eitaa logo
کانال بین المللی آموزش قرآن کریم علیرضازارع 🕊
4.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
13.8هزار ویدیو
1.3هزار فایل
#کانال_بین_المللی_آموزش_قرآن_کریم #آموزش_تجویدتخصّصی #آموزش_صداسازی_سلفژ #آموزش_نغمات_قرآنی_حفظ_قرآن 👇👇 👇 https://eitaa.com/gooorrrran 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2106130443C578d8ef0e0 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2278359248Ce97e32b131
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🌿🌿به نام خدا🌿🌿 🔹️یک هفته ای می شد که من و هم‌کلاسیم مانی هر روز با هم بگو مگو می‌کردیم. امروز هم از آن روزها بود که حسابی از دستش کلافه شده بودم. 🔹️ از مدرسه آمدم خانه. اصلاً حوصله خواهرم هانیه کوچولو را هم نداشتم؛ وقتی آمد توی اتاقم  و کتاب هایم را از قفسه ریخت پائین، با صدای بلند گفتم: مامان بیاید این بچه را از اتاقم ببرید بیرون! مامان آمدند داخل اتاق و گفتند: مثل اینکه امروز توی مدرسه مسئله‌ای شده که حوصله هانیه را نداری! 🔹️دست هانیه را گرفتم و سرش را بوسیدم و گفتم: راستش خودم هم وقتی سر هانیه داد می زنم ناراحت می شوم‌، اصلا تقصیر این مانی است، حوصله ام را سر برده، خیلی توی کلاس سر به سرم می‌گذارد!  🔹️مامان آمدندکنارم نشستند و گفتند: خب! گفتم: چیزی نشده!  مامان گفتند: به خاطر هیچ چیز به هم ریخته ای؟ 🔹️با مِن مِن گفتم: فقط آقای ناظم گفته فردا با پدر یا مادرتان بیاید مدرسه. مامان گفتند: نمی‌خواهی بگویی چه اتفاقی افتاده؟ 🔹️ گفتم: زنگ تفریح من و مانی توی حیاط دعوای مان شد و دست به یقه شدیم، یک دفعه آقای ناظم به طرف‌مان آمد و گفت، اگر فردا با پدر یا مادرتان به مدرسه نیایید مجبورم فیلم دعوای تان را که دوربین مداربسته ضبط کرده به آقا مدیر نشان بدهم. 🔹️ مامان گفتند: خودت فکر می‌کنی اگر من فردا بیایم مدرسه، مشکل تو و مانی حل می شود؟ 🔹️ گفتم: نمی‌دانم، فکر نکنم.‌ مامان گفتند: اتفاقاً فکر کن و ببین چه چیزی باعث شده تو و مانی که دوست های خوبی با هم بودید هر روز سر یک بهانه‌ای با هم بگو مگو می کنید؛ به‌نظرمن فقط خودت می توانی این مشکل را حل کنی. 🔹️ گفتم: چطوری؟  مامان آئینه را از روی دیوار برداشتند و گرفتند جلویم و گفتند: الان چه می بینی؟  🔹️گفتم: خب معلوم است خودم را! مامان گفتند: به همین آسانی رفتارهایت را هم ببین و بنویس مشکل از کجا شروع شده! مامان این را گفتند و دست هانیه را گرفتند و از اتاق بیرون رفتند. 🔹️  از روی میز یک برگه برداشتم. با خودم گفتم: اگر آقا مدیر فیلم دعوا را ببیند! اگر بابا بشنود پسرش دعوا کرده؟ اصلاً چرا من و مانی با هم  مرتباً دعوا می‌کنیم؟ کارهایی را که نباید انجام می دادم روی کاغذ نوشتم: ▫️سر هانیه داد زدم. ▫️بعضی وقت ها تکالیفم را دیر می نویسم. ▫️وسایلم را به هانیه نمی دهم. 🔹️همانطور که داشتم می‌نوشتم یادم آمد چند روز پیش، سر زنگ علوم، موقع درست کردن کاردستی، قیچی‌ام را به مانی ندادم و کاردستی‌اش خراب شد و به من گفت، خیلی خسیس هستی، حتماً از دستم ناراحت شده بود! 🔹️سریع از اتاق بیرون رفتم و از مامان خواستم تا با گوشی‌اش یک پیام به مادر مانی بفرستد. من می‌گفتم و مامان تایپ می‌کردند: سلام مانی، ببخشید نمی خواستم کاردستی ات خراب شود، اگر دوست داری بیا خانه ما تا با هم کاردستی درست کنیم. 🔹️ مامان پیام را فرستادند. گفتم: اگر مانی قبول نکند چه؟ مامان گفتند: وقتی شما اشتباهت را قبول کردی و می خواهی جبرانش کنی، حتماً مانی هم می‌پذیرد. 🔹️ صدای پیام آمد. مانی نوشته بود: اگر قول بدهی همه‌اش نگویی این مال من است، آن مال من است و خسیس بازی در نیاوری، می آیم. 🔹️ به مامان گفتم: خب دوست ندارم وسیله هایم خراب شود!  مامان گفتند: حالا می شود ماژیک سبزت را به من بدهی؟ می خواهم جلوی اسمت به خاطر این کار خوبت ده تا ستاره بکشم. 🔹️گفتم: ماژیک سبزم؟ خیلی دوستش دارم. مامان گفتند: اگر ‌ندهی با ماژیک سیاه خودم یک شکلک اخمو جلوی اسمت می‌کشم! بعد هر دو با هم زدیم زیر خنده. نویسنده: مرجان شکوری # مهارتهای زندگی