دوبارهنسیمےزغربتدوبارهغموسوزسینھ
دوبارههوایبقیعودوبارههواۍمدینھ..🖤!
「@gordan_313 」
گردان ۳۱۳
دوبارهنسیمےزغربتدوبارهغموسوزسینھ دوبارههوایبقیعودوبارههواۍمدینھ..🖤! 「@gordan_313 」
غصہودردتِکہتِکہشدنـ جگرممرانکُشتـ ...
مراٰراحتکرد،ازبغضگلویمکہازآنسیلیِ کوچه
بامنهمراہبود💔🕊
فکر کنین این عکس جور دیگه ای بود
یه خانم محجبه بین اون تعداد خانم بی حجاب
بنظرتون چ اتفاقی میفتاد؟
برای همین که از انقلاب اسلامی حمایت میکنیم
✍️ سید عیسی 🇮🇷
#جانم_وطن
#پشت_انقلابمان_هستیم
#ایران_من
#جانم_فدای_رهبر
#امنیت_اتفاقی_نیست
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سینه زنی طوفانی حسین آقای طاهری رو گوش کنید و بصورت گسترده منتشر کنید ، باید همه خانمهای محجبه بزرگوار بدانند چه امانت مهمی بر سر دارند
#نشر_حداکثری
#حجاب
#جانم_وطن
#پشت_انقلابمان_هستیم
#ایران_من
#جانم_فدای_رهبر
#امنیت_اتفاقی_نیست
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجاب
میپوشمش فقط به عشق فاطمه♥️🌱
「@gordan_313 」
💢بیپناهی وسط افتاده، سنگش میزنند، لگدش میزنند، ناسزایش میگویند.
چادر از سر زنها میکشند.
قرآن و پرچم عزا آتش میزنند و هلهله میکنند.
بیهوا خنجر به سینه فرو میکنند.
🔸چقدر این روزها روضهی کربلا دیدیم...
کل یوم عاشورا...
💬میثم مطیعی
#فراجا_حمایتت_میکنیم
#جانم_وطن
#پشت_انقلابمان_هستیم
#ایران_من
#جانم_فدای_رهبر
#امنیت_اتفاقی_نیست
「@gordan_313 」
🚨 توهین آشکار علی کریمی با یک کاریکاتور سخیف به سربازان وطن و حافظان امنیت!🤔
✍ تف به ذات کثیفت که خون یک ملت به جوش اوردی
🔹خون شهدای امنیت به گردن تو امثال تو هست سلبریتی کثیف
#فراجا_حمایتت_میکنیم
#سلبریتی_خائن
#سلبریتی_بیسواد
#جانم_وطن
#پشت_انقلابمان_هستیم
#ایران_من
#جانم_فدای_رهبر
#امنیت_اتفاقی_نیست
「@gordan_313 」
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #شصت_و_هفتم 46 تماس بی پاسخ نزدیک نیمه شب🌌 بود که به حال اومدم …سرگیج
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #شصت_و_هشتم
احساست را نشان بده
برگشتم بیمارستان …🏥
باهام سرسنگین بود … غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار … حرف دیگه ای نمی زد …
هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید … اولین چیزی که می پرسید این بود …
– با هم دعواتون شده؟ …😳
_با هم قهر کردید؟ …😧
تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم …
چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد … و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست …
– واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه …😏
– از شخصی مثل شما هم بعیده … در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه …😏
– من چیزی رو که نمی بینم قبول نمیکنم …😌
– پس چطور انتظار دارید … من احساس شما رو قبول کنم؟… منم احساس شما رو نمی بینم …😏
آسانسور ایستاد …
این رو گفتم و رفتم بیرون …تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود …
چنان بهم ریخته و عصبانی … 😡👊که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه …
سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد … تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد …
گوشیم زنگ زد …📲 دکتر دایسون بود …
– دکتر حسینی … همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم…بیاید توی 🌳حیاط⛲️ بیمارستان …
رفتم توی حیاط …
خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد … بعد از سه روز … بدون هیچ مقدمه ای …
– چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ … من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ … حتی اون شب … ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد … که فقط بهتون غذا بدم …
حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من … و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟ …😠
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #شصت_و_هشتم احساست را نشان بده برگشتم بیمارستان …🏥 باهام سرسنگین بود
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #شصت_و_نهم
زنده شون کن
پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید …😒
ساکت که شد … چند لحظه صبر کردم …
– احساس قابل دیدن نیست … درک کردنی و حس کردنیه… حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید … احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالات هورمونیه … غیر از اینه؟… شما که فقط به منطق اعتقاد دارید … چطور دم از احساس می زنید؟ …
– اینها بهانه است دکتر حسینی … بهانه ای که باهاش … فقط از خرافات تون دفاع می کنید …
کمی صدام رو بلند کردم …
– نه دکتر دایسون … اگر خرافات بود … عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد … نزدیک به 2000 سال از میلاد مسیح می گذره … شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ … یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟ … تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟ …
اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن… زنده نمی کنید؟ … اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون … زنده شون کنید …
سکوت مطلقی بین ما حاکم شد …😒😐
نگاهش جور خاصی بود…حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره…آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم …
– شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید …من ببینم … محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید … از من انتظار دارید … احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم …
اما چشمم رو روی #رفتار_و_نشانه_های_خدا ببندم … شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟ …😟😐
با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد …
– زنده شدن مرده ها توسط مسیح … یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا …بیشتر نیست … همون طور که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود …😒😠
چند لحظه مکث کرد …
– چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم … حالا دیگه… من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ … اگر این حرف ها حقیقت داره … به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه …😏
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #شصت_و_نهم زنده شون کن پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرس
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #هفتاد
خدا را ببین
با قاطعیت بهش نگاه کردم …
– این من نبودم که تحقیرتون کردم … شما بودید … شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست …
عصبانیت😠 توی صورتش موج می زد … می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد … اما باید حرفم رو تموم می کردم…
– شما الان یه حس جدید دارید … حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش … احدی اون رو نمی بینه …بهش پشت می کنن … بهش توجه نمی کنن … رهاش می کنن… و براش اهمیت قائل نمیشن …
تاریخ پر از آدم هاییه که… 👈خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن … اما #نخواستن ببینن و باور کنن …👌 شما وجود خدا رو انکار می کنید …
اما خدا هرگز شما رو رها نکرده … سرتون داد نزده … با شما تندی نکرده …
من منکر لطف و توجه شما نیستم … شما گفتید من رو دوست دارید …
اما وقتی … فقط و فقط یک بار ☝️بهتون گفتم… احساس شما رو نمی بینم … آشفته شدید و سرم داد زدید …
خدا 👈هزاران برابر شما👉 بهم لطف کرده … چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ …😏
اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد … اما این، تازه آغاز ماجرا بود …
اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد …
چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود … که به ندرت با هم مواجه می شدیم …
تنها اتفاق خوب اون ایام …
این بود که بعد از 4 سال با مرخصی من موافقت شد … می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم …
فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود …😍❤️
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
هدایت شده از گردان ۳۱۳
رمان #بی_تو_هرگز رو تا اینجای داستان چطور ارزیابی میکنید؟! 🧐
https://harfeto.timefriend.net/16619394494814