eitaa logo
گلواژه‌هاے اهل‌بیت (؏)
2.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
781 ویدیو
83 فایل
🔰 #تولید_اشعار_آئینی 🔰 #تولید_استیکر_عکس_نوشته_مذهبی 💢 تنها کانال #نشر_اشعار_بروز از #شاعران_شاخص_کشور کانال گلواژه هاے اهل‌بیت (؏) با حضور شاعران کشورے با جدیدترین اشعار آئینی، مداحی و مولودی مدیریت کانال: خادمةالزهرا(س)علیزاده @maddah_1367
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ تو را قسم به آن دقایقی که زندگی به روی دست‌های مرگ به احتضـار می‌رسد تو را قسم به لحظه‌ای که سخت می‌توان تو را صدا کنم و گریه‌های من به زار زار می‌رسد تو را قسم به آخرین نفس،،، حسین! تو را قسم به لحظه‌ای که هیچ‌کس به داد من نمی‌رسد که هیچکس،،، که هیچکس،،، حسین! خودت به داد من برس حسین! شعر:رضا یزدانی 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع) نشر اشعار بروز ─‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌─‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ جانِ ناقابلی که من دارم، بفدای تو سیدی مولا کی بریزد ز حنجرم خونم، پیش پای تو سیدی مولا ای همه آرزوی دیرینم، با تو تکمیل می‌شود دینم بی وِلای تو مرده اَم سوگند،به وِلای تو سیدی مولا هنرِعاشقی دفاع از توست،بی دفاع از توعشق بی معناست آری این درس راگرفتم از،کشته های توسیدی مولا کشته ها خواهد اشکِ چشمانت،دردها دارد آهِ سوزانت می‌رسد روزِ عید قربانت، با لقای تو سیدی مولا گر نگردد فدای تو شیعه، نشود همصدای تو شیعه حرمتت را به باد خواهد داد، آشنای تو سیدی مولا آنکه آتش کشد به قرآنها، یا اهانت کند به ایمانها رحم کی میکند به عمّامه، یا عبای تو سیدی مولا داعشی های این وطن امروز،نسلِ اِبنِ زیادها باشند شمر وخولی و حرمله هستند، خصم های تو سیدی مولا ما ولی با تو هم قسم هستیم، سرِ عهدی که با شما بستیم نسل سلمان و هم سلیمانیست، همصدای تو سیدی مولا می‌رویم ای سلاله ی زهرا، راه طهرانیِ مقدم را انتقام از یهود میگیریم، به وَلای تو سیدی مولا به پیمبر به حیدرِ کرار، نشود روزِ واقعه تکرار امتی هست راهیِ راهِ کربلای تو سیدی مولا کربلای ترا اسارت نیست، بهرِ ناموسِ تو جسارت نیست هست آنروز مادرت زهرا، مقتدای تو سیدی مولا از نسیمِ سحر خبر آید، کز حرم منجیِ بشر آید کعبه در انتظارِ دیدار و خطبه های تو سیدی مولا شعر: حاج محمود ژولیده 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع) نشر اشعار بروز ─‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌─‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیال ، بال من است و چه بال بالایی دوباره فکر من و عالی معلایی به لطف بال خیالم پریده ام تا عشق رسیده ام سر گود بلند و والایی به آن فضا نرسیده فضانورد هنوز به عرش او نرسدهیچ عرش اعلایی سری به سجده سپردم به گود این محراب که تا کنون نرسیده به آن مصلایی چرا به زیر طلا برده اند عرشت را چه پوششی چه طلایی عجب مطلایی دلم هوای حرم کرده زیر باران و هوای شانه گرم ضریح مولایی نگاه چشم گناهم به اشک می خواهد نگاه مهر و پناهی ز چشم شهلایی زینت کریمی نیا۱۴۰۱/۱۰/۲۹ http://eitaa.com/sheydayezeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ سلام می کـنم اینــبار هم به لهجه خویش که باز یک دو قـــدم پای خود گذارم پیش سـلام می کنـــم و شکـــر از سـلام خودم که گشــته ذکـر سلامم فقـط به کام خودم قبـول عاشقــم آقا چنیــن که خود خواهم اجـــازه ام بـدهــی دائـــمـا در ایـن راهـــم ردیف نیست دل ونظم،،،شعـر دیوانه است نگیرسخت به این خط خطی که مستانه است عــزیز ، نیــم نگاهـی زیـاد از ســـرم است "دلم خوش اسـت که نامم کبوترحرم است " بگــیر دسـت مــرا جـــان خـواهــرت ارباب نشســته بر دل من رد پنجـــه های عــذاب برای گــریـه فقـط یک بهــانـه می خـواهم دوباره یک خـبر از یک نشــانه می خـواهم شعر:زینت کریمی نیا ۱۴۰۱/۸/۱۹پنج شنبه 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد. |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع) نشـر اشعار بروز ─‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌─‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (أَلسّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الشّهیدِ بِکربلاء) (کِلکِ قضـــــا) آن دم کــــه راز خـلـقـــتِ مـا را نوشته اند بـــ‍ـر آدم و بـــه دامـــن حـــــوّا  نوشته اند دیبــاچــه ی رسـالـت حـق را به کِلک عشق سربسته کـــاتبـــان ، بــه تــــولا نوشته اند ختــم البــیان لــوح رسُـل را بــه خـطّ نـور کـتـّـاب حــق ، بـــر احمــــد والا نوشته اند شـرحــی ز درس عشــق ، نوشـتــند بر علی شـرح دگـــر بــه دامــن زهــــــرا نوشته اند کِلـکِ قضـــا بـه شـــرح علـــی بـــود از ازل راز جهـــان بـه جــوهــــر اعـــلا نوشته اند هر فصـلِ این کتــاب، حدیـثــی نوشته شد فصلی به‌ کشـفِ طـور به مـوسـا نوشته اند فصـل دگــر بـه دامن مـــریـــم نوشـته شد کآن را بــه نـــام پــاکِ مسیـــحا نوشته اند بعـد از علــى به فصل ولایت رقـم ز مهـــر  بــر دامــن عفـیـفــــه ی حــــورا نوشته اند اوّل حسـن رقـم زده شد بعـد ازآن حســین داغــی به بــرگِ لالــه ی حَمــــرا نوشته اند اینجا قلم به‌ خون بِنِشست و حدیثِ عشق بر دشـتِ خــون، به خـطّ مُعـــلا نوشته اند اینجا قلـم شکست چه‌ گـویم که بعـد از آن احــوالِ عرشــیان، به چه انشـا نوشته اند؟ نور خــدا که بر همـه جا پـرتـو افکــن است در ایـن مکـان به کـــوری اعــــدا نوشته اند اینجا حــریــــم ســبط رســـول خـــدا بــوَد که_افــلاکیـــان به زیــوَر غـبـــرا نوشته اند این خــاک را بــه بــال مـلایـک ، از آسمـــان چون نسخـــه ای ، بـرای مـــداوا نوشته اند گــردی ازین تــراب که چون تــوتیــاست را داروی درد دیـــــــده ی اعمـــــــا نوشته اند خوش آن دلی که درک کند قـدر این مُقـــام کـاو را ز خبـث و کیـــنه ، مبــــرا نوشته اند آن را کـه نیست معـــرفـتِ درک این مکـــان وی را ز جمـــع شـیـعه ـ مجـــــزا نوشته اند این بــارگــاه عشــق بـــوَد در زمیــن ، ولــی عشقی کـه بر صحیفـه ی دل‌هـــا نوشته اند راز بـقــــــای عشــق در ایـــن بــــارگــــاه را روز ازل ، بــــه شهپـــــر عنقــــــا نوشته اند این عشق را ز سوی خـــداونـــد ذوالجــلال در لابــــلای سـیـــنــه ی شــــیـدا نوشته اند این خـاک را که هست به حق‌ قبله‌گاه عشق بــر عـاشقــــان، بـه حـکم مصــلّا نوشته اند یوسـف دریــن مکان بخـــدا سجـده می‌کند گر عـــاشقــی، به نـــام زلیخــــــا نوشته اند زیـــرا مقـــــام و منـــزلــت ایـن تـــــراب را حـتّــیٰ بـــــرای اهــــــل کِلیـســـا نوشته اند‌ ‌(ساقی) به شرح عشـق چه ‌گویی که از اَزل سرمشق عشـق را ـ ز همین جــــا نوشته اند. شعر: استاد سید محمدرضا شمس (ساقی) 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد. |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع) نشـر اشعار بروز ─‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌─‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ دسـت خیـال ،روے دلـم ، کربلا نـوشت غمـنامه های  شـعـر مرا  نینـوا  نـوشت باران عشــقِ کرب و بلا بر دلم چکـاند سِرّ  لطیـــفِ قلــبِ  مرا برمـلا نـوشت درقاب چشم من دو حرم را کشید و بعد آن خِــطّه را پنـــاهِ دلِ مبتــلا نـوشت راهے میانِ ایـن دو حرم، بـاز کرد و باز اسمـے به روے سر دَرِشان ،آشنا نوشت مــاهِ مُنَــوَّری به سـرِ گنبــدے کشیـد نام قمــر ، کنـار دو دســتِ جدا نـوشت خورشیــد  روشنـے ،به سرِ گنبـدے دگر نام  عـزیــز  فاطمــه را با صفـا نـوشت تصویرجان گرفت و دلـم تکـه تکـه شـد هر تکـه ، نام کرب و بلا را سوا نـوشت شکـل خیـال، شعـر شـد و شـور آفـریـد شـورے که هرنواے مرا بے صدا نوشت شورے دگر رسیـد به سر، تا که فاطـمه نام مـرا ، مسـافـرِ کـرب و بـلا  نـوشت اشکم به رویِ دفترِ شعـرم چکیده شـد وقتے که شعرخیس مرا  "کیمیا"نوشت عشـق حسیـن وکرب و بلا، بوده از ازل این عشق را، به دفتر قلبم ،خدا نوشت 🖊رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۹/۱۱ https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ لینڪ کانال اشعاردر(ایتا) 👆 https://t.me/joinchat/eMHYCRTE6hMwNTU0 ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ لینڪ کانال اشعاردرتلگرام👆 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_______________ به نام خدا باید تـمـام " مرثیـــــه ها "را مـــرور کرد ازدست ومشک واشک به سختی عبورکرد باید برای درک غمــت " یا بن الفاطمـــه " این سینه راپرازمحبت وفهم وشعور کرد هر کس که از برای غــمت گــریه می کند ایمن تنش ز معصــیت و ظلم و زور کرد با یاد نام تو به ســــر و ســـــینه می زنم ذکــــرت تمام شـــــهر مرا غــــرق نور کرد آن شب خدای من که هـمه سینه می زدند بر خلق خود نگاهی و حــس غــــرور کرد یادم نمی رود که دست مرا لطف توگرفت آنجـــا که روســــیاهی مـرا از تو دور کرد یادم نمی رود ناجی من بودی ای "حسین" وقتی که چشم مست مرا کیـــنه کور کرد آقا برس به داد من آنسان که دســت مرگ این بــرده ی ســــیاه تو را اهل گـــور کرد @gharibe_ashena_mobasheri313 ─‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌─‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1400.11.29_3.mp3
9.49M
روضه شب جمعه ⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام (ایتا)👇 http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh •┈┈••✾•✾•✾••┈┈• 📌باز نشر مطالب کانال با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
خیال ، بال من است و چه بال بالایی دوباره فکر من و عالی معلایی به لطف بال خیالم پریده ام تا عشق رسیده ام سر گود بلند و والایی به آن فضا نرسیده فضانورد هنوز به عرش او نرسدهیچ عرش اعلایی سری به سجده سپردم به گود این محراب که تا کنون نرسیده به آن مصلایی چرا به زیر طلا برده اند عرشت را چه پوششی چه طلایی عجب مطلایی دلم هوای حرم کرده زیر باران و هوای شانه گرم ضریح مولایی نگاه چشم گناهم به اشک می خواهد نگاه مهر و پناهی ز چشم شهلایی زینت کریمی نیا۱۴۰۱/۱۰/۲۹ http://eitaa.com/sheydayezeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__________________ شب جمعه ست ، گرفتار حســین است ، دلم باز هــم  راهــیِ  بـین الحرمـــین است ، دلم فخرم این است که عـــمری دَم از ارباب زدم تا اَبـَـد شیـفـــتهٔ نــور دو عـــین اسـت ، دلم ________________ رقیه سعیدی(کیمیا) @saeidikimya
بسم رب الشهداء والصدیقین🌷 ┄┅═✧❁✾❁✧═┅┄ (هدیه به جانبازان عزیز دفاع مقدس) مــرد بــارانــیِ غــــزلهـــایــم پا به پای قلم ، غزل می خواند اشک و آهــش ، تمــام دفتـر را واژه واژه به عشـق می سوزاند بود جـــامانده از قبیلـهٔ عشـــق در نگاهـــش ، هوایِ رفتــن بود روزهــــایِ مـــلال آور را در غــم و اضـــطرار می پیمود درد را جرعه جرعه می نوشید خَـــم به ابرو ولـــی نمــی آورد شـــوقِ دیـدارِ آسمـــان هـــا را در سر و جان خستـه می پرورد توی تقـــویم ذهــن خود هر بار عکـــسهـا را ورق ورق مــی زد زیر گوشــش صـــدای شلیــکی سمت دشمن ، تَتَـق تَتَـق می زد عکـسِ یارانِ رفتـــه اش ، او را سمت دشتِ جنـون رها می کرد رَدّی از اشـک ، راهِ مــوجــی را رو به خـاک شلمچه وا می کرد موج بر ســاحل ســرش می زد آسمـان ، پا به پاش می چرخید ساعتـی بعد ، بغــض چشمانش رو به طفلش ،غریب می خندید دشت مجنــون ، شبیه دریا بود در نگـــاه شهیــــد جــامــانــده حسرت از چشمهای او می ریخت عـــاجـــزانه به یاد فــرمـــانــده در خیــالش تفنــگ در دســتش تیـــرها را  به شب گِــرِه می زد کارش این بود ، خــاطـراتش را پیــش چشــمان خــود بیـــاویزد خاطراتش چقـــدر باران داشت خســـته از روزگار ، مــی بــارید مثــــل ابـــرِ گرفتـــهٔ پاییــــز در فـــراقِ بهـــــار مـــی بارید کاش می شد که این زمستان هم می گذشت و بهـــار مـــی آمـــد حسرتی را که در دلش می کاشت بـــا شهــــادت ، به بـــار مـــی آمد روزی از روزهــــای دلتنــــگی لالــهٔ بـــاغ حســـرتش گـــل داد آسمــان از زمیــن جـــدایش کرد با خـــودش بــرد تا بهــشت آبـاد ┄┅═✧❁✾❁✧═┅┄ 📝رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۱/۱۰/۲۹ ┄┄┅┅✾┅┅┄┄ لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 ┄┄┅┅✾┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بسم ربّ المهدی عج» افتــاده هــوایت به ســـرم ، یوسف زهرا از دوریِ تو خـــونْ جــگرم ، یوسف زهرا هر جمعــه نشــستم به امیــدی که بیایی خون می چکد از چشم ترم ، یوسف زهرا @saeidikimya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء والصدیقین🌷 ┄┅═✧❁✾❁✧═┅┄ (هدیه به جانبازان عزیز دفاع مقدس) مــرد بــارانــیِ غــــزلهـــایــم پا به پای قلم ، غزل می خواند اشک و آهــش ، تمــام دفتـر را واژه واژه به عشـق می سوزاند بود جـــامانده از قبیلـهٔ عشـــق در نگاهـــش ، هوایِ رفتــن بود روزهــــایِ مـــلال آور را در غــم و اضـــطرار می پیمود درد را جرعه جرعه می نوشید خَـــم به ابرو ولـــی نمــی آورد شـــوقِ دیـدارِ آسمـــان هـــا را در سر و جان خستـه می پرورد توی تقـــویم ذهــن خود هر بار عکـــسهـا را ورق ورق مــی زد زیر گوشــش صـــدای شلیــکی سمت دشمن ، تَتَـق تَتَـق می زد عکـسِ یارانِ رفتـــه اش ، او را سمت دشتِ جنـون رها می کرد رَدّی از اشـک ، راهِ مــوجــی را رو به خـاک شلمچه وا می کرد موج بر ســاحل ســرش می زد آسمـان ، پا به پاش می چرخید ساعتـی بعد ، بغــض چشمانش رو به طفلش ،غریب می خندید دشت مجنــون ، شبیه دریا بود در نگـــاه شهیــــد جــامــانــده حسرت از چشمهای او می ریخت عـــاجـــزانه به یاد فــرمـــانــده در خیــالش تفنــگ در دســتش تیـــرها را  به شب گِــرِه می زد کارش این بود ، خــاطـراتش را پیــش چشــمان خــود بیـــاویزد خاطراتش چقـــدر باران داشت خســـته از روزگار ، مــی بــارید مثــــل ابـــرِ گرفتـــهٔ پاییــــز در فـــراقِ بهـــــار مـــی بارید کاش می شد که این زمستان هم می گذشت و بهـــار مـــی آمـــد حسرتی را که در دلش می کاشت بـــا شهــــادت ، به بـــار مـــی آمد روزی از روزهــــای دلتنــــگی لالــهٔ بـــاغ حســـرتش گـــل داد آسمــان از زمیــن جـــدایش کرد با خـــودش بــرد تا بهــشت آبـاد ┄┅═✧❁✾❁✧═┅┄ 📝رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۱/۱۰/۲۹ ┄┄┅┅✾┅┅┄┄ لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047 ┄┄┅┅✾┅┅┄┄