eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
885 ویدیو
115 فایل
🔰 #کانال_مداحی_شعر_آئینی 🔰 #نشر و #گسترش اشعار ناب آیینی 💢 #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_67 ایدی جهت تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا ◇◇◇◇🏴◇◇◇◇ غل و زنجیر به گردن دارم داغدیده به تنی بیمارم من اسیرم به کف قوم دغا من زاین مردم دون بیزارم به من و عمه جسارت کردند هدف سخریه و آزارم دل من تنگ شهیدان باشد من گلی مانده ز آن گلزارم دل من خون شده از ظلم عدو عمه ام گشته مرا دلدارم شهر شام ست، خدایا مددی نگران از ستم اشرارم ‌ز روی بام به ما سنگ زنند غرق اشک است کنون رخسارم سر خونین پدر بر سر نی نگران سر آن دلدارم وای از بزم شراب وسراو وای از آندم که سر بازارم دیده ام خواب ندارد دیگر هر شبی تا به سحر بیدار ۱۴۰۰/۶/۹ http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🏴🏴🏴♡°°°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا ◇◇◇◇🏴◇◇◇◇ باز امشب در نگاهت کربلا تصویر شد مرغِ جانت نوحه خوان و واژه ها تکثیر شد تا که بابا را به روی نعشِ اکبر دیده ای سوره ی والفجر او زیباترین تفسیر شد روی دستانِ غمش شش ماهه پرپر می زند آه! آندم کامِ خشکش بی قرارِ شیر شد ناله های جانگدازت می خراشد سینه را چشمِ تو آیینه دار شعبه شعبه تیر شد با دلی از خون پیش آید عمو با مشکِ آب او که می آید چرا پس این رسیدن دیر شد گو فلک آتش به باغِ آرزوهایت زده آن زمان تا حلقِ اصغر با سه شعبه سیر شد پرده ی محمل بلند و دیده ای آنجا زنی در میانِ شام و کوفه بی گنه تحقیر شد تنگ آمد راهِ جاده با حضورِ شامیان هلهله سر داده، ذی‌القربی چنین تعبیر شد می گریستی همچو باران وا مصیبت بر لبت تا که بر دستِ زنان و کودکان زنجیر شد من نگویم مجلسی در مقتلش آورده است شک نکن که عمه جانت از همین جا پیر شد قتلگه وصل و فراق دو کبوتر بوده است از همین جا بود عشقِ داغشان اکسیر شد! ۱۴۰۰/۶/۹ http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🏴🏴🏴♡°°°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا ◇◇◇◇🏴◇◇◇◇ ای امام‌ چهارم‌ ارض و سما ای همیشه در دلت روضه به پا ای سجودت معنی رب الکلام بر تو ای مسجود بی همتا سلام تو سفیر خاص رب عالمی تو عزیز خاندان خاتمی ای عبادت در تو در اوج بقا ای خطیب تشنه کرب و بلا از تو کاخ بد دلان ویران شده از تو احیا ساحت قرآن شده ای تو زینت بخش عُبّاد خدا ای مزین از توجان ای مقتدا ماکه دل برسجده هایت باختیم با دعایت روح خود را ساختیم ای تو مولا ای صحیفه خوان عشق داده ای آقای ما تاوان عشق ✍🏻ابراهیم الهیاری (اشک فسایی) ۱۴۰۰/۶/۱۰ http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🏴🏴🏴♡°°°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا ◇◇◇◇🏴◇◇◇◇ صاحبِ نام ُو مَرام ُو اِحترامِ حیدر است کارِ او با دستهایِ بسته فتحِ خیبر است او گِره با دستهایِ بسته‌اش وا می‌کند گرد و خاک زیرِ پایِ ناقه‌اَش هم گوهر است خاک را زر می‌کند یک گوشِه چشمِ دلبرم چشمهایش چشمه‌یِ آبِ زلالِ کوثر است کوفه را با خطبه‌هایش شام را با گریه‌اش زیر و رو کرده علی هرجا که باشد حیدر است در هجومِ سنگ‌ها هرچند مانده بی‌سِپر هر کجا در تنگنایی مانده‌ام او سنگر است سجده‌اش یادآوریِ سجده‌یِ شیر خدا گریه‌اش بی‌انتها چون ندبه‌هایِ مادر است ۱۴۰۰/۶/۱۰ http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🏴🏴🏴♡°°°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدا ◇◇◇◇🏴◇◇◇◇ کاروان کربلا منزل به منزل سیر کرد رأس خونین ،در مسیرخود هوای دِیر کرد سالها پیش راهبِ پیر و نجیب نیمهٔ شب دیده بود خواب عجیب آن مسیحی زآن زمان، سرگشته بود او غریقِ بحر فکرت گشته بود او شمارش می نمود ایام را برده بود از یاد،صبح و شام را روزها بر او چو شب ها ،تار بود ان مسیحی روز و شب، غم بار بود او نداشت یک لحظه ارام و قرار می کشید هر لحظه هر دم انتظار روز ها بر او به کندی می گذشت هر شب او، تا صبحِ صادق می نشست الغرض آن راهب، آن مرد نکو گشت با یک صحنه یک شب رو برو لحظهٔ موعودِ راهب سر رسید کوکب آمالش آن شب بر دمید در دل شب قلبش از جا کنده شد گوئیا او مرده بود و زنده شد خندهٔ مستانه بر گوشش رسید ناگهان راهب زِخوابِ خوش جهید تا نگاهی بر برون دِیر کرد رنگ او چون برگِ گل گردید زرد دید نوری که نظیر آن نبود نورِ ماهِ پر فروغ ،این سان نبود با ‌ تعجب پای بر بیرون نهاد رفت سوی آن به سرعت همچو باد نوری از یک جعبه تابش می نمود دورِ آن چندین نفر بنشسته بود در برونِ صومعه ، هنگامه بود این صدا را تاکنون نشنیده بود بر در و دیوار ،نشانی بود عیان هست شرحش خارج از فهم و گمان منع می کرد اهل کین را از جفا بر علیه عترت و آل عبا کرد پرسش زان گروه آن مردِ پاک با نوای دلنشین و سوزناک گفت این صندوقچه آیا مال کیست داخل آن سیم و زر ، یا این که چیست زان میان یک مردکِ پست و لعین پاسخ او را بداد او این چنین این سر بی تن ، زِ گوهر پر بهاست این سرِ دُردانهٔ آل عباست راهب آندم شد عبوس و دل غمین کرد خواهش او زِ آن مردان کین بهرتان من گوهر و زر می دهم ساعتی این سر به معبد گر بَرم شد رضا، خولی بر این داد و ستد زر گرفت سر را بداد ان بی خِرَد تا که راهب پا به معبد بر نهاد از دل و جان گریه کرد آن پاک زاد گفت ای سر، جانِ من قربان تو جان فدایِ دیدهٔ گریان تو بهر من برگو، تنت آیا کجاست؟ از قفا این سر چرا از تن جداست؟ من کنون سرمست و شیدایت شدم محوِ آن رخسارِ زیبایت شدم ناگهان با اذن خلاق ودود آن سَرِ بی تن ،لبش را وا نمود گفت: من از نسلِ پاکِ حیدرم من حسینم ، زادهٔ پیغمبرم مادر من، فاطمه خیر النساست باب من ،مولی علیِ المرتضاست کشتی ام بشکست در بحرِ بلا شد سرم در کربلا از تن جدا شد شهیدِ راه حق ،یاران من غرقِ خون شد ،طفلِ لب عطشان من الغرض راهب شد آندم نیمه جان گریه کرد بر حالِ سلطانِ جهان گفت کاش می شد سعادت یاورم کاش بودی چند روزی در برم کاش بودم من به دشت کربلا تا ببودم یاور و یارِ شما من کنون ای زینتِ ارض و سما می شوم من خادم کوی شما من همین لحظه مسلمان می شوم در رهِ قران و دین جان می دهم معجزاتت آشکار و بر ملاست خون پاکت بی گمان خون خداست من دگر زین صومعه، دل می کنم پیروِ آئین احمد می شوم اشهدش را زیر لب جاری نمود با سر بی تن بگفتا صد درود جمله یارانش همه نادم شدند بر در آل عبا خادم شدند جان ما بادا فدایت یا حسین جان بقربان عطایت یا حسین لطف بنمودی تو بر یارِ مسیح شد ‌ مصفا از تو در بارِ مسیح شد دلِ راهب منیر از نور تو بر سرش افتاد مولا شور تو فاخرم من شاعرِ شوریده سر می سرایم شعر، با چشمانِ تر من رضایم بر رضایت یا حسین عاشق کرب و بلایت یا حسین در دو عالم سرور و آقا توئی بر همه خلق جهان مولا توئی ✍🏻مسلم فرتوت فاخر http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🏴🏴🏴♡°°°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است.. غمی که میکُشدم عاقبت غمِ یار است به یاد خواب رقیه به یاد حمله ي زجر زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است غلام حضرت ميگه وقتي براي آقا غذا مي آوُردم آقا نمي خورد، اول مي نشست يه دلِ سير گريه مي كرد، آب مي آوُردم گريه مي كرد، مي گفتم: آقا چي شده مگه؟ حدودِ سي و پنج سالِ داريد گريه مي كنيد... می دونيد آقا چي فرمودن؟ "قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً،قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَانا" يعني بابام هم تشنه بود و هم گرسنه بود كُشتنش... هر وقت از كربلا تا كوفه و شام، مَردم از آقا سئوال مي كردن: شما كي هستيد؟ آقا مي فرمودند:" أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا" يعني من فرزندِ اون آقايي هستم كه با قتلِ صبر كشتنش، يعني بابام رو يواش يواش كشتن، يعني نيزه دار با نيزه ميزنه، شمشير دار با شمشير ميزد، اونايي كه شمشير و نيزه نداشتن با چوب و عصا و سنگ بابام رو ميزدن... تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است صدای‌ گریه نوزاد میکُشد مارا! خداکند که بخوابد!رباب تبدار است نمیروم سَرِ بازار دردسر دارد عذاب هرشب من ازدحامِ بازار است.. حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلاً حصیر، روضه ی مکشوفه ی من زار است هنوز بعد چهل سال درد پا دادم هنوز بر کف پایم نشانی خار است هنوز جای غل وسلسله بر گردنم است هنوز چشم من از مشت بی هوا تار است آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی محله ای بروی که هجوم اشرار است مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد امان ز غربت مردی که بدگرفتار است بدن اربابِ مارو رها كردن رويِ خاكِ كربلا، حالا امام سجاد موقع خداحافظي از كربلا چي مي گفت:.. سپردمت به خدا و به ریگ های بیابان سپردمت به غبار و به خارهای مغیلان سپردمت به وحوش و به شیرهای درنده به مردمان دهاتی به آهوان پریشان سپردمت به هر آنچه كه هست اما تو سپرديم به كه رفتي؟ سپرديم به كه رفتي؟ به دلقكان و به كنيزان؟ به شمر و خولي و اَخنَس، به حرمله به سنان؟ تو كس و كارِ مني، شمر جلو دار شده با سرت راهنمایِ من و طفلان شده ای سهل بن ساعدي ميگه: از مسافرت برگشتم به شهرِ شام، تا از دروازه ميخواستم وارد بشم، ديدم چه خبر شده، شهر رو آذين بستن، شلوغ شده، قيامتي شده، سئوال كردم عيدِ، خبري شده؟ گفتن: عيد نيست، يه عده خارجي قرارِ واردِ شهر بشن... در كتاب كاملِ بهايي اومده: اينقدر شلوغ شده بود، صبح زود كاروانِ اهلبيت رو وارد كردن، از دَمِ دروازه تا كاخ يزيد ملعون راهي نبوده، اما فقط همين رو بگم: دَمِ غروب بود كاروان واردِ كاخِ اون ملعون شد، نميذاشتن اين كاروان حركت كنه. يه عده از رو پشت بام سنگ ميزدن، يه عده خاكستر مي ريختن، يه عده ناسزا ميگفتن، نمي دونم چه جوري سنگ ميزدن، بعضي از مقاتل ميگن: اين سر چندين بار از نيزه افتاد زمين، اي حسين...ديدن اين سر به زبان اومد، هي مي گفت: " اَنَا المَظلوم..." امام سجاد ميگه: همين كه مارو مي بردن، به هم بسته بودن، همه به هم وصل بوديم، با يه طناب مارو به هم بسته بودن به هم، همينجور كه حركت مي كرديم، تا رسيديم مجلس يزيد، هر چي اين طناب رو مي كشيدن ديدن اين سلسله حركت نميكنه، اين قافله حركت نميكنه، چه خبر شده؟ نگاه كردم ديدم، عمه ام زينب ايستاده، ميگه: من كجا! مجلسِ نامَحرم كجا!؟ ميگه: اينقدر با تازيانه زدن...اي حسين اينجا يه جا بود بازويِ يه خانوم رو با تازيانه زدن، يه جا ديگه هم من سراغ دارم، تو كوچه ها همچين كه كمر بندِ علی رو گرفته، می گفت: نميذارم عليم رو جايي ببريد، اينقدر با تازيانه و با غلاف شمشير به اين بازو زدن...ناله ات رو آزاد كن، با همه ی وجودت،بگو: يا حسين...