eitaa logo
گردان چهارده معصوم (ع) خمینی شهر
197 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیاد رئیس جمهور وهمراهان شهید شب جمعه شب زیارتی امام حسین ع کربلا معلا هم اکنون
هم اکنون حرم امام حسین ع کربلا معلا بیاد شما عزیزان
آیت الله جوادی آملی .mp3
871.7K
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی «روز فتح خرمشهر است كه روز مقاومت و پيروزی است كه خدای سبحان اين منطقه را آزاد كرده است و امام راحل(رضوان الله تعالی عليه) آن پيام لطيف را صادر كرد كه خدا خرمشهر را آزاد كرده است. در حقيقت فتحی بود كه بيگانگان را از هر نظر نااميد كرد و دوستان را خوشحال كه اميدواريم شهيدان آن عمليات با شهدای كربلا محشور بشوند، فاتحان آن عمليات هم با فاتحان خيبر و بدر و حنين محشور باشند ان‌شاء‌الله، كه دشمن نااميد شد.»
🍂 🔻 پسرهای ننه عبدالله / ۱۰۴ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔸 فصل هجدهم هنوز در کش و قوس درمان عبدالله بودیم که دو روز پس از آن، خبر دادند که برادرم محمود زخمی شده و در بیمارستان ابوذر اهواز است. محمود جزو نیروهای اطلاعات عملیات بود و به عنوان راه بلد عملیات، گردانها و یگانها را به محل استقرار و خط حدشان می برد. پس از اینکه تیپ ما پاشیده شد قرارگاه کربلا از ما نیروی های آشنا به منطقه خواست که تیپ‌های دیگر را برای رسیدن به منطقه عملیات راهنمایی کنند. یکی از این نیروها محمود بود. روز سوم خرداد محمود سوار یک موتور پرشی با یکی از یگانها همراه میشود و آنها را به طرف خرمشهر هدایت می‌کند. موقع برگشت، نزدیک جاده خرمشهر به اکیپ صداوسیما بر می خورد. آقای بیژن نوباوه و محمد داودی که آن روز خبرنگار صداوسیما بودند جلوی محمود را می‌گیرند و از او می خواهند در مورد وضعیت نیروهای خودی و دشمن توضیح دهد. دوربینشان را روشن می‌کنند می‌بینند باطری ندارد. ضبط را روشن می کنند. از محمود در مورد وضعیت عملیات می‌پرسند او هم می گوید رزمندگان الآن در نزدیکی خرمشهر با عراقی ها درگیر هستند و دارند خرمشهر را آزاد می‌کنند. در همین هنگام گلوله توپ دشمن کنارش منفجر می‌شود و محمود غرق در خون روی زمین می افتد. محمود را توی ماشین می‌گذارند و راهی بیمارستان می‌کنند. با مادرم دامادمان حاج علی و فتح الله افشاری، خودمان را به بیمارستان ابوذر اهواز رساندیم. بیچاره مادرم هنوز آن یکی را تیمار نکرده، مثل فرشته نجات بالای سر بچه دیگرش بود. دوباره در اوج عاطفه زد زیر گریه، «ننه قربونت برم بچه ام، علی اکبرم.» ترکش از یک طرف گردن محمود داخل شده و از طرف دیگر بیرون آمده بود. نمی توانست صحبت کند. وضع اش خوب نبود. بیمارستان شلوغ بود. با دکترها صحبت کردیم، قرار شد به بیمارستان شیراز اعزام شود. در همان شلوغی‌ها به دو خانمی که در بیمارستان سعادت آباد تهران از من پرستاری می‌کردند برخوردم. پرسیدم: «شما اینجا چه می‌کنید؟» گفتند برای پرستاری و خدمت به رزمندگان آمده ایم، ما را به این بیمارستان اعزام کردند. مسعود شیرالی هم جزو مجروحین این عملیات بود که در مرحله سوم از دست جانباز شد. او در طریق القدس معاون من و در عملیات بیت المقدس فرمانده گروهان بود. نیروهای گروهانش بچه های خرم آباد بودند. مسعود جوان، زرنگ و باهوشی بود. بچه های خرمشهر سی و پنج روز به نیابت از مردم ایران در خرمشهر مقاومت کردند و مردم ایران به نیابت از مردم خرمشهر، در بیست و سه روز خرمشهر را به مردم خرمشهر برگرداندند. در هشت سال دفاع مقدس هیچ عملیاتی عظیم تر، حماسی تر و وسیع تر از عملیات بیت المقدس نبود. در این عملیات ضمن آزادی شهر خرمشهر، ۵۴۰۰ کیلومتر از خاک ایران آزاد شد و ۱۹۷۰۰ نفر از نیروهای دشمن به اسارت درآمدند. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وصیت‌نامه خلبان شهید حاج علی نقی اشتری @defaehmoghadasesfahan اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
🍂 🔻 پسرهای ننه عبدالله / ۱۰۵ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔸 نوزدهم آزادی خرمشهر غوغایی در داخل و خارج از کشور ایجاد کرد. مردم مثل زمانی که شاه رفته بود به پایکوبی و شادی پرداختند. سلمان یکی از بچه های خوب خرمشهر که اصالتا اصفهانی بود و از آنجا اعزام شده بود، مقداری پولکی و شیرینی آورد و بین بچه ها تقسیم کرد. در سپاه خرمشهر تعمیرگاهی داشتیم. آقایی به نام صیداوی مسئول تعمیرگاه و ترابری بود. یک تلویزیون در دفتر تعمیرگاه گذاشته بودند. گاهی آخر شبها اخبار عراق را از تلویزیون تماشا می‌کردیم. مسئول تبلیغاتمان رضا صنیعی پسر زرنگ و خوش فکری بود؛ از دوستان پیش از انقلاب و هم دانشگاهی رضا موسوی که رضا او را به خرمشهر آورد. با او مخفیانه تلویزیون عراق را نگاه می‌کردیم. این کار نزد بچه ها معصیت به حساب می‌آمد؛ مخصوصا اگر گوینده اخبار یک خانم سربرهنه باشد ولی رضا می‌گفت باید اخبار عراق را تعقیب کنیم. با رضا صنیعی به دفتر تعمیرگاه رفتیم. برق نداشتیم، موتوربرق را روشن کردیم و تلویزیون عراق را گرفتیم. عراق صحنه های پیشروی خودش را نشان می‌داد. روز چهارم خرداد در مقر سپاه خرمشهر بودم که حسن باقری و احمد متوسلیان به سپاه خرمشهر آمدند روبوسی کردیم. حسن پرسید: چه خبر؟» گفتم بین عده ای از بچه های ما و بچه های اصفهان دارد درگیری میشود. گفت: درگیری برای چی؟ گفتم: «بچه های اصفهان می خواهند تمام ماشینها و نفربرها و چیزهای غنیمتی دیگر را از شهر بیرون ببرند، بچه های خرمشهر می‌گویند اینها غنیمت خرمشهر است؛ عراقی‌ها ماشین‌های ما را سوزاندند و غارت کردند حالا اینها مال خرمشهر است.» بین خرمشهریها و اصفهانی ها بگومگوهایی شده و به حد درگیری رسیده بود. حاج احمد متوسلیان به حسن باقری گفت: «درست می گوید، بچه های احمد کاظمی هم سر این قضیه با بچه های ما درگیر شده اند.» حسن گفت: مهم نیست در نهایت همه اینها مال سپاه است، بگذار هرکس توانست ببرد. خواست حرف را عوض کند پرسید: از بچه ها چه خبر؟ گفتم: خودتان خبرها را دارید. رضا که شهید شد، حاج عبدالله در بیمارستان و احمد فروزنده هم در مقر تاکتیکی تیپ است. گفت: «ان شاء الله موفق باشی.» دستش را دراز کرد خداحافظی کند شوخی جدی به او گفتم: «ما هم غنائم را برای سپاه می‌خواهیم الآن یک گروه دژبانی می‌گذارم ورودی خرمشهر جلوی ماشین‌ها را بگیرد.» حسن گفت: «نکنی این کار را درگیر نشوی با بچه ها!» احمد متوسلیان در حالی که با من روبوسی می‌کرد گفت: «درگیر نشوید، هرچه می‌توانید جمع کنید بیاورید اینجا.» گفتم: «باشد.» روزی که خرمشهر آزاد شد، حدود دو ماه بود وارد بیست و چهار سالگی شده بودم. از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم. سرشار از شور و هیجان بودم. هرجا می‌رفتم فریاد می‌زدم پیش به سوی ایالات متحده اسلامی. فکر می‌کردم همه منطقه را تصرف خواهیم کرد. احساس می‌کردم آنچه قبل از انقلاب آرزویش را داشتم امروز در ابعاد وسیع تری در حال تحقق است. آن دولت کریمه که در رؤیاهای من بود در منطقه هم برقرار خواهد شد. فکر می‌کردم دیگر چیزی از لشکر صدام باقی نمانده. با یک یورش دیگر می‌شود تا بغداد رفت. موازنه قدرت حتی در سطح بین المللی به نفع ما تغییر پیدا کرده بود ، امام، سیاسیون و نظامیان همه احساس قدرت و لذت می‌کردند؛ لذت این پیروزی با پیروزی انقلاب برابری می کرد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂