eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.7هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
78 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... 🌹👈 خواب با وضو، عبادت است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود.... 🌹👈 مرگ با وضو، شهادت است رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود... 🌹👈 در قیامت نورانی می شوی پیامبر خدا می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانی‌های نورانی‌ دارند... 🍁🌱🍁🌱🍁🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴یادِ اون مجری شبکه وهابی افتادم که میگفت صداوسیما از آرشیو تصاویر ۲۲بهمنِ بهار و تابستان استفاده کرده :) یادمون باشد زود گول نخوریم ° | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
کی میگه واکسن ایرانی عوارض نداره؟؟؟؟؟ خودم دیدم رهبر انقلاب واکسن زدن، همه دشمناشون همزمان سکته مغزی و قلبی کردن!😉 عوارض از این بیشتر؟!😂😂😂 سلامتی عزیزتر از جانم ° | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
گمانم جرم دارد هرکه شکل فاطمه باشد...💔 ° | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
ملتی که شهادت برای او سعادت است،پیروز است. ° | ————————————— j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 👊🏻«میداندار»👊🏻 🖋پارت44 -آبتین- ...با شنیدن حرف دایی،دونه های نرم برنج انگار تو گلوم سفت شد ومنو به حال خفگی انداخت!! چندتا سرفه شدید کردم وهمزمان لیوان آب رو دست زهرا به دادم رسوند...لیوان آبو که سرکشیدم...آخیییش!دایی متعجب گفت: -:مامانت انقد ترسناکه😥😳! چشمای گردم همزمان با سرم که بالا آوردم تو صورت دایی افتاد وگفتم: -:مامان...؟!! و نگاهم چرخید سمت زهرا؛زهرا گوشه لبشو گزید وخنده پر از ذوقش توی یه لبخند خلاصه شد!: -:مگه به مامانتون نگفته بودین؟! یهو برگشتم سمت دایی وگفتم: -:هااا؟!!...نه!...ینی... صدای تقه ای که بدر خورد وبا ورود مامان همراه شد؛یک ناجی یا شاید یک فاجعه جدید بود😥!خیلی سریع ومختصر گفتم: -:دایی بعد میگم بهت... باورود مامان دایی از سر جاش سلام مختصری کردومامان با شنیدن صدای من وزهرا که ایستاده بودیم وسلام میکردیم،متحیر بهمون خیره شدو گفت: -:شما اینجا چیکار میکنین؟!!😳 زهرا گفت: -:اومدیم با دایی صحبت کنیم یه خرجی هم انداختیم به دوشش... وهمزمان به غذاهای روی میز اشاره کرد؛دایی گفت: -:چه حرفیه خوشگل دایی؛اینکه چیزی نیست...الهه مگه باز تا اینجا رد بچه هارو بو کشیدی که زودتر از قرار اومدی دختر؟! مامان همچنان حیران،جواب داد: -:نه!...من اصن نمدونستم اومدن...اصن شما باید این ساعت خونه باشین بچه ها🤨...پس این سمیرای بی عرضه چیکار میکنه که شما باید بیاین اینجا شام بخورین؟!😠 زهرا گفت: -:عه!مامان...سمیرا حالش بد بود ماهم که میخواستیم بیایم پیش دایی دیگه شام نخوردیم اومدیم... -:شما اینجا چیکار میکنین نیوشا؟!!😠 مامان خیلی مضطرب وبهم ریخته شده بود.ینی چخبره؟!! وقتی صداشو روی زهرا بلند کرد سریع گفتم: -:مامان چخبره؟!چرا صداتو بلند میکنی؟!...تو خونه بیکار باشیم که چی بشه؟!!...توکه برات فرقی نداره... زهرا چرخیدو دستمو گرفت وگفت: -:داداش بسه!لطفا... توی چشاش که نگاه کردم،اضطراب موج میزد!نگاهمو پایین انداختم ونفس داغمو بازدم کردم ونشستم سر جام ورومو برگردوندم ودست دیگمو ستون کردم وانگشتامو روی لبام گذاشتم... خودشون دائم توی دور زدن وعشق وحالن بعد اینجا که میرسه حس مادرانه اش بروز کرده یهو!اگه بخاطر زهرا نبود...هیسسس!با مرور فقط بیشتر داغون میشم... زهرا همونطور که مچ دستمو گرفته بود نشست کنارم وبعد دستمو با لطافت وآروم رها کرد وصاف وبا سر پایین سکوت کرد!مامان گفت: -:الیاس بیا بریم...شماهم شامتونو که خوردین واینستین...من کار دارم... صدای مامان پر از نگرانی بود واضطراب... دایی که در حین صحبتای ما از همون اول داشت غذاشو با اشتها میخورد،قاشق آخرو توی دهنش گذاشت وکیفشو برداشت وبا مامان خیلی سریع از اتاق زدن بیرون... یکمی که سکوت برقرار شد،زهرا با حال گرفته گفت: -:داداشی شامتو بخور تا بریم خونه...اینجا موندنمون بدتره...میریم به خانواده اش خبر میدیم که بیان پیشش...بازم فردا میام ببینم حالش چطوره... -:این لعنتیا هر کاری هست دارن باهم پی ریزیش میکنن!...معلوم نیست باز چه خبره؟! 《کپی از رمان میداندار ممنوع❌(تحت پیگرد الهی)🔅》 ⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️