اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
نوحه واحدسنگین شهادت امام موسیکاظم علیهالسلام
یه دنیا مصیبت
تویِ روضههاته
هنوز بند و زنجیر
رویِ دست و پاته
با دستایِ زهر بسته شد چشمِ تو
یه تخته شده تابوتِ جسمِ تو
به تو خارجی میگن امّا آقا
به خواستِ خدا جاویده اسمِ تو
تو مظلومِ کاظمینی
تو روضهخونِ حسینی
مولانا بابَالحوائج ۴
چه روزا تو زندون
عبادت میکردی
چقدر آرزویِ ....
شهادت میکردی
نماز و نیایش میشد کارِ تو
غلِ فتنهیِ جامع سربارِ تو
سحر سفرهیِ طعنهها وا میشد
غروب ضربهیِ شلّاق افطارِ تو
همیشه در شور و شینی
تو روضهخونِ حسینی
مولانا بابالحوائج ۴
غلامیِ خونهَت
عجب هِشمَتیه
کفنهایِ جسمت
چقدر قیمتیه
میخوام روضهَرو از زبونت بگم
کفن گفتم و بیقراره دلم
چی میشد یکی از کفنهایِ تو
میشد روزیِ پیکرِ دلبرم
یادِ بینالحرمینی
تو روضهخونِ حسینی
مولانا بابالحوائج ۴
#شهادت #نوحه_واحد
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#یا_باب_الحوائج #کاظمین #کربلا
#شکرخدا_که_نوکر_موسی_ابن_جعفرم
#ما_با_ولایت_زنده_ایم
#حسین_ایمانی
با سبک :سلام اقا
به نام خدا
@golvajhehaye_ahlbeyt
شعرشهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام
سبک :سلام آقا که الان روبه روتونم
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*سلام آقای مظلومان که آقای غریبانی*
*گناهت چیست مولاجان ،اسیرکنج زندانی؟*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️اقا جانم اقا جانم
*تن رنجوروبیمارت ،دَمادَم روبه نُقصان است*
*مثال آخرهرماه ،هلال روبه پایانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*شب وروزت شبیه هم درآن تاریکی وظلمت*
*درآن کنج سیه چاله،پریشان حال وحیرانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*زبانت روزه اما روزگارت تیره وتاراست*
*که حتی لحظه افطار،نداری آبی ونانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*میان سفره افطار،به غیرازتازیانه نیست*
*چه دور افتاده زندانبان ازآیین مسلمانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*دراین ایام پایانی،شده ذکرشب وروزت*
*خداوندا خلاصم کن ازاین زندان ظلمانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*تمام دلخوشی هایت دران خلوتگه تاریک*
*عبادت باشدوذکرومناجاتی که می خوانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*شده ازبس تنت زخمی به یادمادرت زهرا*
*دل پرغصه ای داری،برایش روضه می خوانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*به یادکوفه تاشامات،نگاهت مانده بررنجیر*
*برای سبدسجاد،پریشانی وگریانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*میان ضربه خوردن هابه دست سندی ملعون*
*عزادار تنِ بی سر به زیر سُمّ اسبانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*غم دلتنگی وغربت غم معصومه گریان*
*نگاهی منتظرداری ودلتنگ عزیزانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*گره بستم دل خودرابه سمت قبله حاجات*
*نظربرحال زارم کن که برهردرد درمانی*
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*(رقیه سعیدی)*
@golvajhehaye_ahlbeyt
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شور - زمزمه - شهادت امام موسیکاظم علیه السلام - سبک به سمت گودال از...
روضهَش شده مثلِ... روضه یِ اربابم
جار میزدن تو شهر خارجی آوُردن
روضهَش شده مثلِ بیبیِ بیتابم
با دستایِ بسته آقامونو بردن
امان امان ای دل (۴)
روضهَش شده مثلِ روضهیِ اربابم
پیکرشو تشییع غریبهها کردن
روضهَش شده مثلِ بیبیِ بیتابم
دور و برش خیلی سر و صدا کردن
روضهَش شده مثلِ روضهیِ اربابم
اُستخوونِ پاهاش بدجور تَرَک خورده
روضهَش شده مثلِ بیبیِ بیتابم
مونده تویِ زندان بدجور کتک خورده
امان امان اِی دل (۴)
روضهَش شده مثلِ روضهیِ اربابم
ولی خدا رو شکر جسمِش کفن داره
روضهَش شده مثلِ بیبیِ بیتابم
همش میگه بچّه مگه زدن داره
روضهَش شده مثلِ روضهیِ اربابم
یکی سیاهچال و یکی تهِ گودال
روضهَش شده مثلِ بیبیِ بیتابم
از شدّت ضعف و عطش شده بیحال
امان امان ای دل (۴)
روضهَش شده مثلِ روضهیِ اربابم
ردِّ پایِ روضه رو پیکرش داره
روضهَش شده مثلِ بیبیِ بیتابم
با غل و زنجیر پا تو کوچه میذاره
امان امان اِی دل (۴)
به سمتِ گودال....
#شهادت #زمزمه #شور #شام #یا_باب_الحوائج #کاظمین #کربلا
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شکرخدا_که_نوکر_موسی_ابن_جعفرم
#ما_با_ولایت_زنده_ایم
#حسین_ایمانی
🎼زیر سنگینی زنجیر ...
روضه و توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام
*گفت: زندان بان می اومد،سر میزد؛ میدید موسی بن جعفر یه گوشه غُل و زنجیر به دست و پا و گردن، گاهی زیر لب یه چیزی میگه، هی صدا میزنه: پسرم رضاجان!گاهی زیر لب میگه:دلم برات تنگ شده معصومه جان!...
من بی مقدمه میخوام برم تو روضه...یا امام رضا!شبِ شهادت باباتونِ... امشب یه نگاه ویژه به ما بکن...*
@golvajhehaye_ahlbeyt
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده
می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بسکه شلاق به جان کمرش افتاده
آدمِ تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده
گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد
چند تاری مژه از پلک تَرَش افتاده
هر کس ایام کهنسالی عصا میخواهد
پسرش نیست ببیند پدرش افتاده
آنکه از کودکی اش مورد حرمت بوده است
سر پیری به چه جایی گذرش افتاده
به جراحات تنش ربط ندارد اشکش
حتم دارم که به یاد پسرش افتاده
#شاعر حسین رستمی
گفت:آقا روزها روزه بود،شب ها عبادت می کرد... توی سیاه چالی انداختن آقارو که به علم امامت روز و شب رو تشخیص میداد،موسی بن جعفر زندان زیاد رفته،زندانبان زیاد دیده،خیلی هاشون عوض شدن،اما این زندانبان آخری جگر موسی بن جعفر رو خون کرد،آخه این سندی بن شاهک یهودی بود، وقتی برا آقا افطار می برد، اول با تازیانه اینقدر آقارو میزد...الهی دستت بشکنه...کار به جایی می رسید موسی بن جعفر می گفت: هر چی دوست داری منو بزن...اما دیگه اسمِ مادرم رو نیار...
امشب ما اومدیم با امام رضا و حضرت معصومه گریه کنیم...امشب اینقدر داد بزن،مادرش نگه بچه ام غریبِ...بچه ام مظلومِ...مادر جان ببین موسی بن جعفر چقدر گریه کن داره...
خبر دادن گفتن: مردم! فردا موسی بن جعفر رو آزاد میکنن،شیعیان همه جمع شدن جلو زندان،همه به هم خبر میدادن آقارو میخوان آزاد کنن بعدِ چهارده سال...
همه جلو زندان نشستن،با هم حرف میزنن،یکی میگه:اگه آقارو ببینم،میگم: آقا! بچه بودم دست محبتت رو سرم بود،یکی میگفت:اگه آقارو ببینم میگم،بابام خیلی دوست داشت ببینه شمارو،خیلی انتظار کشید از زندان آزاد کنند شمارو،به من سفارش کرد،گفت: اگه من مُردم سلامِ من رو به موسی بن جعفر برسون...
همه ی مردم چشم انتظارن،الان آقامون میاد،یه وقت دیدن درهای زندان داره باز میشه،مردم از جا بلند شدن،لبخند رو لبشون بود،یه وقت دیدن چهارتا حمّال یه لنگه ی دری رو گرفتن، از اون لنگه ی در یه سری آویزانه،هی میگن: "هذا امامُ الرَّفَضَه" این امام شیعیانه،مردم به سر و صورت زدن،اومدن زیر بدنِ آقارو گرفتن،همه باتعجب به هم نگاه کردن،چی شده؟ گفتن چرا این بدن که اینقدر نحیف و لاغر شده چرا سنگینی میکنه،همچین که عبارو کنار زدن دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پای موسی بن جعفرِ...
یا باب الحوائج! غریبی میدونم،چهارده سال اذیت و آزار، فراق بچه ها، تا آخرین لحظه غل و زنجیر رو از پاهات جدا نکردن، اما آقاجان! شیعیان اومدن،بهترین تشییع جنازه رو گرفتن،یه عده ای ثروت مند بودن کفن جور کردن،گفت: ما نمیذاریم آقامون رو اینجوری ببرن،گُل ریختن زن و مرد رو بدن ِ آقا...کفن براش آوردن...به امام رضا دلداری دادن...اما یه آقایِ بی کفن تو گودال افتاد،عوض اینکه گُل هارو کنار بزنن،خواهرش اومد هی این تیرهارو از بدن بیرون می آوُرد، همچین که خواهرش این تیرهارو از بدن بیرون میکشید دید یه دستی رو شونه اشِ،عمه! بلند شو بریم دنبال بابام بگردیم...گفت: عزیزم! این،بدنِ بابات حسینِ...
میدونی چرا شناخته شده نبود؟ بدنی که تیر بخوره،بدنی که سنگ بارون بشه،بدنی که زیر سُمِّ اسب ها...حسین....*
به شب نشینی زندانیان خورم حسرت
که نُقلِ مجلسشان دانه های زنجیر است
*خدایا به عظمت باب الحوائج، آقا موسی بن جعفر، فرج امام زمان را معجل بفرما....
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
@golvajhehaye_ahlbeyt