eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
86 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 💠 لبَّيكَ یا مَهدي سردار ما، شد روز بیعت کاش برگردی ای چشم تو تفسیر عزت کاش برگردی نزدیک شد روز ظهور حضرت خورشید همراه یاران وقت رجعت کاش برگردی ✍️، ۱۴۰۳/۰۶/۲۳ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 ☝️خواهرمــ 🌺 این مردم👥 براے جنس ارزان ترمز میزنن‼️ 👈فرقے هم ندارد برایشان... میوه🍉🥒 و پیاز باشد یا انسان 👈جنس ارزان زیاد دارد... 🌸خواهرم... خودت را ارزان نفروش...❌ یعنے من جواهرم💫 و هرڪسے لایق من نیستـــ...😏 حجابـــ 🖤🍃ینے من شخصیت دارم...✌️🌸 😌✾
مردم دو نوع هستند: بخشنده و گیرنده گیرنده‌ها بهتر می‌خورند اما بخشنده‌ها بهتر می‌خوابند...
✅ یکی از تفاوتهای حفظ قرآن با کار های دیگر این است که باید مداومت داشته باشید. 🔸 حفظ قرآن به گونه ای است، که با وقفه ای کوتاه یا طولانی دچار آسیب، ضعف و فراموشی میشود و ساعتها و روزها و چه بسا سالها زحمت حافظ به هدر میرود و تثبیت های مجدد نیز هم وقتگیر هست و هم فرصت سوز ✍فی المثل یک گل اگر یک هفته یا 10 روز آبیاری نشود می میرد. محفوظات هم این چنین است و باید مداوم مرور شود و نباید وقفه ای در آن بیفتد. 👈 لازم نیست برای حفظ قرآن، همه کارهای دیگر را تعطیل کنید چون کارهای دیگر مانند وقت استراحتی در حفظ است
🌱🌱🌱 هیزم شکن پیری از سختی روزگار وکهولت ، پشتش خمیده شده بود.مشغول جمع کردن هیزم از جنگل بود. آن قدر خسته ونا امید شده بود که دسته هیزم را به زمین گذاشت وفریاد زد: دیگر تحمل این زندگی را ندارم،کاش همین الان مرگ به سراغم می آمد ومرا با خود می برد.همین که این حرف از دهانش خارج شد، مرگ به صورت یک اسکلت وحشتناک ظاهر شد و به او گفت: چه می خواهی ای انسان فانی؟شنیدم مرا صدا کردی. هیزم شکن پیر با صدایی لرزان جواب داد:ببخشیدقربان، ممکن است کمک کنید تا من این دسته هیزم را روی پشتم بگذارم. گاهی ماازاینکه آرزوهایمان برآورده شوند،سخت پشیمان خواهیم شد پس مواظب باشیم که چه آرزویی می کنیم چون ممکن است بر آورده شود وآن وقت... تفکر خود را تغییر دهید تا زندگی شما تغییر کند... ‹🤍🌼›
صحبت در گوشی و نجوا در حضور دیگران در چه مواقعی خوب و مورد توصیه می‌باشد؟ پاســــــخ👇 برای صدقه دادن و یا کار نیک و یا اصلاح بین مردم برای رضای خدا طبق آیه 114 سوره نساء 👇 در بسیاری از نجواهای ایشان خیری نیست مـــگر کسی که بدین وسیله به صدقه یا کار پسندیده یا اصلاح میان مردم فرمان دهد و هر کس برای طلب خشنودی خدا چنین کند بزودی او را پاداش بزرگی می‌دهیم.
✍سه عذاب زود رس 3 گناه است که در کیفر آنها شتاب میشود و برای اخرت نمیماند: 1⃣ستم به مردم 2⃣ناسپاسی در برابر احسان 3⃣عاق و نافرمانی از پدر و مادر
❤ بسم رب الشهدا ❤ 💕 برای جشن ازدواج برادرم آماده می‌شدیم. می‌دانستم امین قرار است به مأموریت برود اما تاریخ دقیق آن مشخص نبود. تاریخ عروسی و رفتن امین یکی شده بود. به امین گفتم «امین، تو که می‌دانی همه زندگیم هستی ...» خندید و گفت «می‌دانم. مگر قرار است شهید شوم.»  گفتم «خودت می‌دانی و خدا،که در دلت چه می‌گذرد اما می‌دانم آنجا جایی نیست که کسی برود و به چیز دیگری فکر کند.» 🔸سر شوخی را باز کرد گفت «مگر می‌شود من جایی بروم و خانمم را تنها بگذارم؟» ✳باز هم نگفت که قرار است به سوریه برود. اول گفت می ‌خواهم به مأموریت اصفهان بروم.  مأموریتی که 10 روز و شاید هم 15 روز طول می‌کشد. غصه‌ام شد.  گفتم «تو هیچ وقت 10 روز مرا تنها نگذاشته‌ای.  خودت هم می‌دانی حتی در سفرهای استانی 4-3 روزه‌ات من چه حالی پیدا می‌‌کنم. شب‌ها خواب ندارم  و دائماً‌ با تو تماس می‌گیرم...» 🔸گفت «ببین بقیه خانم‌ها چقدر راحت همسرشان را وقت سفر بدرقه می‌کنند و می‌گویند به سلامت!» 🔹گفتم «نمی‌دانم آنها چه می‌کنند، شاید همسرشان برایشان مهم نباشد...» 🔸گفت «مگر می‌شود؟» 🔹گفتم «من نمی‌دانم شاید اصلاً آنها دوست دارند همسرشان شهید شود...» 🔸 سریع گفت «تو دوست نداری شوهرت شهید شود؟»‌ 🔹 گفتم «در این سن و سال دلم نمی‌خواهد تو شهید شوی. ببین امین حاضرم خودم شهید شویم اما تو نه!» 🔸گفت «پس چطور است که در دعاهایت دائماً‌ تکرار می‌کنی یا امام حسین خودم و خانواده‌ام فدای تو شویم؟» 🔹گفتم «قربان امام حسین بشوم، خودم فدایش می‌شوم اما فعلاً بمان. اصلاً این همه کار خیر ریخته! سرپرستی چند یتیم را بر عهده بگیر و...» ⚠️برنامه سوریه‌اش را به من نگفته بود! فقط گفت آموزش نیروهای اعزامی به سوریه را به عهده دارم. گاهی کمی دیرتر به خانه می‌آیم.... کلی شکایت می‌کردم که بعد از ساعت کاری نماند و به خانه برگردد.  می‌خواست مرا هم سرگرم کند تا کمتر خانه باشم اما من برنامه باشگاه، استخر و ... را طوری چیده بودم که وقتی ساعت کاری او به اتمام می‌رسد، به خانه بیایم. ✳️دقیقاً این کار را انجام دادم تا سرم گرم نشود و از امین غافل نشوم! به خانه می‌آمدم و دائماً تماس می‌گرفتم که من غذا را آماده کردم و منتظرت هستم، کجایی؟! 🔆گاهی حتی بین روز مرخص ساعتی می‌گرفت و به خانه می‌آمد! می‌خندیدم و می‌گفتم بس که زنگ زدم آمدی؟ می‌گفت «نه، دلم برایت تنگ شده...»  یک وقتایی که پنجشنبه و جمعه هم مأموریت داشت اواسط هفته مرخصی می‌گرفت و به خانه می‌آمد... 💟آنقدر مرا وابسته خودش کرده بود و آنقدر برایش احترام قائل بودم که حتی وقتی برای میهمانی به خانه مادرم می‌رفتیم، عادت کرده بودم پایین پایش کنار مبل بنشینم. هرچه می‌گفت «بیا بالا کنارم بنشین من راحت نیستم...»  می‌گفتم «من اینطور راحت‌ترم... دستم را روی زانوهایت می‌‌گذارم و می‌نشینم...»  امین می‌گفت «یادت باشد دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست» ✅راستش را بخواهید دلم می‌‌‌خواست همیشه همسرم جایگاهش بالاتر از من باشد.... امین همه جوره هوای من را داشت بنابراین عجیب نبود که تمام هستی‌ام را برای او بگذارم. 👈با ما همراه باشید....
🔴پندانه ✍ به داشته‌هایت فکر کن نه نداشته‌هایت تفاوت انسان‌های شاد و غمگین در دارایی‌هایشان نیست، بلکه در وسعت دیدشان است. شادها به داشته‌هایشان نگاه می‌کنند، غمگین‌ها به نداشته‌هایشان. قدر داشته‌هایمان را بدانیم. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚 لینک عضویت 🔰 @goranketabzedegi
دعا کن ولی اصرار نکن خدا اگه واست بخواد هیچکس جلودارش نیست.... 💫خدا براتون بخواد رفقا