eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
781 ویدیو
83 فایل
🔰 #تولید_اشعار_آئینی 🔰 #تولید_استیکر_عکس_نوشته_مذهبی 💢 تنها کانال #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_1367
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره پای برهنه شبانه  آوردت شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت کسی نگفت که از راه دور آمده است کسی نگفت به منصور، نور آمده است عبا نداری و عمامه و ردایت کو؟ چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو؟ بمیرم آمدی و ردِ پایِ تو پیداست چقدر زخم روی دست‌های تو پیداست حرم تو هستی او پشت بر حرم داده تو ایستاده‌ای و نانجیب لم داده به گرد خویش غلام و کنیز دارد باز به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز نگاه تو  پُرِ صبر است و سینه‌ات آرام نگاه او پُرِ خشم و دلش پُر از دشنام سه بار خواست بسوزی به ناروا که نشد سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد سه بار سمت تو آمد  ولی برِ تو نشست سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغمبر بجای خویش نشست از نهیبِ پیغمبر هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم تو کوه بودی و او در مقابلِ تو شکست اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله به گریه مقبل تو گفت  با رسول الله_  بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد تمام پیکر‌ش از تیغ غرق خون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید مزاحم نفسش نیزه با عصا  شده بود هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود لبش پُر از ترک و  آب را بردند به روی ناقه‌ی عریان رُباب را بردند... http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🍃🌺🍃♡°°°
__________🍃🌺🍃___________ امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد میان سینه‌ام این دردِ بی امان اُفتاد به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد چنان به سینه‌ی خود چنگ می زنم از آه که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد کشیده‌ام به سرِ خود عبا و می‌گویم بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد بیا جواد که از زخمِ زهر می‌پیچد شبیه عمه‌اش از پا نفس زنان اُفتاد شبیه دخترکی که پس از پدر کارش به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد به رویِ ناقه‌ی عریان نشسته،خوابیده و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد گرفت پهلویِ خود را میانِ شب ناگاه نگاه او به رُخِ مادری کمان اُفتاد دوید بر سرِ دامان نشست خوابش بُرد که زجر آمد و چشمش به نیمه‌جان اُفتاد رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و به هر دو گونه‌ی زهرا ترین نشان اُفتاد رسید زجر و پِیِ خود دوان دوانش بُرد که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد   به کاروان نرسیده نفس نفس می زد به خارهای شکسته کشان کشان اُفتاد   دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس دوباره رأسِ اباالفضل از سنان اُفتاد http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🍃🌺🍃♡°°°
بسم الله الرحمن الرحیم ◇◇◇◇🏴◇◇◇◇ آنقدر داغ بود از تب که آب اگر بود بر لبش می‌سوخت احتیاجی نبود بر آتش خیمه هم داشت از تبش می‌سوخت درد را چاره‌ای اگر بکند چه کند با غمِ پریشانیش نیست آبی که دستمالی خیس بگذارند روی پیشانیش خویش را می‌خورد ، ندارد جان قوَتی نیست جز تقلا حیف یک به یک می‌روند یاران و چاره‌ای نیست جز تماشا حیف بارها شد به دست بی جانش پرده‌ی خیمه را به بالا زد شاهدِ مقتل همه ، هربار  به سرِ خویش دستِ خود را زد دید از خمیه روی یک نقطه لشکری را که بی هوا می‌ریخت دید در بین راه تا به حرم چقدر اکبر از عبا می‌ریخت بین بستر نشست در خیمه زد به سر با دو دست در خیمه تا صدای برادرش آمد کمرِ او شکست در خیمه باز هم پرده را کناری زد قاسمش بود و سنگ باران بود یک یتیم و هزارها ... می‌دید لحظه‌ی  پایکوبی سواران بود ناله‌ی دختران به او  فهماند دستهایی میان راه اُفتاد دید از خیمه خواهرش غَش کرد مادری بینِ خیمه‌گاه اُفتاد پرده را زد کنار و گفت  ای وای حرمله آمده گلو بزند او خجالت کشید وقتی دید پدرش رفته است رو بزند بی برادر شدن چه حسی داشت کمرش را دو مرتبه خَم کرد تشنه‌ای بود یک سپاهی که هرچه آورده بود دَرهَم کرد چند باری فقط برای وداع پدرش بوسه‌اش زد و برگشت دید در قتلگاه خولی را سمت گودال آمد و برگشت او گرفت از عصا که برخیزد تا پدر تکیه داد بر نیزه او زمین خورد تا حسین اُفتاد داد می‌زد بجای سرنیزه گرد و خاکی بلند شد  فهمید آخرش شمر با سنان آمد غم ناموس دارد او یعنی عمه‌اش هم  نفس زنان آمد عمه  فریاد می‌زند  که نزن چکمه بردار احترامش کن چقدر کُند می‌بُرد تیغت زیر و رویش نکن تمامش کن خیمه‌ای که نگاهبانش بود ناگهان سوخت بر سرش اُفتاد بعد از آن سی و پنج سال آقا ناله می‌زد که مادرش اُفتاد.... ۴۰۰/۰۶/۱۲ http://eitaa.co/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🏴🏴🏴♡°°°
به نام خدا _______________________________ ای کاش بگیرند دو چشمِ پسرش را تا در دلِ این طشت نبیند جگرش را بدجور غریبانه نفَس می‌زند آقا آتش زده با غربت خود دور و برش را خوب است که آغوش حسین است کنارش تا که نزد هِی به زمین بال و پرش را نه اُم‌ِبنین نه که ابالفضل توان داشت عباس گرفته است کنارش کمرش را تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید بر طشت نریزد جگرِ شعله‌ورش را از زهر نبود اینهمه خونابه که آمد آن کوچه نشان داد خدایا اثرش را صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است تا بر روی حجره نکشد باز سرش را افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش تا شمر نگیرد روی آن سر تبرش را لطفی ۴۰۰/۰۶/۲۳ http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt °°°♡🏴🏴🏴♡°°°
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحیم ─═𑁍🍃🌼🍃𑁍═─ گــریـه‌ے عشـاق بــراے هـم است سیـنـه‌ شان تنگِ صـداے هم است آنچـــه دلِ ایل مــرا می‌بَــــرَد گیسویِ در بــاد رهــایِ هـــم است عاشـق و معشـوق یکـے می‌شوند عشق در ایـن بزم بجایِ همه است هـرچـه که دارند بـه هـم می‌دهند هـرچـه که دارند بـه پاے هم است یڪ شبــه تا قــرب تـو را مـی‌بَـرَد عشق پَـرِ شـوق خـداے همه است عشق اگـر نغمه‌ے روز و شب است هرچه کـه دارد همـه از زینب است بر تنِ ایـن دشــت که باران نشست نور دمید و تـبِ طــوفان نشســت تـا بـه ابــد هیــچ پشمــینان نشــد آنکـه ســـرِ راهِ کریـمــان نشـسـت دیـــد که در پـاے علـــے عاشقیـــم بـر ســرِ ما مــرغِ سلیــمان نشست راه نشـان داد و دلـــم پــر گـــرفت رفت نجــف گوشه‌ے ایوان نشست مـــژده‌ے جبــریل چـه بود از شعف حمدِ خدا بـر لبِ سلطـــان نشــست گفـــت که پیغـمبــرِ عشـــق آمـــده حـضـرتِ زهـــراے دمشـــق آمــده اینکــه شــده خـــاکِ تو از احتـرام قامــت عشــق اسـت علیــه‌السـلام گــرچــه نـدیــدند تــو و ســایـه‌ات ســایـه‌ے تـو بــر ســرِ مـا مستـدام مـلتــفـــتِ بــابِ تــو پیغمـبــران ملتـــمـس نــافــله‌ هــایـت امــام مجمــع انـــوارِ جــلال و جـمـال جـلــوه‌ے ذاتـــیِ خـــدا را تمــام خــادمِ تـو حضــرت بـاب‌ الحـسین چـــادرِ تـو زینـــتِ بیــت الحــرام مُلڪ و مَلَڪ مات خـروشِ تواسـت بیــــرقِ عـبــاس بـه دوش تو است پیــش پــرت سِیـرِ سـمـاوات هیـچ بیــن دلـت جــز حـــرم ذات هیـچ پیــش نمـــازِ شـــبِ خــاکــیِ تــو هرچـه که طامـات و عبـادات هیـچ پیـــش تـو و هـدیـه‌ے قـربانی‌ ات خیـریــه و خـدمـت و خیــرات هیچ آنهمه طوفان که نـدیده اسـت نـوح پیـــشِ قـد عمــه‌ے ســادات هیچ هرچه که غم دیــده زمیـن و زمـان پـــایِ غـــمِ پیـــرِ خــرابـات هیــچ آمـده‌اے کـوفــه پشـیـــمان کنــی شـام بـه یـڪ صاعـقه ویــران کـنی نامِ تـو را اے دلِ دریـا ســرشــت در وســط معــرکه بـایــد نوشــت حضــرت زهــرایِ پـس از فاطـمــه اے نَفَسَـت بیـتِ علـــے را بهـشـت زنــده‌ے تــو هفـتِ حـــرم‌هاے ما خاڪ درت مسجد و دِیر و کِنشت هـم حــرمـــت هــم حـــرمِ کــربلا ساختـه شـد از دلِ ما خشت خشت مـــن بـه فــداے قلــم شاعــــری آنــکه از الــطاف نگاهــت نوشــت: "خواست که غم دست تو بندد ولی غــم که بُــوَد در بــرِ دُخـــتِ عـلی قامــت تـو قامــت غــم را شکسـت دخت علــے را نتـوان دسـت بسـت" تا کــه نیافتــد بـه رویــت آفتــاب بر سـرِ نیـــزه ســـرِ عبــاس هست بــر جگـــرت قبــل حسیــنت زدند آنهمه تیغـــے کـه به یکجا نشـست قطره‌ے خونے که به دوشت چکیـد از سـرِ بـر نیـــزه ، دلــت را گسست تا بـه ابـــد بر ســـرِ خـــودر می‌زند چوبه‌ے محمل که سرت را شکست سنگ از این ، چوب از آن خورده‌ای جاے هــمه زخـــم زبــان خورده‌ای دو بیت از استاد موسوے گرمارودی ✍حسن لطفے ۱۴۰۰/۰۹/۱۹ http://eitaa.com/golvajhehaye_ahlbeyt ─┅═𑁍🍃🌼🍃𑁍═┅─ 📌نشر اشعار بروز از شعراے فرهیخته ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ