eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.6هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
89 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
مرد خیاطی "کوزه ای عسل" در دکانش داشت. یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت: "این کوزه پر از زهر است! مواظب باش آن را دست نزنی!" "شاگرد" که می دانست استادش "دروغ" می گوید حرفی نزد و ... استادش رفت. شاگرد هم "پیراهن یک مشتری" را بر داشت و به "دکان نانوایی" رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام "عسل" را با "نان" خورد و کف دکان دراز کشید. خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با "حیرت" از شاگردش پرسید: "چرا خوابیده ای؟!" شاگرد ناله کنان پاسخ داد: تو که رفتی من "سرگرم کار" بودم، "دزدی آمد" و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم، از ترس تو، "زهر توی کوزه" را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از "کتک خوردن و تنبیه" آسوده شوم ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ 📚 @goranketabzedegi
مرد خیاطی "کوزه ای عسل" در دکانش داشت. یک روز می خواست دنبال کاری برود. به شاگردش گفت: "این کوزه پر از زهر است! مواظب باش آن را دست نزنی!" "شاگرد" که می دانست استادش "دروغ" می گوید حرفی نزد و ... استادش رفت. شاگرد هم "پیراهن یک مشتری" را بر داشت و به "دکان نانوایی" رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام "عسل" را با "نان" خورد و کف دکان دراز کشید. خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با "حیرت" از شاگردش پرسید: "چرا خوابیده ای؟!" شاگرد ناله کنان پاسخ داد: تو که رفتی من "سرگرم کار" بودم، "دزدی آمد" و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم، از ترس تو، "زهر توی کوزه" را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از "کتک خوردن و تنبیه" آسوده شوم ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ 📚 @goranketabzedegi