هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#امام_سجاد_در_عزای_پدر
از بس کـه : در عــزای پــدر ، گـریه میکند
خــونها به جــای اشک بصـر گـریه میکند
بـانگ تــلاوتی که به گـوشش رسیده است
بـــر نـیـــزه ، از لبـــان پـــدر ، گـریه میکند
از ظهـر خـون و شام غریبـان اهلبیت (ع)
هر شب نشـسته تا به سحـــر گـریه میکند
چـون کشــتی ســـپاه حسیـنی بــه نیـــنوا
در خون شدهست زیـر و زبـر گـریه میکند
دیده به چشم خویش چو در آسمـان عشق
بــر نیـــزه هــا طـــلوع قمـــر گـریه میکند
دیــده گـــلوی اصغــــر در خــون تپــیده را
پــرپــر شــده ز تیـــر سهســر گـریه میکند
بر روی نیـزههـای سـتم ، دیـده است چـون
هفتــاد و دو جــداشـده سـر ، گـریه میکند
از مــرگ جانگــداز عــزیـزان مصطفی(ص)
با اشـک و آه و خــون جگـــر گـریه میکند
بیـــند چـو آل عصمــت حق را به حال زار
در راه شــامِ غـــم بــه سفـــر گـریه میکند
یـــاد لبـــان تـشــنـه ی بــابــا ، بــه روی آب
چون میکنـد به دیــده نظـــر گـریه میکند
آه و فغـــان تشــنهلبـــان را شـنــید و دیــد
نـــزد ســـتـم نـکـــرد ، اثــــر ، گـریه میکند
هر چنــد گــریــهخیـــز بـوَد شـرح کــربـــلا
امـــا بــــرای خـلـــــق بشـــر ، گـریه میکند
چون کـربلا حیــات مسلمانی است و دیــن
بـــر مُســلمِ بـــدون خـبـــــر ، گـریه میکند
این اسـت شـرح راز امـامــت ، کـه بـا دلـی
خـالی ز بغـض و کیـنه و شـر گـریه میکند
در کـــربـــلا، کـه هسـت نمـــاد مقـــاومــت
بــر پیـــروان خســته کمـــر ، گـریه میکند
بـر آن جمــاعتی کــه : بــه بـــازار عـاشـقی
پیــوســته مـیکنـــند ضـــرر گـریه میکند
چون عــدهای شدند ز غفـلت، غـــلام ظـلم
بــر شـیعـیــان تــشــنـهی زر ، گـریه میکند
(ساقی) همین بساست در احـوال آن امام
در مــرگِ شـاهِ نیــزه به سـر ، گـریه میکند
شد عاقبـت شهیــد به حکـم "ولیـــد" پست
گردون دوباره از غمی عظمـا به غم نشست.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(السّلام علیك یا ساقی عطشان)
(صدای آب)
به گوش تشنگان گرچه صدای آب می آید
ولی هرم عطش ، از حنجر میراب می آید
در آن رودی که آبش عالمی را تشنهلب میکرد
هوای نفس و رود و آب را ، عباس ادب میکرد
اباالفضل آن یل اُمّ البنین ، در علقمه با غم
نظر میکرد بر آب روان ، با حالتی مبهم
چهها گویم که سقا ، در دل دریا چهها دیده
که با لبتشنگی لبتشنه ماندن را پسندیده
سپس سقا ز شط آمد برون با اسبِ زین کرده
که ناگه دید دشمن را ، که در راهش کمین کرده
چو خود را دید تنها در میان نیزه و شمشیر
کنار علقمه ، با دشمنان و دشتِ دامنگیر
ز غیرت عهد کرد آنگه که در این راه جانفرسا
نباشد هیچ باکی ، گر دهم حتی ، سر خود را
بَرم این مَشک را ، بر کودکان مضطر و عطشان
که بیشک آبروی مَشک و من اینجا بوَد یکسان
اگرچه داد دست ، اما غرورش را ، نداد از دست
درآن وقتی که دشمن راهِ رفتن را بر او میبست
که دو دست و سپس مَشک و تنش بر خاک افتادند
یقین زین داغ ، حتیٰ عرشیان هم ، ناله سر دادند
در آخِر گفت عباس ای برادر جان مرا دریاب!
اگرچه داد آب از دست، شد با آبرو در خواب
هنوزم (ساقیا) از شط، صدای آب می آید
نوای تشنگان ِ از عطش ، بی تاب می آید
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1396
@shamssaghi
هدایت شده از کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)
(بسم رب الحسین)
#سینه_زنی
#اربعین
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک: دلم برات تنگ شده حسین....
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
آقاخسته م
یه چن روزی میشه کوله مو بستم
تو فکـــرم تو راه اربعیـــن هستم
به کربلات آقا خیــلی وابسـته م
یه وابسته م
تو خواب و خیالم/ با پای پیــاده
با میلیونها زائر/ همراهم تو جاده
رویای زیارتِ کربلا ، حرم
دوباره افتــاده به ســرم
حســـرت زیارتو حسین!
بخون تو از چشمای ترم(۲)
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
غریبونه
یکی انگار داره روضه می خونه
لالایی میــگه برا یــه دردونه
دل تنگم رو می بره ویرونه
غریبونه(۲)
جاموندن چه سخته/ تو کنج خرابه
قلب عمه زینب / از این غــم ، کبابه
می سوزه دلم برا دخترحسین
غریبـــیِ خواهــر حسین
منم می میرم نَـرم حرم
امیـدمه ، مــادر حسین(۲)
ذکر زیبای نفسامه کربلا
تو خواب شبامه کربلا
بدون حرم مریضم و
دیدنش دوامه کربلا(۲)
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۳/۵/۸
لیک کانال اشعار در ایتا↶
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
هدایت شده از شمس (ساقی)
«اَلسَّلامُ عَلَیكَ یٰا ثارَاللّٰهِ وَابنَ ثارِه»
#سرهای_نینوایی
بخوان بخوان که قلم کردہ شِکوهها را سر
"به نام نامی سر ، باسمه تعالی سر"
قلم به سینه ی کاغذ چو بید میلرزد
که از کجا بنویسد ز دست، پا ـ یا ـ سر؟
بلی! ز سر بنویسد، ولی چگونه سری؟
از آن سری که ندارد قرینه، حاشا سر
سری که سَروَر سرهای نینوایی بود
ز تن جدا شد و با نیزہ رفت بالا، سر
به نیزہ خواند کلام خدا و بعد از آن
برفت سوی خداوند حیّ ِ یکتا سر
زمین چگونه نلرزد به خود چو میبیند :
عزیز فاطمه (س) را بر فراز صحرا ، سر
چه گویم از دل زینب چو دید دست جفا
که کرده با دل ِ سنگ از بدن ، مجزا ، سر
کشید آهی و ، سر سوی آسمانها گفت :
که ؟ دیده است به عالم چنین خدایا سر
رقیه کنج خرابه به خود بگفت آیا...
زنَد دگر به من اکنون، جناب بابا سر ؟
به تشت خون نظر افکند و دید رأس پدر
به آه و ناله بگفتا که : دیده بگشا سر
نگاه کن به من ای سَر که خفتهای در تشت!
که یک نگاهِ تو بر من دهد تسلّا ، سر
اگر که وا نکنی دیده ، پس ببر با خود
که نیست از تو مرا غیر ازین تقاضا سر
قلم چگونه نلرزد از این ستم بر خود ؟
چنین حدیث غم افزا ، شنیدہ آیا سر ؟
به تیر و نیزہ و شمشیر، اوفتاد از اسب
بدون دست ، علمدار ، بر زمین با سر
تنی که بود شبیه پیمبر خاتم (ص)
به تیغِ خصم شدہ قطعه قطعه سرتاسر
به روی دست پدر حنجرش هدف گردید
رضیع دشت بلا ، گویم از تنش یا ، سر ؟
ندیدہ چشم فلک اینچنین ستم هرگز
ز هیفدہ تن گلگون ، به عرش اعلا سر
الا که در پی مفهوم عشق ، حیرانی!
ببین که عشقِ به حق را نموده معنا سر
به دشت کرببلا در میان آتش و خون
قلندرانه به پا کردہ است غوغا سر
چنانکه تیغ زبان تیزتر ز شمشیر است
در آن میان شدہ حتی تمام اعضا سر
به راہِ دین خدا در ستیز ، با کفار
نداشته ز عدو وُ ، ز تیغ ، پروا سر
به سجدہگاہ عبادت، به مسجد کوفه
به راہ دین خدا ، دادہ است مولا سر
همین بساست که عبرت بگیرد این دشمن
که کردہ دین خدا را همیشه احیا سر
قلم شکست در اینجا و بر زمین افتاد
نوشت تا که جدا شد ز روی تنها سر :
اَلا امام مبین! منجی جهان برخیز...!
شتاب کن که بگیری تقاصِ سر را سر
به جمکران وصالت چه جمعهها که گذشت
نیامدی و نشد تا ببینمت با سر
چو نیست قسمت ما پایبوسی ات اما
به وقت موت، کرم کن بزن تو بر ما سر
دوبارہ دست شقاوت، به انهدام بشر
از آستین زدہ بیرون و کردہ بلوا سر
بیا و آتش کفار را ، فرو بنشان!
که شعله میکشد از فرش تا ثریا سر
به حق (ساقی) بی دست کربلا برخیز
بزن به تیغ عدالت ، تمام اعدا... سر
حکومت علوی را به رغم بدخواهان
به پا نما و جهان را ، بگیر سرتاسر
ردیف کردم اگر سر درین قصیدہ ولی
خلاف قاعدہ طی میکنم همین جا سر
بدان امید ، که گیری تقاص مظلومان
نشستهام به تماشا ز خاک ، تا محشر
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1393
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)
Hossein Sotodeh _ Delm Barat Tang Shode (320).mp3
3.04M
سبک سروده بالا👆👆👆
دلم برات تنگ شده حسین(ع)
#حسین_ستوده
@saeidikimya
هدایت شده از شمس (ساقی)
✅ شرحی از ماوقع کربلا و گفتگوی حضرت ابوالفضل با حضرت اباعبدالله (ع) در آخرین لحظات از زبان حضرت زینب (س)
#پردهی_خون
باز صلای تو به گوشم رسید
موسم پژواک خروشم رسید
ماہ عزا آمد و دل غم گرفت
دل ، غم ایام محرّم گرفت
ماہ محرم ، مَه کرب و بلاست
ماہ شهادت، مه قرب خداست
کرب و بلا مرکز پرگار بود
دایره اش دشمن غدار بود
فلسفه جنگ، شرف بود و عشق
بشنو ز زینب ، شه ملک دمشق
ناظر زیبایی دشت بلا
دختر شایسته شیر خدا
کوہ شکیبایی و دریای مهر
خواهر سلطان زمین و سپهر:
🔲
زآنچه درآن شط جنون در گرفت
خون خدا جلوہ ی دیگر گرفت
مظهر فخر همه ی اولیا
بعد علی و حسن مجتبا
سید و سالار شهیدان حسین
ماہ درخشان همه عالمین
کرد دفاع از شرف کردگار
تا نشود نزد خدا شرمسار
گشت به همراہ همه خاندان
راهی کوفه که چه گویم از آن
کوفه مگو شهر فریب و ریا
مرکز نامردی بی منتها
کوفه مگو مقبرهٔ مردگان
شهر مذلت که ندارد نشان
هیچ ز مردی و وفای به عهد
جز غم و پیمانشکنی در نبرد
پشت نهادند به سالار دین
تا نرسد شاہ برآن سر زمین
گرچه که میعادگه عاشقان
کرببلا بود که در آن میان
مسلخ هفتاد و دو گلیار شد
عشق از آن شهرهٔ بازار شد
هر که منزه ز گنه بود دید :
پرتوی از آیهٔ هل من مزید
زآنکه در آن وادی بی بازگشت
عشق و شرف بود که بسیار گشت
عشق حقیقی مرید و مراد
صحنهٔ زیبای بزرگ جهاد
وہ که چه زیبا و دل انگیز هست
زآنکه بلی گفت به روز الست
بندگی محض، شهادت فزاست
هر که مقرب بوَد آن را سزاست
جان بدهد در رہ احقاق حق
زآنچه خدا کردہ بر آن منطبق
کرب و بلا مسلخ أحرار گشت
رأس خدا بود که بر دار گشت
وای از آن سر که چهها میکند
بر سر نی ذکر خدا میکند
نی به نوا آمدہ در نینوا
در غم این رأس ز پیکر جدا
شبهِْ پیمبر که علی اکبر است
گرچه به میدان، خلف حیدر است
کرد نبردی چو علی بی مثال
گرچه جوان بود به اوج کمال
تا که پس از دفع گروهی، به تیر
شد هدف از پیش و پس آن شیرگیر
نقش زمین شد تن صدپاره اش
با جگری پاره ز سوز عطش
اصغر شش ماههٔ خونین جگر
شد گلویش تیر عدو را سپر
این گل نشکفتهٔ نوقافله
گشت خزان از ستم حرمله
حضرت عباس، علمدار عشق
ساقی و سالار و سپهدار عشق
لحظهٔ برگشت ز شطّ فرات
ماہ درخشان همه کائنات ـ
شمر لعین، راہ بر او بسته بود
هر طرفش دشمنِ پیوسته بود
گفت امانت بدهم از نبرد
دست کش از آل علی، باز گرد
مادرت از اهل دیار من است
بهرہ بَرد هر که کنار من است
با تو ندارم پس ازین دشمنی
میگذرم از تو اگر با منی
🔲
پاسخ آن شمر دنی را بلند
داد اباالفضل، یل ارجمند
گفت که رہ باز کن ای بی حیا
تا که برم مَشک سوی خیمه ها
گر که ببّری ز تنم هر دو دست
باز نخواهم کشم از دوست دست
باز زنم پر به هوای حسین
ای تن و جانم به فدای حسین
تاخت به دشمن یل اُم البنین
یکه علمدار شهنشاہ دین
گرچه هراسان و فراری شدند
ریگ روانگرد صحاری شدند
باز به فرمان سگی بدسرشت
شمر دنی، مظهر کردار زشت
حمله نمودند به آن شیر نر
تا که نماند ز وجودش اثر
قطع نمودند دو دستان او
تا که شود آب، بر او آرزو
دستِ جدا گشته نگون شد به خاک
بوسه بزد خاک برآن دست پاک
خاک چو زد بوسه به دستان ماہ
یافت شرف، خاک ازآن بوسه گاہ
گشت چو دستان وی از تن جدا
مَشک به دندان بگِرفت از وفا
تیر جفا ساغر ساقی شکست
رشتهٔ امید و رجا را گسست
چشم و تن و قلب علمدار شیر
گشت ز خشم عدو آماج تیر
ماہ بنی هاشمی از صدر زین
خم شد و افتاد به روی زمین
گفت که دریاب برادر ، مرا
نیست دگر تاب ، برادر مرا
🔲
شاہ چو این صحنهٔ جانسوز دید
قامت مَه را به بغل، بر کشید
گفت حسین از جگری سوخته
بهر اباالفضل دل افروخته:
جانِ برادر! تو که خود صفدری
بیشهٔ حق را تو که شیر نری
گو که چهسان نقش زمین گشتهای
از چه چنین ، شیر عرین! گشتهای
خیز تو ای میرو علمدار من
ای خلف حیدر کرار من!
ساقی آب آور با آبرو
هرچه که خواهد دل تنگت بگو
گفت منم ساقی بی جام و دست
کز می عرفان تو گردیدہ مست
ساقی صهبای ولایت تویی
کشتی دریای هدایت تویی
جانِ برادر! تو مراد منی
دادرس روز معاد منی
دشمن روبه صفت حیلهگر
دید نباشد طرف شیر نر
دست علمدار تو را قطع کرد
قامت سقای تو را نطع کرد
تیر بلا را ز سر بیم و خشم
دشمن نامرد نهادم به چشم
پاک کن این چشم بخون خفتهام
فاش نما گوهر ناسُفتهام
گوهر ناسفتهٔ من روی توست
بند، دلم در خم گیسوی توست
پردۀ خون باز شد از چشم ماہ
گشت هویدا ز پس پردہ، شاہ
آینه با آینه شد رو به رو
شد نگه اندر نگه و گفتگو
گفت منم ساقی شرمندهات
ایکه تویی شاہ و منم بندهات
وآنگهی آن ساقی لب تشنگان
تشنهلبان چشم ببست از جهان
گفت حسین ای گل بیخار من
مایهٔ دلگرمی پیکار من
هرچه بگویم ز فراقت کم است
رفتی و داغت کمرم را شکست
بی تو برادر شدهام بی حبیب
«نصر من الله و فتح قریب»
کرب و بلا ، با تو بوَد برقرار
(ساقی) لب تشنهٔ دشت وقار
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1395
@shamssaghi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
زبانحال حضرت زینب کبری (س) خطاب به رأس برادر در خرابهی شام
#رأس_مُنیر
هر که از دیده رود، مِهر وی از دل برود
لیک ازین سوخته دل مِهر تو مشکل برود
جذبهی رأس منیرت کِشدم کوی به کوی
که به هر جا برود، بدرقهاش دل برود
در پی لیلی حُسنت دل دیوانهی من
در بیابان وفا ، منزل، منزل، برود
چون تحمّل نتوان کرد غم هجر تو را
دل غمدیده به دنباله ی مَحمل برود
خاک غم شد به سر خواهر سرگشتهی تو
که سَرت، بر سر نی جانب محفل برود
یا أخا زینب غمدیده ز داغت پس ازین
جانب شام ستم، شایق و مایل برود
خواهرت سر زده بر چوبهی محمل کز خون
با خضاب سر و ، با زینت کامل برود
همره قافلهام مویه کُن و، موی کنان
گرچه این قافله بی مقصد و غافل برود
سرِ این سر چه بوَد کز پی مقصد مقتول
سر به کف ، بدرقهی مقصد قاتل برود
چه کنم گر پی انگشترت، ای خاتم دین!
از کف ، انگشت تو از خنجر بَجدل برود
ما اسیر غُل و زنجیر ، ولی قاتل تو
هر کجاییم روان ، او ز مقابل برود
بستهی رشتهی مِهر تو اَم ای مظهر عشق!
کی توان مرغ گرفتار ، به منزل برود؟
دل چو پروانه بوَد طائف شمع رخ تو
نیست دیوانه و در راه تو عاقل برود
رشتهی اُلفت تو میبَردم جانب خصم
ورنه کی دل به غُل و بند و سلاسل برود؟
زاشک چشمان من اندر ره وصلت ای گل!
عجبی نیست که صد قافله در گل برود
ساربانا ، دمی آهسته! خدا را رحمی...
گرچه دل هست درین ره متمایل برود
حذر از محفل دشمن نکنم حق با ماست
چون عیان است ز جاءالحق باطل برود
بارالها به رضای تو رضایم هر چند
کاروان، راهِ خطر پوید و عاجل برود
سائل کوی حسین آن شَه عشقم نه رواست
ناامید از درِ شَه ، عاشق سائل برود
چونکه کشتی نجات است حسین هست عجب
بی حسین بن علی ، کس سوی ساحل برود
(شمس قم) حاصل این عمر بوَد عشق حسین
نه سزد عمر تو بی معنی و حاصل برود.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
«اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباعَبدالله الحُسَین»
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
(رسم دینداری)
نشد کشته ، که ما را گریه و زاری بیاموزد
به ما میخواست راه و رسم دینداری بیاموزد
اگر چه اشک میگیرد ز چشمان قتل جانسوزش
ولی شد کشته تا بر خلق، احراری بیاموزد
نداد آن سرور آزادمردان دست بر کافر
که مَردم را ز اهل کفر، بیزاری بیاموزد
ز جان بگذشت در راه حقیقت تا که مردم را
جوانمردی دهد یاد و ، فداکاری بیاموزد
به ناحق کشته شد آن پیشوای راه حق جویان
که بر مردان عالم، حق نگهداری بیاموزد
به هر داغی تحمل کرد و هر دردی شکیبا شد
که صبر و استقامت، در گرفتاری بیاموزد
به دشمن داد هشداری ز میر لشکر دشمن
که تا بر آن گروه خواب، بیداری بیاموزد
نصیحت کرد بر آن دین به دنیا دادهی ابله ـ
که بر آن مِی نخورده مست، هشیاری بیاموزد
سر پیر غلامش را به دامان کرم بنهاد
که تا بر خواجگان، آداب سالاری بیاموزد
سراسر این معلم بود درسش درس اخلاقی
که تا از عمر، ما را بهره برداری بیاموزد
اگرچه بار سنگینی ست بار عشق حق اما
ز هر بار گران، ما را سبکباری بیاموزد
به کام دشمن خود ریخت با دست کرم آبی
که بر اولاد آدم رسم غفاری بیاموزد
چو از پایش بیفکندند با سر سوی جانان شد
که تا بر (پیروی) رسم وفاداری بیاموزد.
"پیروی شیرازی"
http://kouchesaresher.blogfa.com
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌در صورت نشر مطالب ڪانال در دیگر ڪانالها و گروههای مرتبط، حذف نام شاعر و منبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) نشر اشعار بروز
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
هدایت شده از گلواژههاے اهلبیت (؏)
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#سینه_زنی
#امام_حسین_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دلـدادهٔ حسینـم /// دلبستــهٔ اباالفضـل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
وقتی که آشناشد باعشق او سرشتم
شکر خداحسین شددنیا و سرنوشتم
شـد کـربلای ارباب زیبــاترین بهشتم
عالَــم همه بدونـن روی دلـم نوشـتم:
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دلـدادهٔ حسینـم /// دلبستــهٔ اباالفضـل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
من عاشق حسیـن وصحرای کربلایم
مجنــون و خاک پایِ زهـرای کربلایم
دلبسـتــهٔ علـمــدار ، سقـــای کربلایم
عالــم همــه بدونن شیــدای کربلایم
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دلـدادهٔ حسینـم /// دلبستــهٔ اباالفضـل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
ای چــاره و امید اهـل حرم اباالفضل
ای تکیه گاه ارباب،شاه کرم اباالفضل
یا ساقی العـطاشا تاج سـرم اباالفضل
ذکر لبـــم ببیــن و اشک ترم اباالفضل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دلـدادهٔ حسینـم /// دلبستــهٔ اباالفضـل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
عمـری شد افتخارم خــاک در حسینم
هـمـراه روضـه خوانی با مادر حسینم
شکر خـــدا که اینک در سنگـر حسینم
عالــم هـــمه بدونن من نوکـر حسینم
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دلـدادهٔ حسینـم /// دلبستــهٔ اباالفضـل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
شعر:رقیه سعیدی(ڪیمیا)
۱۴۰۱/۵/۳۰
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─┅═༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═┅─
هدایت شده از گلواژههاے اهلبیت (؏)
AUD-20220822-WA0063.opus
1.9M
دل من باغم عشقت شده درگیرحسین(ع)
#توسل_به_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_منزل_حاج_امینی
#سید_همایونی
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─═࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇═─
هدایت شده از گلواژههاے اهلبیت (؏)
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
#سبک:یک گل برای باغبان باقی نمانده
مـولا علی بــن الحسیـن آن روح تکـبیر
دارد به روی پیکــر خــود جای زنجــیـر
((با زهر کینه_افتاده از پا
آه و واویلا _آه و واویلا))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
زهــر جفا با قلــب او یارب چــــــها کرد
همچون پدر در راه دین جان را فدا کرد
((دارد دل خون_از زهر اعدا
آه و واویلا_آه و واویلا))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
از بعـد عاشــورا اســـیر دشــــمنان بـود
پایش ز زنجـیر عداوت خون فشان بود
((دارد غـــم او_هردشت وصحرا
آه و واویلا_آه و واویلا))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
پر می زند مــرغ دل من در بقــیـع اش
برده دلــــم را غـــــربت قـــبر رفیـع اش
((زد غـــربت او_آتــــش به دلها
آه و واویــلا_آه و واویـلا))
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
شعر:محمود تاری «یاسر»
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─┅═༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═┅─
هدایت شده از گلواژههاے اهلبیت (؏)
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#غـــزل
#امام_سجاد_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
چـــــون که در قـــــبلهگه راز، شـب تار آیی
شمـع خلوتگـــه محـــــراب به پنـــــدار آیی
میبرد نور سحـــــر، قدر شبانــگاه چـــراغ
قرص ماه از نظـر افتــد چو شـــب تار آیی
باغ، از گرمی خورشیـــــد رخـت میسوزد
اگـــــــر ای لالۀ تبـــدار به گلــــــــزار آیــی
بندۀ عشق تو در هر دو جــــهان آزاد است
کـــی توان دید که در بند گــــرفتـــار آیــی
هــمه از حجـــرۀ دل اشـک به چشمان آرند
گـر شـــوی مـشـــتری غــم، ســـر بازار آیی
تربت کـــوی حــسین اسـت، دوای همه درد
از شــــفاخـانه سبب چیــست که بیمار آیی
شد خرابه خجل از ارزش گنجیــنۀ خویش
چون تو را دید که با چشـــم گهـــربار آیی
سایۀ لطف تو گـــسترده به اطـــراف جهان
مصلحت چیـــست که در ســایۀ دیوار آیی
نیست پیوسته«حسان»طبع توخلاّق سخن
مگـــــــــر از جـــــلوۀ دلدار به گفتـــار آیی
شعر:حبیب چایچیان
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد.
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─┅═༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═┅─