🌟 🍃
ای آنکه کوهها را صندوقچهای محکم برای خزائنش قرار داد.
ای آنکه گنجینههایش را در دل سختترین مخلوقاتش نشاند.
ما را لایق بهرهمندی از تمام خزائنت بگردان!
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
هدایت شده از قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
اعضای محترم کانال قرآن کتاب زندگی 🌹
پیامی از جنس #نور ♻️
⁉️⁉️از دستاورد های یک ماه بندگی چه فوایدی نصیب شما شد ؟ ــ
⁉️و چیکار کنیم تا این حس و حال بندگی همیشه در زندگی روزمره ما قرار بگیره؟؟
به ما بگویید 🎤🎤
@Mohmmad1364
به شرکت کنندگان محترم به قید قرعه کشی جوایزی اهداء خواهد شد🔰
حرف های معنوی شما جهت استفاده عزیزان در کانال درج خواهد شد✅
زمان شرکت در طرح تا ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
🔴عبادت در حضور کودک تشویقی است برای جلب او به نماز و نیایش
✍امام صادق (ع) فرمودند: امیرالمؤمنین (ع) در خانه خود اتاق متوسطی برای نماز داشت هر شب که طفلی به خواب نمیرفت امام او را به آن اتاق میبرد و نماز میخواند.
📚جامع آیات و احادیث نماز، ج۲، ص۱۱۱
حال کودکی که شاهد نماز خواندن والدین نیست یا به ندرت آنها را در حال نماز میبیند چگونه اهل نماز شود؟ باید دانست که پدر و مادر نخستین الگوی کودک هستند...
📚شیوههای ترغیب و جذب به نماز، ص۷۷
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
☀️ #حــدیث_روز
🔔 حق گوش
✅ امام سجاد علیه السلام:
حق گوش این است که آن را از شنیدن غیبت و شنیدن هر آنچه شنیدنش روا نیست، دور نگهداری.
📙 الخصال ج۱ ص ۵۶۶
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
💗💗💗💗💗💗💗💗💗
✨🌹خیــرمقــدم بــه
✨🌹دوسٺــانِ عــزیــزۍ
✨🌹که بــه ٺـازگـۍ بـه
✨🌹جـمـع مـا پـیـوسـٺنـد
✨🌹وسپــاس ازهمـراهـان
✨🌹همیشگـۍ
لطفا این کانال را به دوستان و آشنایان خود معرفی نمائید
💗💗💗💗💗💗💗💗💗
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت👇
@goranketabzedegi
🔴 شنها مامور خدا بودند
🔹 ۵ اردیبهشتماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در #طبس است.
🔹امام خمینی (ره) پس از این واقعه فرمودند: «چه کسی هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مامور خدا بودند، باد مامور خداست».
👤حمید جعفری
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
☘«آنچه که انجام می دهی»
بسیار تاثیرگذارتر است از
«آنچه که می گویی»☘
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
آقا دو خط کتاب خونده ی نیمچه سوادی داره
🔹نه حاضره پای منبر بشینه نه حرف از کسی بشنوه
🔸تا میشنوه یکی ی پندی نکته ای میده تو دلش ی غروری داره که ای بابا اینا که سواد ندارن
✅این دقیقا همون حسیه که عده ای از مردم در مقابل انبیا داشتن
قرآن میگه
✴️فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ
👈وقتی پیامبران با معجزه سراغشون میومدن به علم خودشون خودشیفته میشدن
✅و همین سوادشون بهشون حق میداد که انبیا رو مسخره کنن
وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ(غافر83)
✍ دقیقا رفتار هزاران سال پیش رو دارن انجام میدن، انسان، انسانه
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمـــشق شهــر عشــق♥️⃟📚 #part_1 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰م
♥️⃟📚دمـشق شهـر عشــق♥️⃟📚
#Part_2
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه ها
را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد نازنین جان! انقلاب با
بچه بازی فرق داره!« خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه می-
گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :»ما سال ۸۸ بچه بازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟« و من بابت همانچند ماه، مدال دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :»ما با همون کارها خیلی به نظام ضربه زدیم!« در پاسخم به تمسخر
سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :»آره خب!
کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و
بسیجیها درافتادیم!« سپس با کف دست روی پیشانیش کوبید و با حالتی
هیجانزده ادامه داد :»از همه مهمتر! این پسر سوریهای عاشق یه دختر
شرّ ایرانی شد!« و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به
رویم خندید :»نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو
صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق مبارزه بودم، به
دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!« در برابر ابراز احساساتش با آن
صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از
نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :»خب تشنمه!« و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :»منم تشنمه! ولی اول باید
حرف بزنیم!« تیزی صدایش خماری عشق را از سرم بُرد، دستم را رها
نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر
چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد
و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :»نازنین! تو یه بار به خاطر
آرمانت قید خونواده ات رو زدی!« و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم
:»من به خاطر تو ترکشون کردم!« مچم را بین انگشتانش محکم فشار
داد و بازخواستم کرد :»زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی
و شدی نازنین؟« از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم
دوباره کنایه زد :»چادرت هم به خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر
اغتشاشات دانشکده بودی که اصلا منو ندیده بودی!« به قدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت
به جانم افتاده بود :»تو از اول با خونواده ات فرق داشتی و به خاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگی ات بودم چه نبودم!«
و من آخرین بار خانواده ام را در محضر و سر سفره عقد با سعد دیده بودم
و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای سوری، از دیدارشان محرومم
کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در
مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت
مبارزه یعنی این! دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی
چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم. مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به
سمتم هل داد و با سردی تعارف زد بخور!« گلویم از فشار بغض به تنگ
آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر
تمایلی به این شب نشینی عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی بنزین
حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده مستانه سعد بلند
شد که وحشتزده اعتراض کردم :»میخوای چیکار کنی؟« دو شیشه بنزین
و فندک و مردی که با همه زیبایی و عاشقی اش دلم را میترساند. خنده از
روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشه-های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :برا چی
اینا رو اوردی تو خونه؟ بوی تند بنزین روانی ام کرده و او همانطور که با
جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :»حالا
فهمیدی چرا میگفتم اون روزها بچه بازی میکردیم؟« فندک را روی میز
پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار
برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :»این موج اعتراضی که همه
کشورهای عربی رو گرفته، از تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین و
سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈
ادامه دارد...
.
❣ #تدبر_در_قرآن
📢 زنان بعد از طلاق اگر دوباره قصد ازدواج داشته باشند، همان شوهر اول بهترین گزینه است که هم شناخت کامل از هم دارند و هم مانع فروپاشی خانوادهای میشوند! البته بشرطی که دینش در خطر نباشد
🌴 سوره بقره 🌴
🕋 و َبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا «228»
⚡️ترجمه:
و شوهرانِ آنها اگر قصدِ اصلاح داشته باشند، نسبت به (مردان دیگر) برای برگرداندنِ زنانشان سزاوارترند.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تاثیر
ذکر شریف صلوات و
ذکر لاحول ولا قوة الا بالله العی العظیم
سخنران:حجـت السلام والمسلمین فرحزاد
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#برگشت_ممنوع (مراقب کسره نمره باشید)
وقتی موقع مرور ، عبارتی رو فراموش میکنیم ، شاید اولین مسئله ای که به ذهنمون میرسه، این باشه که عبارت قبلی رو چند بار میخونیم تا عبارت بعد یادمون بیاد...
اگرچه ممکنه این کار ، باعث یاد آوری بشه ولی👇
❌باید توجه داشته باشیم این کار در مسابقات باعث کسر نمره میشه و هر برگشتی ۰/۵ نمره ، نمره منفی داره..
پس اولا اگر این کار عادت شده ، سعی کنیم کم کم بذاریمش کنار
ثانیا اگر لازم شد که برگردیم تا یادمون بیاد ، این کار رو داخل ذهنمون و خیلی سریع انجام بدیم
#نکات_مهارتی
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
صبر کن حسین جان
شک کرده ام دیگر به خیلی چیزها
پنجم شوال، ورود حضرت مسلم عقیل به کوفه
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رنگ خدا میمونه!
🌺 استاد #قرائتی
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
# اسلوب ترتیل خوانی
🎙 عوامل موثر بر صدا و صوت:
1️⃣ وراثت 🧬
👈🏻 صدای والدین و اجداد
2️⃣ تغذیه 🍚
👈🏻 در درازمدت و کوتاه مدت
3️⃣ روحیه و اعصاب 😩
👈🏻 حنجره افراد عصبی همیشه منقبض است و نمی تواند تحریر سالم ارائه دهد، و تارهای صوتی افراد عصبی بدلیل اسید معده ی بالایی که دارند در معرض خطر سوختگی است.
4️⃣ محیط 🗺
👈🏻 بسته به آب و هوای محل سکونت یا نوع شغل، در محیط های آرام یا پر سر و صدا، و محیط استریل یا پر گرد و خاک
5️⃣ تمرین و صداسازی 🎧
👈🏻 زیر نظر استادی که اصول صداسازی را بلد باشد
6️⃣ تنفس 🌬
👈🏻 مهم ترین مبحث در بحث صوت
☝️این پست را برای دوستان خود ارسال کنید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♦️ از روخوانی و صوت و لحن تا حفظ قرآن کریم همراهتان هستیم.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
🌸🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🍃🌸
#لطیفه_قرآنی
💠در گذشته،کاتبی بسیار خوش نویس بود که هرگاه قرآن می نوشت تصرفاتی در آن می کرد .شخصی مبلغ زیادی به وی داد تا برای او یک نسخه قرآن کتابت کند و با او شرط کرد که هیچ گونه تصرفی در آن ننماید .کاتب نیز قبول کرد. وقتی قرآن را نوشت به آن شخص داد، گفت:در هیچ جای آن تصرفی نکرده ام،مگر در یک جا که هر چه فکر کردم، نتوانستم تغییرش ندهم .آن شخص پرسید:آن یک جا کجاست؟ گفت:
🔹﴿… خرّ موسی صعقا﴾؛(موسی مدهوش،به زمین افتاد).که من جای آن نوشتم:خر عیسی؛چرا که حضرت عیسی خرداشت،نه حضرت موسی.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
حافظ عزیز
انتخاب قرآان از نظر اندازه و رنگ و حتی وزن خیلی مهم است
چون دائم حافظ باید قرآن را در دست بگیرد بنابراین قرآن های سنگین ممکن است حافظ را دچار گردن و دست درد کند
پس در اندازه و رنگ و وزن قرآن دقت کنیم
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
#تلنگر
👨🏻🌾کشاورزى ساعت گرانبهایش را در انبار علوفه گم کرد. هرچه جستجو کرد، آن را نيافت.
👨👦👦از چند کودک کمک خواست و گفت هرکس آنرا پيدا کند جايزه میگيرد. کودکان گشتند اما ساعت پيدا نشد. تا اینکه پسرکى به تنهايى درون انبار رفت و بعد از مدتى بهمراه ساعت از انبار خارج شد.
⁉️کشاورز متحير از او پرسيد چگونه موفق شدى؟ کودک گفت: من کار زيادى نکردم، فقط آرام روى زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تيک تاک ساعت را شنيدم. به سمتش حرکت کردم و آنرا يافتم.
📌حل مشکلات، نیازمند یک ذهن آرام است...
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمـشق شهـر عشــق♥️⃟📚 #Part_2 با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوب
♥️⃟📚دمشق شـهر عشق ♥️⃟📚
#Part_3
داستانـــے ڪاملا واقعــے به قلمــ
فاطمه ولــے نژاد
با حرکت یک جوان تونسی خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!« گونه های روشنش از هیجان گل
انداخته و این حرفها بیشتر دلم را میترساند که مظلومانه نگاهش کردم
و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و
با مهربانی همیشگی اش زمزمه کرد :»من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم!
اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! بن علی یه ماه هم نتونست
جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! حُسنی مبارک فقط دو هفته دووم اورد
و اونم فرار کرد! از دیروز ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار
قذافی هم دیگه تمومه!« و میدانستم برای سرنگونی بشّار اسد لحظه-
شماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هوایی اش کرده بود که نگاهش
رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :»الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه
ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا
فکر کن ناتو یا آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم
جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد مبارزه یعنی این! اگه
میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به
ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به
خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل
من شد!« با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از
قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر
افتاد و عاشقانه تمنا کرد :»من میخوام برگردم سوریه...« یک لحظه
احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش
را شکستم :»پس من چی؟« نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی
شنیده میشد :»قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!« کاسه دلم از
ترس پُر شده بود و به هر بهانه ای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم :»هنوز
که درسمون تموم نشده!« و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم
که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :»مردم دارن دسته دسته کشته میشن،
تو فکر درس و مدرکی؟« به هوای عشق سعد از همه بریده بودم و او هم
میخواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :»چرا منو با خودت
نمیبری سوریه؟« نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت
بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :»نازنین! ایندفعه فقط
شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه،
میتونی تحمل کنی؟« دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را
حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :»برا من
فرقی نداره! بالخره یه جایی باید ریشه این دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو
فکر میکنی از سوریه میشه شروع کرد، من آماده ام!« برای چند لحظه
نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم
را کشید :»حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟« شاید
هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه
زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :»بلیط
بگیر!« از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و
نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه ها ذوق کرد
:»نازنین! همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی!« سقوط بشّار اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده ام که همان اندک عدالت-
خواهی ام را عَلم کردم :»اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!« و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران
فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه اردن بودیم. از فرودگاه
اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم.
سعد گفته بود اهل استان درعا است و خیال میکردم به هوای دیدار
خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با
سرعت به سمت میدان جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع
مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم..
✒️
ادامه دارد...
۴ چيز را هرگز فراموش نكن
به همه نمیتوانى كمك كنى
همه چيز رانمیتوانى عوض كنى
همه تو را دوست نخواهندداشت
همه را نمیتوانى راضى نگه دارى
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
#درمحضراهل_بیت 📜
🌷امام صادق (علیهالسَّلام) فرمودند :
🌟 بعد از مرگ هیچ پاداشی به انسان
نمیرسد ، مگر در سه چیز :
1) صدقهای که در زنده بودنش جاری
ساخته است، مانند: پلی که ساخته و
هنوز استفاده میشود.
2) سنتی را احیاء نموده باشد تا زمانی
که به آن سنت عمل میشود.
3) فرزند صالحی که برای او استغفار
مینماید.
📚الامالی شیخصدوق
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
#اسرار
#توحید
ما آدما وقتی چیزی رو میشنویم گاهی میگیم
شنیدم
و گاهی ابزارو واسطه ی شنیدنو میاریم
میگیم
با دوتا گوشای خودم شنیدم
تعابیر قرآنم همینطوره
گاهی کار رو به ذات مقدس نسبت میده
وَمَا خَلَقْتُ (نیافریدم) الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
📜(ذاریات56)
گاهی دیگرانی واسطه های کار رو هم در نظر میگیره
وَلَقَدْ خَلَقْنَا (خلق کردیم) الْإِنسَانَ 📜 (ق 16)
✅فرقی نداره در هر صورت کار رو خدا انجام داده و به خواست او بوده
👈تا حالا شده چشمای شما به سمتی و چیزی نگاه کنن که شما نخواستید.
چشمان ما مثل ملائکه هستن برای خدا
✍کمی بیشتر رو این فکر کنید لطفا
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
🔴 تقوا
✍تقوا یعنی مرتکبِ گناه نشدن؛ یعنی ترس؛ ترس از چیزهایی که راهِ آسمان را به رویت میبندد. یعنی مواظبِ چشممان باشيم؛ مواظبِ گوشمان باشيم به چراغ قرمزِ دين كه رسيديم، ترمز كنيم و از حرام پرهیز کنیم. شاه کلید اصلیِ رابطه با خدا همین است.
یاران حضرت مهدی علیه السلام چنین خصوصیاتی دارند. علاوه بر این، زرق و برق دنیا چشمشان را نمیگیرد و حضرت هم از آنان بیعت میگیرد که طلا و نقره پسانداز و گندم و جو ذخیره نکنند.(1)
جاذبههای دنیایی دلِ آنان را نمیلرزاند و تاثیری در آنان ندارد. چنان ممتازند که پیامبر اکرم آنان را بهترینِ امتش میداند.(2)
رعایت این قوانین و چهارچوبهاست که انسان را نزدِ خدا و بندگانش محبوب خواهد کرد. پس بدانید برای یار امام زمان شدن باید تقوای الهی پیشه کنیم. یعنی چه؟ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات.
یعنی ترس از دست دادن توجه خدا و ولیّ او.
📚 1- روزگار رهایی، ج1، ص465
📚 2- کمالالدین و تمامالنعمه، ج1، ص535
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
#واژگان
#غرب_زدائی
فیلم «مردان آنجلوس» رو یا تون میاد
یا شهر «لس آنجلس» رو شنیدید
🔹«انجِل» به معنای فرشته ی لغت اصیل یونانیه به معنای «سفیر»
🔹در فارسی فرشته که در اصل فرائیشته بوده ، هم معنای سفیر میده
🔸توی عربی هم ملک همین معنا رو میده
✍این نشون میده حتی سالها قبل از قرآن حتی قبل از تورات و انجیل
مردم در تمام دنیا
🔸یک نگاه مشترکی به امور ما ورائی داشتن
🔹و فرشته ها رو باور داشتن
🔸و اونها رو سفیر الهی میدونستن
این دنیاگرایی و نفی باورهای معنوی حاصل تمدن صنعتیه وگرنه فطرتها قبلا بیدار تر بودن
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
C᭄C᭄C᭄⊰ ﷽ ⊱C᭄C᭄C᭄
❣️❣️ ❣️ ❣️❣️ ❣️
🌹🌹 🌹 🌹🌹🌹
❥ ⃟🦋در ﻗﻴﺎﻣﺖ، ﻣﺠﺮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺳﺘﻤﺪﺍﺩ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ:
1️⃣ ﺍﺯ ﺭﻫﺒﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ 🧔🏻
«فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ...»ابراهیم(۲۱)
ﺁﻳﺎ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻴﺪ، ﻭﻟﻲ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻨﻔﻲ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻧﺪ.
2️⃣ ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ 🧔🏻
«انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ»حدید(۱۳)
میخواهند فرصتی داده شود تا از نور شان روشنایی برگیرند
3️⃣ ﺍﺯ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥِ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺩﻭﺯﺥ 🧚🏻♂️
«وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ»غافر(۴۹)
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﺎ ﻛﺎﺳﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻨﻔﻲ ﺍﺳﺖ.
4️⃣ ملامت شیطان می کنند و او به آنها می گوید: 👹
«...فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا
أَنْفُسَكُمْ..»ابراهیم(۲۲)
ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻠﺎﻣﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻛﺮﺩﻱ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺗﻮﺳﺖ، ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ:ﻣﺮﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻧﻜﻨﻴﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻛﻨید.
❣️
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi