─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#در_سوک_شهادت_مولا_علی_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
🏴( بُغض چندین ساله)
کوفه بشکن بُغضِ چندین ساله را
با دل خـــــود آشنا کن ناله را
بغض خود بشکن که باید خون گریست
باید امشب شط شد و جیحون گریست
ناله و فریاد نَه ، پرخاش کن
راز شب های علی را فاش کن
با من از آن ناشناس شب بگو
از شکفتن های یاس شب بگو
از همان یاسی که شب ها می شکفت
در میان باغ ، تـنها می شکـــفت
بی علی ، شب نا شکیبی می کند
چون من احساس غریبی می کند
کوله بارش ، بوی گندم می دهد
زندگی را یاد مردم می دهد
بس که تنها بود و همرازی نداشت
سر به گوش چاه غربت می گذاشت
صبر ، از صبر علی در حیرت است
بی علی ، غم هم اسیر غربت است
طاقت یک لحظه بیدردی نداشت
او نظیری در جوانمردی نداشت
کوفه ! باور کن که کوفی نیستیم
ما که اِبنُ الوَقت و صوفی نیستیم
هرچه می دانی بیا با ما بگو
تا سحر بنشین و از مولا بگو
امشب است آن شب که کس نشناخته ست
این شب قدر است وبس نشناخته ست
دیده ای ای کوفه در مهتاب نور
کشتن خورشید در محراب نور
یاد کن ، یاد آن به دل نزدیک را
خاطرات روشن و تاریک را
با دل تو ، غم گره خورد ای دریغ
در تو ، روح زندگی مُرد ای دریغ
آسمان دارد به کف ، فانوس ماه
کرده گم خورشیدِ خود را، آه ! آه !
کوفه امشب مانده بی شمع و چراغ
وَز فروغ اشک او گیرد سراغ
شمع می شد ، آب می شد ، می گداخت
نخل های کوفه او را می شناخت
باغبان مهربان نخل ها
رفت و آتش زد به جان نخل ها
راستی ای نخل های سر به زیر
زندگانی سخت باشد بی امیر
یادتان بادا ز هیهــاتِ علی
بانگ تکبــیر و مناجات علی
بس که بیرون رفته بود از خود امیر
لحظه ای آگه نشد از زخم تیر
ظلمت آن شب قصد جان نور کرد
نور حـــق را تا ابد مسـتور کرد
کشتهء توفان کین شد شمع طور
آه ! آه! از دست نزدیکان دور
بی فروغـــش گرچه تاریکیم ما
لیکــــــن از دورانِ نزدیکیــــم ما
امشب است آن شب که عشق و عقل و داد
شد ز شمشیر مرادی ، نامراد
فرق حق را تیغ بیدردی شکافت
تارَکِ مردی به نامردی شکافت
پشت حق زین مایه بیدردی شکست
ای دریغا ! حُرمت مردی شکست
کوچه های کوفه ، تاریک است و تار
لحظه ای هستی نمی گیرد قرار
کودکان را بنگر و افغانِ شان
کاسه های شیر در دستانِ شان
تا گلویی تر کند امشب اسیر
شیر حق لب را نیالاید به شیر
هر که شب آوای پایش می شنید
بوی نان از دست هایش می شنید
خوان احسان بهر عام و خاص داشت
یک طبق نان ، صد طبق اخلاص داشت
بس که دارد از علی در سینه راز
مانده از حیرت دهان چاه باز !
داشت سر بر خاک آن روح سجود
نیستی تیغ آخت بر فرق وجود
غوطه زد در خون خود آن چاره ساز
پاره شـــد از فــــرق او ، فرقِ نماز
درخروش آمد فرات و خون گریست
شط به فریاد آمد و جیحون گریست
گاهِ دیدار آمد وچون گل شکفت
گوهرِ " فُزتُ وَربِّ الکعبه"سُفت
چون خدا را خانه زادِ کعبه بود
تا دم آخـــــر به یاد کعبــــه بود
بعد ازو ، دین پیمبر شد یتیم
مسجد و محراب و منبر ، شد یتیم
رحمِ او پیدا ز شرمِ دشمنش
عدل او ، از وصلهء پیراهنش
( نادِ علیّاً مَطهرُ العجائب تَجِدهُ عَوناًلکَ فی النَّوائب کُلُّ هَمّ وَغمّ سَیَنجَلی بِعلیّ،بِعلیّ ، بِعلیّ)
شعر:استاد دکتر محمدعلی مجاهدی(پروانه)
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع) ─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#در_سوک_شهادت_مولا_علی_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
🏴( بُغض چندین ساله)
کوفه بشکن بُغضِ چندین ساله را
با دل خـــــود آشنا کن ناله را
بغض خود بشکن که باید خون گریست
باید امشب شط شد و جیحون گریست
ناله و فریاد نَه ، پرخاش کن
راز شب های علی را فاش کن
با من از آن ناشناس شب بگو
از شکفتن های یاس شب بگو
از همان یاسی که شب ها می شکفت
در میان باغ ، تـنها می شکـــفت
بی علی ، شب نا شکیبی می کند
چون من احساس غریبی می کند
کوله بارش ، بوی گندم می دهد
زندگی را یاد مردم می دهد
بس که تنها بود و همرازی نداشت
سر به گوش چاه غربت می گذاشت
صبر ، از صبر علی در حیرت است
بی علی ، غم هم اسیر غربت است
طاقت یک لحظه بیدردی نداشت
او نظیری در جوانمردی نداشت
کوفه ! باور کن که کوفی نیستیم
ما که اِبنُ الوَقت و صوفی نیستیم
هرچه می دانی بیا با ما بگو
تا سحر بنشین و از مولا بگو
امشب است آن شب که کس نشناخته ست
این شب قدر است وبس نشناخته ست
دیده ای ای کوفه در مهتاب نور
کشتن خورشید در محراب نور
یاد کن ، یاد آن به دل نزدیک را
خاطرات روشن و تاریک را
با دل تو ، غم گره خورد ای دریغ
در تو ، روح زندگی مُرد ای دریغ
آسمان دارد به کف ، فانوس ماه
کرده گم خورشیدِ خود را، آه ! آه !
کوفه امشب مانده بی شمع و چراغ
وَز فروغ اشک او گیرد سراغ
شمع می شد ، آب می شد ، می گداخت
نخل های کوفه او را می شناخت
باغبان مهربان نخل ها
رفت و آتش زد به جان نخل ها
راستی ای نخل های سر به زیر
زندگانی سخت باشد بی امیر
یادتان بادا ز هیهــاتِ علی
بانگ تکبــیر و مناجات علی
بس که بیرون رفته بود از خود امیر
لحظه ای آگه نشد از زخم تیر
ظلمت آن شب قصد جان نور کرد
نور حـــق را تا ابد مسـتور کرد
کشتهء توفان کین شد شمع طور
آه ! آه! از دست نزدیکان دور
بی فروغـــش گرچه تاریکیم ما
لیکــــــن از دورانِ نزدیکیــــم ما
امشب است آن شب که عشق و عقل و داد
شد ز شمشیر مرادی ، نامراد
فرق حق را تیغ بیدردی شکافت
تارَکِ مردی به نامردی شکافت
پشت حق زین مایه بیدردی شکست
ای دریغا ! حُرمت مردی شکست
کوچه های کوفه ، تاریک است و تار
لحظه ای هستی نمی گیرد قرار
کودکان را بنگر و افغانِ شان
کاسه های شیر در دستانِ شان
تا گلویی تر کند امشب اسیر
شیر حق لب را نیالاید به شیر
هر که شب آوای پایش می شنید
بوی نان از دست هایش می شنید
خوان احسان بهر عام و خاص داشت
یک طبق نان ، صد طبق اخلاص داشت
بس که دارد از علی در سینه راز
مانده از حیرت دهان چاه باز !
داشت سر بر خاک آن روح سجود
نیستی تیغ آخت بر فرق وجود
غوطه زد در خون خود آن چاره ساز
پاره شـــد از فــــرق او ، فرقِ نماز
درخروش آمد فرات و خون گریست
شط به فریاد آمد و جیحون گریست
گاهِ دیدار آمد وچون گل شکفت
گوهرِ " فُزتُ وَربِّ الکعبه"سُفت
چون خدا را خانه زادِ کعبه بود
تا دم آخـــــر به یاد کعبــــه بود
بعد ازو ، دین پیمبر شد یتیم
مسجد و محراب و منبر ، شد یتیم
رحمِ او پیدا ز شرمِ دشمنش
عدل او ، از وصلهء پیراهنش
( نادِ علیّاً مَطهرُ العجائب تَجِدهُ عَوناًلکَ فی النَّوائب کُلُّ هَمّ وَغمّ سَیَنجَلی بِعلیّ،بِعلیّ ، بِعلیّ)
شعر:استاد دکتر محمدعلی مجاهدی(پروانه)
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع) ─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─