─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
به نام خدا
#شب_قدر
#شهادت_امیر_المومنین_علیه_السلام
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
از شام تاسحـرگاه ، محراب گریه می کرد
در قلب لیـلةالقدر ، مهتـاب گریه می کرد
آه ازدمی که شمشیر،درسجده گاه خونین
از کارخود پشیمان ،بی تاب گریه می کرد
وقتی شکـــست شمــشیر ، آییـــنـهٔ وِلا را
آییــنهٔ شـکســـته ، درقاب گـــریه می کرد
پیچـــید در دل شـهــر ، فُـزتُ وَ رَبّ کعبه
از غــربتـش نگاهِ اصحاب گـــریه می کرد
آســوده خــواب رفــتند نامــردمان کوفه
تنها یتیم کــوفه بی خـواب گریه می کرد
از موج اشک و ماتم ،گردابِ غم به پا شد
چشـم فلک میــان گرداب گـــریه می کرد
پر زد خیـــالم امشــب ، تا نهر علقـمی که
لب تشنه دست عباس درآب گریه می کرد
با یاد گـــریـه ها و لبـهـای خشــک اصــغر
یک مشک پاره پاره بی تاب گریه می کرد
شــرمنده شد فرات از،شــرمنـدگـی عباس
وقـــتی کنار سقّــا ، ارباب گــریه می کرد
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۰/۲/۱۴ باز نشـــر
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع) ─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#شب_قدر
#شهادت_امیر_المومنین_علیه_السلام
از شام تا سحرگاه ، محــراب گریه می کرد
در قلب لیـلةالقــدر ، مهتاب گــریه می کرد
آه از دمی که شمشیر،درسجده گاه خونین
از کار خـود پشیمان،بی تاب گریه می کرد
وقــتـی شکـست شمشــیـر ، آییـنــهٔ وِلا را
آییـنهٔ شـکسـته ، درقــاب گــریه می کـرد
پیچــید در دل شهــر ، فُــزتُ وَ رَبّ کعــبه
از غــربتـش نگاهِ اصحــاب گـریه می کرد
آســوده خــواب رفتــند نامــردمان کـوفه
تنها یتیم کـوفه بی خــواب گریه می کرد
از موج اشک و ماتم ،گردابِ غم به پا شـد
چشــم فلک میان گـــرداب گــریه می کرد
پر زد خــیالم امشــب ، تا نهــر علقمی کـه
لب تشنه دست عباس درآب گریه می کرد
با یاد گـــریـه ها و لبهــای خشــک اصـغــر
یک مشک پاره پاره بی تاب گریه می کرد
شـرمنده شـد فرات از، شـرمندگی عـباس
وقتــی کـنار ســقّا ، ارباب گـریه می کـرد
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع)
─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
به نام خدا
#شب_قدر
#شهادت_امیر_المومنین_علیه_السلام
#شعراز_رقیه_سعیدی_کیمیا
•••••••••••••••••••••••••
از شام تاسحرگاه ، محراب گریه می کرد
در قلب لیلةالقدر ، مهتاب گریه می کرد
آه از دمی که شمشیر،درسجده گاه خونین
از کارخود پشیمان ، بی تاب گریه می کرد
وقتی شکست شمشیر ، آیینهٔ وِلا را
آیینهٔ شکسته ، درقاب گریه می کرد
پیچید در دل شهــر ، فُزتُ وَ رَبّ کعبه
از غربتش نگاهِ اصحاب گریه می کرد
آسوده خواب رفتند نامردمان کوفه
تنها یتیم کوفه بی خواب گریه می کرد
از موج اشک و ماتم ،گردابِ غم به پا شد
چشم فلک میان گرداب گریه می کرد
پر زد خیالم امشب ، تا نهر علقمـــی که
لب تشنه دست عباس درآب گریه می کرد
با یاد گریه ها و لبهای خشــک اصغر
یک مشک پاره پاره بی تاب گریه می کرد
شرمنده شدفرات از،شرمندگی عباس
وقتی کنار سقّا ، ارباب گریه می کرد
••••••••••••••••••••••••••
رقیه سعیدی(کیمیا)
https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
لینک کانال ایتا👆