🌸🍃﷽🍃🌸
#هر روز یڪ آیہ
🔮وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَة وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ 🔮
سوره مبارڪہ اعراف | آیہ ۱۴۲
چلّهے کلیمیه
✍ هر کاری، بهار و فصلِ مخصوص به خودش رو داره؛ بهارِ #چلهنشینی هم، ماه ذیالقعده است.👌
📿 چلّهنشینی همیشه خوبه، امّا اهل معرفت میگن، بهترین زمان برای چلّه گرفتن، از اوّل #ماه_ذیالقعده تا دهم #ماه_ذیالحجه است.
قرآن در این آیه میفرماید:
👈 خدا با حضرت موسی به مدّت سی شب وعده کرد (و َوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَة)، که طبق روایات، این سی شب از شبِ اوّلِ #ماه_ذیالقعده شروع میشه.
👈 بعد، ده شبِ دیگه به این سی شب اضافه شد (وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ)، که همون ده شبِ اوّلِ #ماه_ذیالحجّه، تا روز عید قربان هست.
✔ در این ده شب، اون دو رکعت نمازِ معروفِ دههی اوّل ذیالحجّه رو میخونیم.
👈 پس قرارِ ملاقات حضرت موسی با خدا، چهل شبِ تمام، طول کشید (فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَة).
😊 حضرت موسی بعد از این چهل شبانهروز، ملقّب به لقب "کلیم الله" شد، و به همین خاطر، به این چلّه میگن: #چلهی_کلیمیه.
☝️ علما و بزرگان، به اين چهل روز توجّه ویژهای داشتند، و به شاگرداشون توصیه میکردند این چهل روز رو به تهذيب نفس و خودسازی و چلّهگيری مشغول باشند.
🙏 سعی كنيم انشاءالله از شب اوّلِ ماه ذیالقعده، که شروع #چلهی_کلیمیه است، يك عمل كوچیك مستحبی رو شروع كنيم. مثلاً:
✅ چلّهی ختم یک سوره، مثل سوره واقعه یا سوره یاسین.
✅ یا چلّهی ختم یک دعا، مثل دعای توسل یا زیارت عاشورا.
✅ یا چلّهی ترک یک گناه، و کمرنگ کردنِ اون گناه تو زندگیمون.
✅ یا مثلاً سعی کنیم تو این چهل روز، نمازمون رو اوّلِ وقت، و با حضور قلب بخونیم.
🙏 خلاصه اینکه تو این چهل روز، بیکار نباشیم...
شروع کنیم...
و یه حرکتی هر چند خیلی کوچولو، انجام بدیم.😊
🙏 انشاءالله تو این چهل روز، بیشتر مواظبِ خودمون باشیم.
️️⛔️ مواظب باشیم كه غذای بد وارد دهانمون نشه...
⛔️ ️زبانمون حرف بد نزنه...
⛔️ گوشمون حرف بد نشنوه...
⛔️ چشممون نگاه بد نكنه...
⛔️ و....
😇😊 اونوقت بعد از این چلّه، میتونیم عید رو جشن بگیریم 👈 عید قربان
🌹 عید برای کسی است که تو این مدّت یه کاری کرده باشه.👏👏
📚
@goranketabzedegi
✨﷽✨
🔴10 راه افزایش روزی
قناعت و میانهروی
🌺امیرالمومنین:«قناعت ثروتی پایان نایافتنیست كه بدنبال خود عزت میآورد»
نومیدی از غیر خدا
🌺پیامبر(ص):«هرکس از غیرخدا ببرد،خداوند،هزینه زندگی او را تامین میکند و ازجایی که انتظار ندارد،روزیاش میدهد»
خواندن سورهها
🌺سورههای بسیاری در روایات به عنوان رفع فقر،نجات دهنده ازسختی و فراوان شدن روزی معرفی شدند.مثل سوره واقعه، لیل و ذاریات
نیکی به خانواده
🌺امام صادق(ع):«کسی که به خانوادهاش خوب احسان کند روزیاش زیاد میشود»
انفاق و صدقه
🌺امیرالمومنین:«فرود آمدن روزی را با صدقه بخواهید.»
نماز اول وقت
🌺پیامبر(ص):«بندهای نیست كه به وقتهای نماز اهمیت بدهد،مگر اینكه من سه چیز را برای او ضمانت میكنم: برطرف شدن گرفتاریها و ناراحتیها،آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.»
شروع کار در آغاز روز
🌺امیرمومنان:«صبح زود در پی روزی رفتن،روزی را افزون میکند»
تخصص و پشتکار
🌺مهمتر از هرعاملی در افزایش روزی،داشتن تخصص، همت و پشتکاره. نمیشه بدون اینکه در یک کار متخصص باشیم و واسش زحمت بکشیم،با گفتن چند خط ذکر،خوندن نماز و...توقع داشته باشیم پولمون از پارو بالا بره.
📚
@goranketabzedegi
💎ارزش و مقام دختر در کلام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله
📚
@goranketabzedegi
❤️خیلی زیباست
حواسمان باشد هیچگاه از اطرافیان خود نپرسیم:
پدر یا مادرت، چگونه از دنیا رفت؟
🌊هیچگاه از پدر یا مادری نپرسیم که فرزندتون چطوری درگذشت؟
🌊هیچگاه از كسیكه هنوز كاری واسه خودش پیدا نكرده (خصوصا در جمع) نپرسیم؛ هنوز بیكاری؟
اگر هم کاری از دستمون بر میاد، تو جمع اینکار رو نکنیم.
🌊 هیچگاه از فقیر و تنگدست نپرسیم؛ پول احتیاج داری؟
بدون اینكه بخواد، بهش بدیم تا همیشه براش عزیز بمونیم و حرمت و احترام رو حفظ کنیم.
شما خواهرم...
🌊هیچگاه از زنـے كه بچه دار نمیشه نپرسید؛ هنوز بچه دار نشدین؟
بلكه از یزدان پاک بخواهید بهشون فرزندی نیکو عطا كنه.
🌊هیچگاه از میهمان نپرسیم؛ آب یا خوراکـے میل دارید؟
بلكه بدون چون و چرا ازش پذیرایـے كنیم.
به این میگن میهمان نوازی.
🌊هیچگاه از مجردی نپرسیم؛ چرا هنوز ازدواج نکردی؟
بلكه از یزدان پاک بخواهیم، همسری شایسته نصیبش گرداند.
🌊 هیچگاه بخاطر خنداندن دیگران کسـے را مسخره نكنیم،
همیشه آنچه برای خود نمـےپسندیم برای دیگران هم نپسندیم.
📚
@goranketabzedegi
🔴 آرزوی مرگ نکن!
✍ پیامبر اکرم (ص) بر مردی وارد
شدند، کـه از زندگی شکایت میکرد
و آرزوی مـرگ داشـت، رسـول خـدا
به او فرمودند:
آرزوی #مرگ نکن چرا کـه اگر آدم
خوبی باشی در صورت زنده بودن
بر خوبیهایت افزوده میشود.
و اگر بدی کرده باشی فرصت جبران
بدی ها و طلب رضایت از دیگران را
پیدا میکنیم بنابراین آرزوی مرگ نکنید.
زمانی برسد که ما محتاج گفتن
یـک لااله الاالله و محتـاج گفتن
یـک اسـتـغـفـرالله میشـویـم و
دیـگـر بـه ما فـرصـت نمیدهند
🔹 چـرا خـودمـان آرزوی از
دست رفتن فرصت را بکنیم؟
✍ استاد عالی
📚
@goranketabzedegi
#سوره_شناسی
به چه دليلي سوره ياسين به قلب قرآن مشهور شده؟؟؟
طبق روايات زيادي که در شأن نزول سوره (يس) نقل شده است اين سوره با فضيلت ترين و يا لااقل يکي از با فضيلت ترين سوره هاي قرآن به شمار مي رود.
بيش از ديگر سوره هاي قرآن در ثواب خواندن آن و آثار دنيوي و اخروي آن روايت نقل شده است تا آنجا که اين سوره در روايات اسلامي به (قلب قرآن) لقب يافته است و به حفظ کردن،اين سوره و زياد تلاوت کردن آن خصوصا دو روزها و شبهاي جمعه و هديه کردن ثواب تلاوت آن به روح اموات ، بسيار سفارش و تاکيد شده است.
#دانستنی_ها
📚
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 #Part_22 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او می شنیدم د
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚
#Part_23
ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید چیزی شده خواهرم؟انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟صدای
تلاوت قرآن مادرش از اتاق کناری به جانم آرامش میداد و نگاه او دوباره
دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم من
پول ندارم بلیط تهران بگیرم.سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم البته برسم ایران، پس میدم!« که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم سر به زیر با سرانگشتانش بازی میکند. هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی
برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد. دلم بی تاب پاسخش پَرپَر میزد و او در سکوت، سجاده اش را پیچید و بی هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت.
این همه اضطراب در قلبم جا نمیشد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط میچرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم. پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو میکردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم میگشت که در همان پاشنه در، نگاهمان به هم گره خورد و بی آنکه حرفی بزند از نقش نگاهش دلم لرزید. از چوب لباسی کنار درکاپشنش را پایین کشید و در همین چند لحظه حساب همه چیز را کرده بود که شمرده پاسخ داد عصر آماده باشید، میام دنبالتون بریم فرودگاه دمشق. برا شب بلیط میگیرم.منتظر پاسخم حتی لحظه ای صبر نکرد، در را پشت سرش آهسته بست و همه در و دیوار دلم در هم کوبیده شد که شیشه بغضم شکست. به او گفته بودم در ایران جایی را ندارم و نمی فهمیدم چطور دلش آمد به همین سادگی راهی ایرانم
کند که کاسه چشمانم از گریه پُر شد و دلم از ترس تنهایی خالی! امشب
که به تهران می رسیدم با چه رویی به خانه میرفتم و با دلتنگی مصطفی
چه میکردم که این مدت به عطر شیرین محبتش دل بسته بودم. دور خانه می چرخیدم و پیش مادرش صبوری میکردم تا اشکم را نبیند و تنها با لبخندی ساده از این همه مهربانی اش تشکر میکردم تا لحظه ای که مصطفی آمد. ماشین را داخل حیاط آورد تا در آخرین لحظات هم از این امانت محافظت کند و کسی متوجه خروجم از خانه نشود. درِ عقب را باز کردم و ساکت سوار شدم، از آینه به صورتم خیره ماند و زیر لب سالم کرد. دلخوری از لحنم می بارید و نمی شد پنهانش کنم که پاسخش را به سردی دادم و دیدم شیشه چشمانش از سردی سلامم مِه گرفت. در سکوتِ مسیر داریا تا فرودگاه دمشق، حس میکردم نگاهش روی آینه ماشین از چشمانم دل
نمیکَند که صورتم از داغی احساسش گُر گرفت و او با لحنی ساده شروع
کرد چند روز پیش دو تا ماشین بمب گذاری شده تو دمشق منفجر شد،
پنجاه نفر کشته شدن.خشونت خوابیده در خبرش نگاهم را تا چشمانش در آینه کشید و او نمیخواست دلبسته چشمانم بماند که نگاهش را پس گرفت و با صدایی شکسته ادامه داد من به شما حرفی نزدم که دلتون نلرزه!« لحنش غرق غم بود و مردانه مقاومت میکرد تا صدایش زیر بار غصه نلرزد اما الان بهتون گفتم تا بدونید چرا با رفتنتون مخالفت نمیکنم. ایران تو امنیت و آرامشه، ولی سوریه معلوم نیس چه خبر میشه، خودخواهیه بخوام شما رو اینجا نگه دارم.بهقدری ساده و صریح صحبت میکرد که دست و پای دلم را گم کردم و او راحت حرف دلش را زد من آرامش شما رو میخوام، نمیخوام صدمه ببینید. پس برگردید ایران بهتره، اینجوری خیال منم راحت تره. با هر کلمه قلب صدایش بیشتر میگرفت، حس میکردم حرف برای گفتن فراوان دارد و دیگر کلمه کم آورده بود که نگاهش تا ایوان چشمانم قد کشید و زیرلب پرسید سر راه فرودگاه از زینبیه رد میشیم، میخواید بریم زیارت؟« میدانستم آخرین هدیه ای است که برای این دختر شیعه در نظر گرفته و خبر نداشت ۸ ماه پیش وقتی سعد
مرا به داریا میکشید، دل من پیش زینبیه جا مانده بود که به جای تمام
حرف دلم تنها پاسخ همین سؤالش را دادم بله!«و بی اراده دلم تا دو
راهی زینبیه و داریا پر کشید، نذری که ادا شد و از بند سعد آزادم کرد، دلی که دوباره شکست و نذر دیگری که میخواست بر قلبم جاری شود و صدای مصطفی خلوتم را پُر کرد بلیطتون برای ساعت ۹ شب، فرصت زیارت دارید.و هنوز از لحنش حسرت میچکید و دلش دنبال مسیرم تا ایران میدوید که نگاهم کرد پرسید ببخشید گفتید ایران جایی رو ندارید،
امشب کجا میخواید برید؟جواب این سوال در حرم و نزد حضرت زینب بود که پیش پدر و مادرم شفاعت کند و سکوت غمگینم دلش را بیشتر
به سمتم کشید ببخشید ولی اگه جایی رو ندارید...« و حالا که راضی به رفتنم شده بود، اگرچه به بهای حفظ جان خودم، دیگر نمیخواستم حرفی بزنم که دلسوزی اش را با پرسشم پس دادم چقدر مونده تا برسیم حرم؟
✒️ ★᭄
ادامه دارد...
✅میدانید وَیل چیست؟
✍پیامبر اسلام صلی الله علیه: وَیل، پرتگاهى در جهنّم است که کافر در آن سقوط میکند و چهل سال طول میکشد تا به تهِ آن برسد. حالا عاقبت کسی که نماز را ترک میکند
پیامبر اسلام صلی الله علیه: «نماز، ستون دین است، پس هرکس نماز خود را عمداً ترک کند، به تحقیق دین خود را خراب کرده است و هر کس وقتهاى آنرا ترک کند، او را در ویل میاندازند و "ویل" یک وادی است در جهنم،
چنانچه خداوند فرمود:
فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون
📚المستدرك علي الصحيحين ج٢ص٥٥١
📚جامع الاخبار ص٧٣
📚
@goranketabzedegi
🔴فرصتها را غنیمت شمار
🔹مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.
🔸کشاورز به او گفت:
من سه گاو نر را آزاد میکنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری، من دخترم را به تو خواهم داد.
🔹مرد قبول کرد. اولین در طویله که بزرگترین در هم بود، باز شد. باورکردنی نبود، بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود، بیرون آمد.
🔸گاو با سم به زمین میکوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت.
🔹دومین در طویله که کوچکتر بود، باز شد. گاو کوچکتر از قبلی بود اما با سرعت حرکت میکرد.
🔸جوان پیش خودش گفت:
منطق میگوید این را هم ول کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.
🔹سومین در طویله هم باز شد و همان طور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود، بیرون پرید.
🔸پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد اما گاو دم نداشت!
🔹سعی کنید همیشه اولین فرصتها را دریابید، زیرا ممکن است دیگر هیچوقت نصیبتان نشود.
✅
📚
@goranketabzedegi
🔆 #پندانه
بردبار باش!
🔹کیفها توی کیففروشیها اگر خوشفرم و خوشقوارهاند به خاطر این است که پر از کاغذ باطلهاند.
🔸اگر آن کاغذ باطلهها را بیرون بریزی از فرم و قیافه میافتند و کاغذها هم دیگر زبالهاند و باید دور ریخته شوند.
🔹خشم و عصبانیت چیزی شبیه همان کاغذ باطله است.
🔸اگر فرو ببری شکل و شخصیت پیدا میکنی و اگر بیرون بریزی از شکل و شخصیت و معنویت میافتی.
🔹پس خشمت را فرو ببر تا شخصیتت حفظ شود ...
📚
@goranketabzedegi