💠 اگر تشنهايد و ليوان آبی هم در دست داريد، قبل از آنکه آب را بنوشيد سه ثانيه مكث كنيد.
اگر کسی از شما سؤالی میپرسد، سريعاً جواب ندهيد، سه ثانيه مكث کرده، سپس جواب دهيد.
اگر خیلی گرسنهايد، قبل از به دهان گذاشتن هر لقمه غذا، سه ثانيه مكث كنيد.
اگر در ماشين نشستهايد و خیلی هم عجله داريد، قبل از روشن كردن ماشين، بر روی صندلی ماشین به آرامی، سه ثانيه مكث كنيد بعد ماشينتان را روشن كنيد.
💠 اين مكثهای سه ثانيه باعث افزایش قدرت و صبر شما شده و در نتیجه باعث ماندگاری و افزون شدن انرژی مثبت شما میشود. در اين كار ممارست بخرج دهيد تا اينكه ملكه ذهن شما شده و در حافظهتان ثبت گردد.
💠 مهمترين فايده مكث سه ثانيه جلوگیری از بروز خشم و عصبانيت میباشد و به شما ترمزی ميدهد كه خودتان را كنترل كنيد.
📚
یکی تعریف میکرد وقتی از نماز جماعت صبح بر میگشتم جماعتی را دیدم که بزور قصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند.
گاو مقاومت میکرد و حاضر نبود سوار ماشین بشود، من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم؛
گاو مطیع شد و سوار شد.
من مغرور شدم و پیش خودم گفتم؛
«این از برکت نماز صبح است.»
وقتی رسیدم خانه دیدم مادرم گریه و زاری میکند، علت را که جویا شدم گفت «گاومان را دزدیدند!»
گاو مرا شناخته بود ولی من او را نشناختم!
☑️ #حکایت
پاسخ آدمهاے ناسپاس را
بہ روزگار بسپار
و بہ خوب بودنت ادامہ بدہ
این جهان ادم خوب ڪم دارد👌
پست #پندآموز
#وقف_و_ابتدا
✅ وقف بین صفت و موصوف
💠 وقف بین صفت و موصوف گاهی قبیح است
مثل 👈 فویل للمصلین * الذین هم عن صلاتهم ساهون
💠 و گاهی حسن است
مثل 👈 الحمد لله رب العالمین * الرحمن الرحیم
✅ صفت و موصوف در چهار چیز باهم اشتراک دارند:
✍ در معرفه و نکره بودن
✍ در مذکر و مؤنث بودن
✍ در اعراب
✍ در افراد و تثنیه و جمع
#یک_آیه، یک پند
📖 ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ
انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد، مگر اینکه همان دم، فرشتهای مراقب و آماده برای نوشتن و ضبط آن است!
(ق/١٨)
🔹🔸🔹
اگر به فرزندانِ خود به جای گفتن:
"دیوار موش داره، موش هم گوش داره..."
بگوییم:
"ملائکه در حال نوشتن هستند..."
نسلی از ما به جای خواهد ماند که به جای مراقبتِ مردم، مراقبتِ الله را در نظر دارد!
⚠️ ملائکه مشغول نوشتن هستند...
⚠️ خدا درحالِ دیدن است...
ألَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اَللّٰهَ يَرىٰ (علق/۱۴)
#زود_قضاوت_نکنیم
شخصی سگش را در خـانه میگذارد تا از طفل شیرخوارش مواظبت کندو خودش برای #شکار بیـرون رفت ، زمـانی کـه به خـانه برگشت سگـش را دیـد کـه با پنجه های خونی دم در ایستاده وپارس میکند
با خـودش گـفت سـگ به فـرزندش حمله کرده و او را کشته لذا با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد واو را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا جنازه فرزندش را ببیند. زمانی که واردشد دید که گرگی غـرق در #خون غلـتیـده و فـرزنـدش بـدون هیـچ آسیبی سـالم است
یاد بگیـریم قبـل از ایـن که عکس العملی نشان دهـیم بـه حـرف هـای طـرف مقابل گـوش كـنيم تا به دلیل #قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشیم ...
📚
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#تند_خوانی_مرور
🔸️ چه اندازه مجازیم مرور هامون رو تند بخونیم؟
✅ همیشه تند خوندن یک محدوده خوب نیست بلکه گاهی وقت ها تند و گاهی وقت ها به شکل ترتیل خوندن مناسبه (ترتیلی که یک جزء حدود۴۰ تا ۴۵ دقیقه زمان ببره)
ولی..
وقتی خواستیم با سرعت بیشتری دوره کنیم لازمه:
1⃣ کلمات کامل اداء بشه و بخشی از کلمات در لابلای تندخوانی ، نا مفهوم نشه.
2⃣ تجوید رعایت بشه؛ یعنی تجویدی که متناسب با تند خوانی به حساب میاد..
3⃣ حواسمون از خوندمون پرت نشه؛ یعنی از اینکه داریم چه کلماتی رو اداء می کنیم غافل نشیم.
#نکات_مهارتی
🔷️
🔷️🔷️
انا اعطیناک الکوثر.mp3
386.3K
#مقام_بیات
لا اله الا الله و الله اکبر و لله الحمد بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر
🏴عزاداری هاتون در ایام فاطمیه قبول باشه
🔹️🔸️آموزش
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_چهاردهم گفتم: دقت کنی ما توی انقلاب خودمون هم زیاد بودن کسایی ک
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_پانزدهم
در حین تحلیل و بررسی با فرزانه بودیم که آقای جلالی در اتاق رو زد آمد داخل
گفت: خانما امروز جلسه ی مهمی دارم زودتر تعطیل می کنیم...
فرزانه چنان برقی تو چشمهاش زد که یعنی جلالی قشنگ متوجه این شادی نامحسوس شد...
وسایل مون رو جمع و جور کردیم آماده رفتن شدیم داشتیم از دفتر می رفتیم بیرون چند قدمی بیشتر نرفته بودیم که فرزانه با یه حالت خاصی محکم زد به شونه ی من...
گفت: نگاه کن! نگاه کن! این دوتا پسره همونایی نبودن تو خونه ی خانم مائده برا جابجایی یخچال اومده بودن!
گفتم: آره خودشون اینجا چکار می کنن؟؟ اومدن پیش جلالی!!! فرزانه گفت: ما تو دهن شیر بودیم و خودمون خبر نداشتیم... بگو چرا ما رو تعطیل کرد وگرنه دلش برا ما نسوخته....
حتما می خواست متوجه نشیم فرستادمون دنبال نخود سیاه.... عه! عه! ما چقدر ساده ایم دختر ...!
گفتم فرزانه مجالی بده یه بند نرو تو تراژدی! شاید اصلا قضیه این نباشه شاید اومدن اینها مکمل مصاحبه ی ما باشه چمیدونم!
شدیم مثل پلیس های جنایی! ولش کن به ما چه کی با کی میاد و میره!
ما کار خودمون رو انجام بدیم والا....
فرزانه با اخم گفت: خیر سرت خبر نگاری یعنی انگیزت متلاشیم کرد! ملت از هیچی کلی سوژه درست می کنن! اونوقت ما سوژه ها جلومون رژه میرن خانم میگه ولش کن مشغول کار خودت باش !
گفتم: خانم امجد الان به نظر شما دقیقا چکار کنیم سوژه ها رو از دست ندیم؟ خوب منم دوست دارم بدونم چه خبره!
ولی دیدی که جلالی گفت کار تعطیل!
فرزانه گفت: خوب به بهونه ی جا گذاشتن یه چیزی بر میگردیم داخل دفتر...
اونوقت می فهمیم چه خبره و این دوتا آقاه قضیشون با جلالی چیه و اونجا چکار می کنن !
حس کنجکاویم باعث شد به حرف فرزانه گوش کنم و برگشتیم سمت دفتر...
در اتاق آقای جلالی مثل همیشه باز بود روی میز که همیشه پر از کاغذ و کلی وسیله بود ایندفعه تمیز و مرتب برق میزد.... یکی از آقاها به صندلی تکیه داده بود و یکی دیگشون که اسلحه کلت به کمرش بسته بود با دقت داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد...
با دیدنه اسلحه آروم آب دهنمون رو قورت دادیم! داشتیم مثلا می رفتیم سمت اتاق خودمون که آقای جلالی با یه سینی که سه تا لیوان چایی داخلش بود از آبدارخونه اومد بیرون با دیدن ما چنان شوکه شد که می خواست سینی از دستش بیفته!
گفت: خانما شما اینجا چکار می کنید؟! مگه نگفتم امروز زودتر تعطیلین...
نمی بینید مهمون دارم ...
فرزانه مِن مِن کنان گفت: ببخشید یه وسیله جا گذاشتیم بر میداریم زود میریم...
گفت: وسیله باشه برا بعد بفرمایید بیرون... بفرمایید...
#سیده_زهرا_بهادر