eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
76 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
جوانان‌خودسازی‌کنند! هم‌خودسازی‌علمی،هم‌خودسازی‌اخلاقی ومعنوی‌ودینی ،هم‌خودسازی‌جسمی! وروحیه‌وامیدخودرابرای‌دفاع‌ازاین کشورحفظ‌نمایند؛که‌این‌سرمایه‌ی بسیاربزرگی‌است!... _حضرت‌آقا
یکی‌به‌این‌ساده‌لوح‌بگه: امام‌خمینی‌راتبعیدکرده‌بودن‌ولی‌علی کریمی‌اول‌کاخش‌روفروخت‌بعدبه‌اراده خودش‌رفت‌خارج‌ازکشور، جیگرداره‌برگرده‌براندازی‌کنه😏 سعید باقری
گردان ۳۱۳
🌹🌹 رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت ششم 🍃موقع رفتن پکر بودم سید صبح زود از
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت هفتم 🌾چند روزی از اومدنم می گذشت سارا هم بالاخره به یکی از خواستگاراش جواب مثبت داد قرار شد بعد از چهلم سید هاشم مراسم نامزدی رو بگیرن. عکسش رو برام فرستاد پسرخوشتیپی بود و به قول مامانم پولشون از پارو بالا می رفت مدام تعریفشون رو می کرد.😕 وسط حرفهاش منو مخاطب قرار میداد که یعنی همچین شانسی باید نصیبم بشه 🌸دیگه نمی دونست دلم اسیر کسی شده بود که هیچ کدوم از این امکانات رو نداشت ولی قلب من براش تند میزد!😅 انس عجیبی به این کتاب پیدا کرده بودم بیشتر معنی دعاها رو می خوندم چون تلفظ عربی برام سخت بود کلی غلط داشتم. 🌻دور اسم دعای کمیل، توسل، و زیارت عاشورا خط کشیده شده بود که همین کنجکاویم رو بیشتر می کرد. از اینترنت این دعاها رو دانلود کردم هندزفری رو تو گوشم میذاشتم و از روی کتاب معنی ها رو می خوندم بخاطر همین ارتباط بهتری برقرار می کردم مخصوصا دعای کمیل که باید پنجشنبه هاخونده میشد. 🌺اخر هفته متفاوتی رو تجربه کردم همیشه به خوشگذرانی می گذشت اما حالا قدرش رو بیشتر می دونستم. در رو قفل کردم و به دور از چشم بقیه می خوندم و اشک می ریختم.😭 🌿برای خودم هم عجیب بود این یک هفته بدون گوش دادن به اهنگ سپری شد. انگار همه دنیام این کتاب بود. سید نهال عشق رو تو دلم کاشته بود و بدون اینکه خودش خبر داشته باشه جوانه میزد و بزرگتر می شد.😬 این تغییرات کم کم تو درونم شکل می گرفت و کسی متوجه تحولم نمی شد 🌸 البته ظاهرم هنوز مثل سابق بود همون تیپ و ارایش رو داشتم ولی موهام رو کمتر بیرون می ریختم و دیگه دور شونه هام پخش نمی کردم چون چهره سید مقابلم نقش می بست حتی تو خیال هم ازش حساب می بردم.😊 🌷از وقتی که نماز خوندن رو شروع کرده بودم ارامشم بیشترشده بود تو اینترنت می چرخیدم و کلی مطلب در مورد نماز سرچ می کردم خیلی زود یاد گرفتم و اطلاعاتم بیشتر شد ولی صبح ها خواب می موندم بیدار شدن برام سخت بود!😫 ❄چهلم اقا هاشم نزدیک بود وقتی فهمیدم بابام هم میخواد تو مراسم باشه خیلی خوشحال شدم 😍اما تا گفتم منم دوست دارم برم. مامانم مخالفت کرد😑 💢چند وقت دیگه نامزدی دختر عموته باید به فکر لباس باشی. نه ختم! همون موقع هم نباید می اومدی اشتباه از من بود. باید راضیش می کردم تا این دل بی قرارم اروم میشد. و بالاخره راضی شد... ⭐بین وسایل کلیدی که می خواستم رو پیدا کردم تو انباری پر از خرت و پرت های اضافه بود، در کمد رو باز کردم بیشتر پارچه ها قدیمی و قیمتی بود اما بالاخره چیزی که می خواستم رو پیدا کردم محترم خانم همسایه محله قبلی از کربلا اورده بود دستی روی پارچه مشکی کشیدم اون موقع مامانم برای اینکه محترم خانم ناراحت نشه قبول کرد ولی بی استفاده موند فکر نمیکردم یک روزی به سرم بزنه و بیام سراغ پارچه. 🌷سریع گذاشتم تو کیفم تا سر فرصت پیش خیاط ببرم تصمیم نداشتم برای همیشه چادر بپوشم یعنی امادگیش رو نداشتم اما دلم می خواست این بار چادر رو امتحان کنم 🌹هنوز نرفته کلی استرس داشتم. به جاده خیره شدم و به اتفاقاتی که گذشت فکر می کردم و اینکه چطور زندگیم زیر و رو شد. اولش می گفتم این احساس و هیجان خیلی زود فروکش می کنه اما روز به روز بیشتر شد 💐به سمت بابام برگشتم که در ارامش رانندگی می کرد _میشه قبل از مسجد بریم حرم شاید برگشتنی وقت نشه. ادامه دارد...
گردان ۳۱۳
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت هفتم 🌾چند روزی از اومدنم می گذشت سارا هم
🌹🌹 رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت هشتم 🌸چشم بابا جان هر چی تو بگی. خم شدم و صورتش رو بوسیدم با لبخند گفت:عزیزم دارم رانندگی می کنم حواسم پرت میشه. مثل خودش تکرار کردم_چشم بابا جان هر چی تو بگی. هر دوخندمون گرفت حالا که به مقصد نزدیک شده بودیم انرژیم دو برابر شده بود.. 🌷چادرمو سرم کردم بابام متعجب نگام کرد بلافاصله گفتم:_هدیه محترم خانومه از کربلا اورده بود یادتون نمیاد؟ چادرای اینجا رو همه می پوشند من دوست ندارم، بخاطر همین با خودم اوردم. مجبور شدم اینطوری بگم که خدا رو شکر بابا باور کرد و پیگیر نشد. 🍀یه دل سیر زیارت کردم و حرف هایی که تو دلم تلنبار شده بود رو به زبون اوردم بیشتر از قبل احساس سبکی می کردم. 🍂بابام با تلفن حرف میزد اصلا متوجه نشد با چادر تو ماشین نشستم با یکی از همکاراش بحث می کرد نزدیک مسجد که شدیم تلفن رو قطع کرد از بس فکرش درگیر شرکت بود به ظاهرم ایرادی نگرفت.. 🌸نفس عمیقی کشیدم و وارد حیاط شدم بچه ها مشغول بازی بودند نگاهی به اطراف انداختم بلاخره دیدمش قلبم تو سینه بی قراری می کرد لرزش دستام رو نمی تونستم مهارکنم لباس طلبگی تنش بود عمامه سیاه و عبای همرنگش و قباش قهوه ای روشن بود هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسه که عاشق یک طلبه بشم کسی که همین چند سال پیش با سارا در موردش حرف میزدیم و می خندیدیم اماحالا فکرمو به خودش مشغول کرده بود 🌼پسر بچه ای کنارش رفت فکر کنم ازش  سوالی پرسید چون به قسمتی از حیاط اشاره کرد که همون موقع نگاهش به من افتاد حیرت و تحسین رو تو چشماش دیدم. اماخیلی زود رنگ بی تفاوتی به خودش گرفت! ای کاش می شد از عمق نگاهش به راز دلش پی برد.... 🍂اخر مجلس حال فاطمه خانم بدتر شد.خوب نمی تونست نفس بکشه. یکی از خانم ها گفت:_به اقا سید خبر بدید بنده خدا قلبش مشکل داره این همه بی قراری براش خوب نیست. بدون هیچ حرفی بلند شدم. ❄نگاهی به سمت اقایون انداختم یکم جلوتر رفتم تا از کسی بخوام صداش کنه._شما اینجا چی کارمی کنید!! به عقب برگشتم حالا در دو قدمی من ایستاده بود. کلا یادم رفت چی می خواستم بگم .چون جلوی راه رو گرفته بودم اقایی که می خواست بیرون بیاد با تشر گفت: _برو کنار دختر خجالت هم خوب چیزیه. با شرمساری کنار رفتم. 🌻دلخور نشید چون شما رو اینجا دید تعجب کرد من بخاطر لحن بدشون  عذرخواهی می کنم!. شیفته همین اخلاق و رفتارش بودم با اینکه اشتباه از من بود ولی سعی کرد به روم نیاره تازه معذرت خواهی هم کرد! خاص ترین ادمی بود که تو عمرم می دیدم. _در ضمن چادر خیلی بهتون میاد!. 🌱باورم نمی شد بلاخره یک بار به چشمش اومدم داشتم ذوق مرگ میشدم. نگاهش کردم این بارهم سرش رو پایین انداخت! حضورمن اون هم مقابل دوست و اشنا معذبش کرده بود با دیدن فاطمه خانم که با کمک چند نفر به سختی راه می رفت هول کردم. این فراموش کاری ازم بعید بود مسیر نگاهم رو دنبال کرد حسابی رنگش پرید و با عجله به سمتشون رفت کمکش کردیم تو ماشین نشست نمی دونستم چی کار کنم برم یا نه که سید منو از بلاتکلیفی درآورد 🌼_اگه زحمتی نیست ممنون میشم همراهمون بیاید. منم از خداخواسته قبول کردم. تو اورژانس بستری شد متخصص قلب که تو بخش اورژانس بود با چند تا پرستار بالاسرش حاضر شدند تو دلم از خداخواستم مشکلی پیش نیاد. 🌾فضای بیمارستان حالم رو بد می کرد به محوطه حیاط رفتم و روی صندلی نشستم تازه یاد بابام افتادم حتما تا الان نگران شده بود شمارش رو گرفتم و ماجرا رو گفتم ادرس بیمارستان رو گرفت تا زود خودش رو برسونه. 🌺کتابم رو از کیفم درآوردم صفحه ای که بازکردم زیارت عاشورا بود نسبت به قبل خیلی بهتر بودم و کمتر غلط داشتم به سجده که رسیدم لحظه ای مکث کردم نمی دونستم قبله کدوم طرفه! یا تو این شرایط چطوری باید بخونم 🌹_ازجایی که نشستید یکم به این سمت برگردید قبله ست. تعجب کردم اصلا متوجه نشدم کی اومد از کجا فهید چه دعایی رو می خونم ؟ به همون سمتی که ایستاده بود برگشتم دست راستش رو روی پیشانی اش گذاشت منم همین کار رو کردم و سرم رو پایین انداختم و با صدایی اروم ولی پر سوز سجده زیارت عاشورا رو خوند. ⭐بعد اون نمازی که با هم توحرم خوندیم این سجده زیارت هم به دلم نشست. 🍃بابام که اومد نیم ساعت بیشتر تو بیمارستان نموندیم خدا رو شکر خطر رفع شده بود و خیال ما هم راحت شد  موقع رفتن به سید گفت که متخصص خوبی تو تهران میشناسه حتما خبر میده تا سر فرصت فاطمه خانم رو برای مداوا بیارن . 💐کلی تشکر کرداما هنوز همون غرور و حیا رو داشت. تا خواستم سوار ماشین بشم بابام .... ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 تا حالا به اینجوری نگاه کردی؟ 📌 نگاه به چادر با زاویه دید متفاوت 🎙 حاج آقای ماندگاری @gordan_313
رمان رو تا اینجای داستان چطور ارزیابی می‌کنید؟! 🧐🤔 منتظر نظراتتون هستم😍👇🏼👇🏼 https://harfeto.timefriend.net/16619394494814
🔺یکی برای رضای خدا، فقط با دو ساعت حرف، اندازه چند سال کار بعضی سازمان‌ها اثر گذاشت؛ 🔹یکی هم بود که ۳۰ میلیارد میگرفت تا هر شب، از یکی بی‌خاصیت‌تر از خودش بپرسه: "احساس خوشبختی داری؟" 🔹آقای صداوسیما، با چه منطقی به مهران مدیری‌ها تریبون میدادی و به رائفی پور نمیدادی؟! ✍ رابین شور 「@gordan_313
جواب حرفاتون 👇🏾😍 https://eitaa.com/joinchat/2485911695Cf006c76ce1
ماییم پناهنده ، و حُبِّ تو مُجیـر است :) حُـღـبّ | hob 👇👇👇👇 @hob_time @hob_time @hob_time 👆👆👆👆 منبع اشتراک حال خوب و حرف دل ... https://eitaa.com/joinchat/684589254Cb5fa52615b
گردان ۳۱۳
ماییم پناهنده ، و حُبِّ تو مُجیـر است :) حُـღـبّ
ماییم پناهنده ، و حُبِّ تو مُجیـر است... منبع اشتراک حال خوب و حرف دل یه عاشق... https://eitaa.com/joinchat/684589254Cb5fa52615b
بِسمِ اللّٰھ‌..💛✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷حاج قاسم سلیمانی: چه غلطی کردید که امروز برای ما خط و نشان می کشید. ما ملت امام حسینیم@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴۰ ثانیه آرامش... ✨تا نور ولا بــه سينه‌ی ما تابيد نفرت ز منافـــق به دل ما روييد... ✨ما جمله فدایی ولايـت هستيم تا کور شود هر آنکه نتواند ديد... @gordan_313
👌بهترین ⛔️انسان با انجام گناه فیلترهایے بین خود و خـدا ایجاد میکند! گناهانے که مانع استجابت دعا هستن و راه انسان به خدا رو ناهموار میکنن😔 🌺و اما " نـــ💚ــماز " بهترین فیلتر شکن دنیاست! ☘خـــــدا این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع انجام گناه مے شود و رشد و کمال انسان را سرعت مے بخشد. ✔اگر باور ندارید این آیه را بخوانید " اِنَ الصَلاة تَنهےٰ عَنِ الفَحشا وَ المُنکَر " "بدرستے که نماز انسان را از فساد و فحشاء باز مے دارد " ۴۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 ای لشکر صاحب زمان اماده باش... آماده باش... 🎙بانوای‌حسین‌طاهری @gordan_313
سلامتی روزی که... مامانم بگه به خون دختر 💔شهیدم💔 قسم(: @gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️نمونه ها عینی از تجسم زن، زندگی، آزادی در هالیوود 🤦‍♀😲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سوال ساده یک دختر ایرانی از مسیح علینژاد: من آزادتر هستم یا تویی که اگر حجاب رو انتخاب کنی از همه جا اخراجت میکنن؟@gordan_313
جمهوری اسلامی تا این دختران رو داره غم نداره 😍😍😍 درود بر دختران حاج قاسم 👏👏 #مطیع_امر_رهبریم #پشت_انقلابمان_هستیم #زن_عفت_افتخار #مرد_غیرت_اقتدار #جانم_فدای_رهبر 「@gordan_313 」
⭕️ استوری جدید احمد مهرانفر پ.ن ای کاش وطن زدن فیلتر میشد ای کاش نادانی فیلتر میشد ای کاش غرب پرستی فیلتر میشد ای کاش کاسه لیسی غرب فیلتر میشد ای کاش غربزده فیلتر میشد ای کاش دروغ رسانه ها فیلتر میشد ای کاش صداهای دشمن فیلتر میشد ای کاش سلبریتی هم صدای دشمن فیلتر میشد @gordan_313