eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
76 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
: ‌ فرداے قیامت مردم دوست دارند‌ بہ دنیا برگردند و یڪ لااِلهَ‌إلّاالله ‌ بگویند و بمیرند🍃‌.. ... ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
اگر روزي ، بے منت دلے را شاد ڪردي .. بے " گناه " لذت بردی ☔️ بی ریا دستے را گرفتی .. بدان آن روز را زندگــــی♥️ ڪرده ای ..✨🌸.•|| ‌‌ـــــــ❦͜͡♢͜͡🌙ــ۪ــہـ۸ـــــہـــــ۸ـــــ ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه شعبان عجب ماهیه ❤️ فقط ۹ روز از فرصت استفاده از این ماه باقی مونده 🌸 ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
افرادی که لف دادند و رفتن که ضرر کردن 😔 چون امروز پست های نظامی جذاب داریم 😍😍😍 حالا خود دانید 😁
چشم هایت ؛ سرآغازِ عشق است عشقی بی پایان . . .💖 🌷# 🕊 ] |
—————————————
j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سخنرانی قابل تامل حاج قاسم سلیمانی در زیر شلیک توپ: وجوب [دفاع از] جمهوری اسلامی کمتر از حرم امام حسین (ع) نیست. ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
🖼 شهید چمران: خدایا مرا به‌خاطر گناهانی که درطول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش! ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
✨ریشه انسان‌ها ، فهم آن‌هاست ... یک سنگ به اندازه ای بالا می رود ، که نیرویی پشت آن باشد … ✨با تمام شدنِ نیرو ، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است! ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند و سربلند می شود … ✨هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ، ریشه داشته باشد ، از زیر خاک و سنگ ، از زیر عادت و غریزه ! و از زیر حرف ها و هوس ها ، سر بیرون می آورد و افتخار می آفرینید … ✨ریشه ما ، همان « فهم » ما است .. ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
بابا یه سریاله دیگه ⁉️ شماها هم که میگین دروغه 😉 پس این همه داد و بیداد برای چیه ‼️ پ.ن: برام جالبه یکسری کانالای داخلی و انقلابی هم هم صدا با دولت و منوتو دارن گاندو رو تخریب میکنن و هشتک 😂 راه انداختن؛گاهی هم به پستای ما درباره گاندو اعتراض میکردن جواد افشار گل کاشتی؛ دمت گرم✌🏻 همه دارن ذاتشونو نشون میدن😉 ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
کاش می‌شد کُنج دنجی را شبی پیدا کنم، آدمیزاد است دیگر دوست دارد دِق کند ...!
گاندو دیدی‌جوگیرشدی؛تمرین‌میکنی‌ چطوری‌اسلحه‌بگیری‌دستت؟! نه‌رفیـق.. اینطوریام‌نیس! توهنوزبلدنیستی‌چطوری‌ جواب‌مامانتودُرست‌بدی:") هنوززوده‌برا‌سربازامام‌شدن!
گردان ۳۱۳
گاندو دیدی‌جوگیرشدی؛تمرین‌میکنی‌ چطوری‌اسلحه‌بگیری‌دستت؟! نه‌رفیـق.. اینطوریام‌نیس! توهنوزبلدنیستی‌
میدونی آقا محمد گاندو چجوری شد سرتیم تیمِ حفاظتیِ اطلاعات سپاه؟! وقتی آب نخورد ... رفت مادرش و از دل نگرونی دربیاره:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[ یه‌وقتا‌آدم‌ از‌دوست‌و‌دشمن زخم‌میخوره🥀]• 😒👊
پانزدهم فروردین سالروز تولد حاج احمد متوسلیان❤️ ✅ به امید روزی که بیایی... 🎉🎉🎉🎉🎉🎉 ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
گفتم:بہ‌نظرت‌کیا‌شهید‌میشن؟! گفت:اونایے‌کہ‌اسراف‌میکنن گفتم:اسراف! توچے؟! گفت:تو"دوست‌داشتن‌خدا"(: ؟:)!♥️ ] | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
برای فردا چالش بزاریم ؟؟ ❓❓❓❓❓❓ اینجا بگو 👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16148619651921
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با قرآن 💚🌱🌿💚🌱🌿💚 💚🌱🌿💚🌱☘️ 💚🌱🌿💚 صفحه ی ۳۲📖 💚💚ثواب تلاوت هدیه به محضر امام زمان (عج)🌱🌱 💚💚جزئ دو سوره بقره 💚🌱🌿 💚🌱🌿💚🌱🌿 💚🌱🌿💚🌱🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀در شروع روزهای انتظارمان با قرائت دعای عهد، با امام زمانمان، (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تجدید بیعت می کنیم☀ آن عهد این است🤝 .
۶نکته از یازده نکته از دعای عهد 1- علاقه به امام زمان بايد جمعي باشد در دعاي عهد داريم که: «اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏»، به امام زمان ابلاغ کن، از طرف چه كسي؟ «عَنْ جَمِيعِ» از طرف همه‌ مؤمنين و مؤمنات «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏» اين خودش يک مطلب مهمي است 2- امام جهاني بايد مريدش هم جهاني فکر کند وقتي زيارت مي‌رويم بگوييم که اين زيارت به نيابت از همه‌ي مؤمنين و مؤمنات. صدقه مي‌دهيم بگوييم دفع بلا از همه‌ي مؤمنين و مؤمنات بشود نگوييم خدايا، مؤمنيني که در اين مسجد نماز خواندند بيامرز. حالا مؤمنيني که در مسجد ديگر نماز خواندند چه؟ همه را بگو. چرا مي‌گويي: خدايا کساني که در اين هيأت سينه زده‌اند. چقدر تنگ نظر هستي! چقدر فکر کوچک است. مگر تو منتظر امام بين المللي نيستي؟ امام جهاني بايد مريدش هم جهاني فکر کند. کسي که منتظر اصلاح عمومي است، بايد خودش هم عمومي فکر کند. خودم و بچه‌ام و هيأت‌ام و مسجدم و برايش هيچ فرقي نکند. «عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات» 3- علاقه‌ به امام زمان ارواحنا له الفداء بدون مرز است اين علاقه بدون مرز، از کجاي دعاي عهد فهميده مي‌شود؟ اين جمله كه مي‌گويد: «فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» در مشرق‌ها و مغرب‌ها، «وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا» زمين‌هاي هموار و کوهستاني، «وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» دريا و خشکي، ببينيد اين دعا چقدر سازنده است. چه اصراري داريم که بگوييم من چه هستم و من چه هستم؟ همه، دريا و خشکي. سطحي و کوهستاني، مشرق و مغرب، علاقه بدون مرز. خيلي قشنگ است. 4- شريک کردن والدين در دعا و زيارت براي امام زمان ارواحنا له الفداء در دعاي عهد مي‌گوييم اي امام زمان سلام مي‌کنم از طرف خودم، و از طرف «والِدَيَّ» پدر و مادرم و «وُلدي» فرزندانم؛ يعني هم نسل گذشته، هم نسل آينده را در نظر مي‌گيريم. 5- چه مقدار به امام زمان ارواحنا له الفداء صلوات بفرستيم؟ اين دعا مي‌گويد که: «وَ زِنَةَ عَرْشِ اللَّه‏ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِه‏» به مقدار وزن عرش خدا و به مقدار کلمات الهي، «وَ مُنْتَهَى رِضَاه‏» به اندازه آخرين درجه‌ي رضايت او، «وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ کِتَابُهُ» ‏به عدد آنچه کتاب شمارش کرده، «وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُه» به عدد علمت، يعني مهدي جان! اي امام زمان، سلام بر تو به عدد وزن عرش، به عدد هرچه که نوشته شده، به عدد هرچه خدا بر آن علم دارد... به تو سلام و درود مي‌فرستم. 6- اعلام هر روزه علاقه به امام زمان يک کسي هرروز زنگ مي‌زند که آقا دوستت دارم. مي‌گويد: «اللَّهُمَّ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي کُلِّ يَوم» مهدي جان، امروز و هر روز، «اُجَدِّدُ» يعني بيعتم را تجديد مي‌کنم. . .. . . https://eitaa.com/joinchat/2982805560C0db2510922
📚 📚 💥 💥 خوب به ياد دارم كه چه ذكري ميگفت. اما از آن عجيب تر اينكه ذهن او را ميتوانستم بخوانم! او با خودش ميگفت: خدا كند كه برادرم برگردد. او دو فرزند كوچك دارد و سومي هم در راه است. اگر اتفاقي برايش بيفتد، ما با بچه هايش چه كنيم؟ يعني بيشتر ناراحت خودش بود كه با بچه هاي من چه كند!؟ كمي آنسوتر، داخل يكي از اتاق هاي بخش، يك نفر در مورد من با خدا حرف ميزد! من او را هم ميديدم. داخل بخش آقايان، يك جانباز بود كه روي تخت خوابيده و برايم دعا ميكرد. او را ميشناختم. قبل از اينكه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظي كردم و گفتم كه شايد برنگردم. اين جانباز خالصانه ميگفت: خدايا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه. يكباره احساس كردم كه باطن تمام افراد را متوجه ميشوم. نيتها و اعمال آنها را ميبينم و... بار ديگر جوان خوش سيما به من گفت: برويم؟ خيلي زود فهميدم منظور ايشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. از وضعيت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بيماري خوشحال بودم. فهميدم كه شرايط خيلي بهتر شده، اما گفتم: نه! مكثي كردم و به پسر عمه ام اشاره كردم. بعد گفتم: من آرزوي شهادت دارم. من سال ها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اينجا و با اين وضع بروم؟! اما انگار اصرارهاي من بي فايده بود. بايد ميرفتم. همان لحظه دو جوان ديگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برويم؟ ص۹ ~ سه دقیقه در قیامت 📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌 کپی آزاد به شرط ۳ صلوات برای ظهور امام زمان
📚 📚 💥 💥 ‌بي اختيار همراه با آن ها حركت كردم. لحظه اي بعد، خود را همراه با اين دو نفر در يك بيابان ديدم! ً اين را هم بگويم كه زمان، اصلا مانند اينجا نبود. من در يك لحظه صدها موضوع را ميفهميدم و صدها نفر را ميديدم! ً آن زمان كاملا متوجه بودم كه مرگ به سراغم آمده. اما احساس خيلي خوبي داشتم. از آن درد شديد چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلي عالي بود. من شنيده بودم كه دو ملك از سوي خداوند هميشه با ما هستند، حالا داشتم اين دو ملك را ميديدم. چقدر چهره آن ها زيبا و دوست داشتني بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسط يك بيابان كويري و خشك و بي آب و علف حركت ميكرديم. كمي جلوتر چيزي را ديدم! روبروي ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود. آهسته آهسته به ميز نزديك شديم! به اطراف نگاه كردم. سمت چپ من در دور دستها، چيزي شبيه سراب ديده ميشد. اما آنچه ميديدم سراب نبود، شعله هاي آتش بود! حرارتش را از راه دور حس ميكردم. به سمت راست خيره شدم. در دوردست ها يك باغ بزرگ و زيبا، يا چيزي شبيه جنگل هاي شمال ايران پيدا بود. نسيم خنكي از آن سو احساس ميكردم. به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. ميخواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند، هيچ عكس العملي نشان ندادند. حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد! ص۱۰ ~ سه دقیقه در قیامت 📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌 کپی آزاد به شرط ۳ صلوات برای ظهور امام زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📚 💥 💥 خوب به ياد دارم كه چه ذكري ميگفت. اما از آن عجيب تر اينكه ذهن او را ميتوانستم بخوانم! او با خودش ميگفت: خدا كند كه برادرم برگردد. او دو فرزند كوچك دارد و سومي هم در راه است. اگر اتفاقي برايش بيفتد، ما با بچه هايش چه كنيم؟ يعني بيشتر ناراحت خودش بود كه با بچه هاي من چه كند!؟ كمي آنسوتر، داخل يكي از اتاق هاي بخش، يك نفر در مورد من با خدا حرف ميزد! من او را هم ميديدم. داخل بخش آقايان، يك جانباز بود كه روي تخت خوابيده و برايم دعا ميكرد. او را ميشناختم. قبل از اينكه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظي كردم و گفتم كه شايد برنگردم. اين جانباز خالصانه ميگفت: خدايا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه. يكباره احساس كردم كه باطن تمام افراد را متوجه ميشوم. نيتها و اعمال آنها را ميبينم و... بار ديگر جوان خوش سيما به من گفت: برويم؟ خيلي زود فهميدم منظور ايشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. از وضعيت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بيماري خوشحال بودم. فهميدم كه شرايط خيلي بهتر شده، اما گفتم: نه! مكثي كردم و به پسر عمه ام اشاره كردم. بعد گفتم: من آرزوي شهادت دارم. من سال ها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اينجا و با اين وضع بروم؟! اما انگار اصرارهاي من بي فايده بود. بايد ميرفتم. همان لحظه دو جوان ديگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برويم؟ ص۹ ~ سه دقیقه در قیامت 📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌 کپی آزاد به شرط ۳ صلوات برای ظهور امام زمان ادامه👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📚 💥 💥 ‌بي اختيار همراه با آن ها حركت كردم. لحظه اي بعد، خود را همراه با اين دو نفر در يك بيابان ديدم! ً اين را هم بگويم كه زمان، اصلا مانند اينجا نبود. من در يك لحظه صدها موضوع را ميفهميدم و صدها نفر را ميديدم! ً آن زمان كاملا متوجه بودم كه مرگ به سراغم آمده. اما احساس خيلي خوبي داشتم. از آن درد شديد چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلي عالي بود. من شنيده بودم كه دو ملك از سوي خداوند هميشه با ما هستند، حالا داشتم اين دو ملك را ميديدم. چقدر چهره آن ها زيبا و دوست داشتني بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسط يك بيابان كويري و خشك و بي آب و علف حركت ميكرديم. كمي جلوتر چيزي را ديدم! روبروي ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود. آهسته آهسته به ميز نزديك شديم! به اطراف نگاه كردم. سمت چپ من در دور دستها، چيزي شبيه سراب ديده ميشد. اما آنچه ميديدم سراب نبود، شعله هاي آتش بود! حرارتش را از راه دور حس ميكردم. به سمت راست خيره شدم. در دوردست ها يك باغ بزرگ و زيبا، يا چيزي شبيه جنگل هاي شمال ايران پيدا بود. نسيم خنكي از آن سو احساس ميكردم. به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. ميخواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند، هيچ عكس العملي نشان ندادند. حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد! ص۱۰ ~ سه دقیقه در قیامت 📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌 کپی آزاد به شرط ۳ صلوات برای ظهور امام زمان ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 حتما ببینید کلیپ رو 🍂👍 🌸 حجاب وصیت شهداست؟! چرا به یه تارمو گیرمیدید؟؟ لطفاً وصیت شهدا رو زیر سوال نبرید! | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh