هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن)
#طومار_عشق
شاه دین در کربلا چون خیمه و خرگاه زد
پرچم عز و شرف یکسر به اوج ماه زد
فرقههایی راهزن، بنمود پس عرض وجود
سدّ راهی پیش پای شاهِ والاجاه زد
آتش افروزی که شد مأمور بر آغاز جنگ
صبح عاشورا صفیر جنگ را ناگاه زد
در بر شه ، سروبالای جوانان را ، ز بن
جمله با داس ستم بر وعدهی تنخواه زد
شه پس از قتل عزیزان شد سوی میدان روان
تکیه بر نی از غریبی در پی یک آه زد
مهبط روح الامین ، آن مظهر حق الیقین
بهر دفع آن شیاطین ، دم ز بسم الله زد
منکر حق را شد اندر حق پرستی رهنمون
در جواب "لا الهش" بانگ "الا الله" زد
چون نصیحت بی اثر بُد با حساب آن خسان
بر قتال خصم ، فال از حِسبَةً لِله زد
گشت چون پر ، کاسهی صبرش ز کفر کافران
پس سبوی عمرشان بر سنگِ باداَفراه زد
زادهی حیدر ، غضنفرفر ، به کرّ غیر فر
خویشتن را یک تنه بر قلب آن اِسپاه زد
بر صف جنگاوران ، آن صفشکن شد حملهور
همچنان شیری که گویی بر صف روباه زد
برق شمشیر شرربارش همانند شهاب
آتش اندر پیکر اهریمن بدخواه زد
در تن خصمان چو مقراض اجل با تیغ تیز
شهرگ جانشان بهسان رشتهی جولاه زد
با سنان جانستان آن رهنمای راستان
ناکسان را دم به دم در سینه ، راهِ آه زد
با سر تیغ دو سر ، آن سرفراز سرگران
گردن گردان گردآرا ، چو پرّ ِ کاه زد
همچنان کوشید تا جوشید خون اندر تنش
خصم را در هر هجوم از پنج تا پنجاه زد
زآن سپس شمر لعین از بهر دفع شاه دین
رأی با بِن سعد دون از فکرت کوتاه زد
رهزن شرع مبین از راه ظلم و جور و کین
خواست تا آن رهبر دین را ، ره از بیراه زد
داد فرمان هجوم از کینه بر قوم ظلوم
گفت باید بر ره جهدش ز حیلت چاه زد
تیره رایی بیحیایی بیصفایی سنگدل
سنگی از روی جفا بر جبههی آن شاه زد
وز پس آن ، دین تباهِ دل سیاه دیگری
بر دل پاکش به ناگه ناوکی جانکاه زد
دید تا سوز و گداز شاه را از تشنگی
از ره قهر و قساوت ، خنده با قهقاه زد
پس هجوم خصم دون آغاز شد از چارسو
حلقه گرداگرد آن شه ، گِرد قربانگاه زد
از سنان و خنجر و شمشیر و تیر اندر تنش
زخم ها بیش از هزار و نهصد و پنجاه زد
شد سرانجام ار شهید از کینهی شمر و یزید
این قدم را در ره حق ، از سر دلخواه زد
قوم قائد چون نبد قائم ، قوام شرع را
زآن قیام آن شه ندای قائم بالله زد
در قبال مشرکین بهر بقای مُلک و دین
غوطه در بحر فنا ، آن فانی فی الله زد
با یکی طومار عشق آن عاشق مشتاق حق
دفتر عشاق دیگر را سراسر ، تاه زد
نام نیک خویشتن را تا ابد باقی گذاشت
در ره حق چونکه نرد عشق بی اکراه زد
عاقبت دست الهی شد برون از آستین
سنگ بدنامی به فرق فرقهی گمراه زد
از دورنگی و شقاوت تودهی بی نام و ننگ
کوس رسوایی خود را بر سر افواه زد
لاجرم گردد تبه چون زادهی سفیانیان
آنکه گاهِ ظلم و جور اندر گه و بیگاه زد
(مسجدی) در پیشگاه دوستداران حسین (ع)
فخرش این بس کاین دم از سبط رسول الله زد
شادروان میرزا مهدی مسجدی قمی
http://shaeranqom.blogfa.com