🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و هشتم
انگار حرفم را نمیشنود؛ سعی دارد ماشین را از خیابان بیرون بکشد و گوشه ای پارک کند:
- بیسیم بزن به سیدحسین، بگو بیان پیش ما.
دوبل پارک میکند . به سیدحسین موقعیت میدهم و قرار میشود بیاید همینجا. عباس با شانه چپش حرف میزند :
-من دارم میرم تو دل جمعیت! اگه زنده موندم و گرفتمش تحویل میدم به بچه های خودمون، اگرم خبرم نرسید میکروفن توی دهنمه!
چشمانم شاید به اندازه یک نعلبکی گرد شده باشد:
- چرا با شونه ت حرف میزنی؟ داری من رو میترسونی!
تنه اش را به سمتم میچرخاند مستقیم چشمانم را نگاه میکند . نگاهش تا مغز استخوانم نفوذ میکند . چهره اش جدیت و مهربانی را باهم دارد:
-ببین، من باید یه آتیش بیار معرکه رو پیدا کنم و تحویل بدم. شمام باید کمکم کنین؛ اما اصل کار با خودمه!
-نمیفهمم! مگه ما فقط...
-بیشتر از این لازم نیست بپرسی. بعدا سیدحسین برات توضیح میده. تو فقط یه یاعلی بگو و بیا کمک.
حس میکنم هم میشناسمش هم نه. حالا شخصیتش کمی برایم مجهول شده است. صدای شکستن شیشه هردومان را از جا
میپراند . یک تکه سنگ شاید اندازه یک کف دست، شیشه عقب را ترکانده! عباس بلند میگوید :
-بدو الان آتیشمون میزنن!
چندنفر فریاد میزنند :
- اونا مامورن! بگیریدشون! اونا اطالعاتی اند !
قبل از اینکه با چماق و قمه بیفتند به جان ماشین، از ماشین بیرون میپریم. عباس دستم را میگیرد و دنبال خودش میکشد .
باید خودمان را در پیاده رو گم کنیم. کرکره مغازه ها پایین است. مردمی که در پیاده رو هستند، یا فیلم میگیرند یا قدم تند
کرده اند که زودتر از معرکه در بروند. به سیدحسین بیسیم میزند :
-کجایی سید؟ ما پیاده شدیم، تو پیاده روییم.
هنوز جواب سیدحسین را نشنیده ایم که سرخی آتش را آن سوی خیابان میبینم.
سطل های زباله، نفت، ماشین های مردم...!
آتش...!
سیدحسین و احمد میرسند . پشت چند درخت در جدول خیابان پنهان میشویم. عباس میگوید صورت هایمان را بپوشانیم.
صدای دزدگیر و بوق ماشین ها و شکسته شدن شیشه ها و شعار و سوت و کف، گوشمان را پر کرده. عباس خیابان را میپاید .
سیدحسین درحالی که چشمش به مردم است، میگوید :
-فقط خدا کنه کار به گادری ها نکشه، وگرنه...
عباس که حواسش به سیدحسین نبوده، ناگاه میگوید :
-ببینین، اینایی که لباس طوسی کلاه دار دارن، اینا لیدرن ...
سیدحسین میپرسد :
-همونه که دنبالشی؟
عباس قاطع میگوید :
-نه... مطمئنم اون نیست. اینایی که طوسی پوشیدن، فقط کارشون مجلس گرم کردنه! رشته اصلی دست یه عده دیگه ست .
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا باید وسط اختلاس و حقوق نجومی و تورم #جهاد_تبیین کنیم؟!
✅ ما منکر وجود مشکلات نیستیم، اما...
🎙حجت الاسلام راجی
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 #گناه_ملی
⁉️ چه اتفاقاتی باعث شد که مردم اعدام یک عالم دینی را به نظاره بنشینند؟
🚫نقش روحانی فاسد و نفوذ در اعدام شهید #شیخ_فضل_الله_نوری
بسیار جالب برای علاقه مندان به تاریخ و روشنگری
「@gordan_313 」
خبحالازیادشلوغشنکنین،یهکتک
بودهدیگه؛سطلماستنزدنتوسر
یهبیحجابکهخداینکرده...😏
#دوگانه_کثیف
شما خودتونو اذیت نکنید
بعضی ها عادت دارن فقط وقتایی که به نفعشونه زبون باز کنن.. 🙂
#بیخیالاینجورآدما
「@gordan_313 」
⛔️کار سلبی و قانونمداری را کم اهمیت جلوه ندهید!
🔰یکی از صحبت هایی که در انتهای برنامهی جهانآرا با موضوع بررسی لایحهی مربوط به #حجاب بیان شد این بود که بحث قانون و برخورد سلبی در زمینهی حجاب تنها ۵٪ از مشکل را حل خواهد کرد و ۹۵٪ مشکل حجاب با فرهنگسازی قابل حل است!
👈خدمت اقای رضوی باید گفت اولا این عدد ۵٪ درصد بر اساس چه معیاری به دست آمده است؟
👈و ثانیا هر چند به نقش محوری فرهنگسازی و جهادتبیین در بسیاری از معضلات فرهنگی واقفیم اما در سایهی کار سلبی است که میتوان از پیشروی فرهنگ مهاجم دشمن جلوگیری کرد و به تبیین و تقویت مبانی صحیح پرداخت!
👈پس همان مقدار که فرهنگسازی و اقناع مردم در مورد فواید حجاب مهم است، برخورد هوشمندانه و بازدارنده با هنجارشکنان هم مهم است و چه بسا فرهنگسازی بدون کار سلبی، همچون آب در هاون کوبیدن، بی ثمر یا نهایتا کماثر باشد!
👈لذا کم اهمیت خواندن بحث قانون و قانونمداری نمیتواند صحیح باشد!
✍میلاد خورسندی
「@gordan_313 」
مندرسوریهخودمبهایننتیجهرسیدهام
وبایقینمیگویمهرکسشهیدشده
خواستهکهشهیدبشود،شهادتِشهید
فقطدستخودشاست .
-شهیدمحمودرضابیضایی
#التماس_تفکر
🔻صــــرفا برای عبرت...!!
🔸ولی دیر شده بود
🔹بعد از واقعه عاشورا حدوداً ۳۵ هزار نفر در یاری اهل بیت کشته شدند ولی اصلا ارزش کار اون ۷۲ نفر رو نداشت...
🔸گروه اوّل توابیّن بودند؛
🔻همونهایی که روز عاشورا سکوت کردند، بعد از شهادت همگی قیام کردند تقریباً همه کشته شدند. ۵۰۰۰ نفر...
🔸«ولی دیر شده بود.»
🔹گروه دوّم مردم مدینه بودند؛
🔻بعد از عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند حدود ۱۰ هزار نفر. یزید گفت: لشکری که به مدینه حمله کنه، سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برايش حلاله.
🔸«امّا دیر شده بود.»
🔹گروه سـوّم مختار بود که بعد از جنگهای فراوان و کشته شدن حدود ۲۲ هزار نفر. گر چه قاتلان امام مظلوم (علیه السلام) را قصاص کرد...
(البته شخص مختار و تعدادی دیگر به دلیل زندان بودن نتوانستند امام را همراهی کند)
🔻«امّا دیر شده بود.»
1️⃣ مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین (علیه السلام) همراهیش نکردن...
2️⃣ مردمی که هنگام ورود امام حسین (علیه السلام) به کوفه کمکش نکردند...
👈 همه بعدها به کمک امام رفتند...
«ولی دیر شده بود.»
🖤 #امام_سجاد (علیه السلام) هم استقبال خاصّی از این حرکتها نمیکردند.
«چون دیر شده بود.»
🔻حدود ۳۵ هزار نفر کشته شدند امّا دیر شده بود.
👌خیلی فرق هست بین اون ۷۲ نفری که به موقع به یاری امامشون رفتند...!
⚠️ ما باید مراقب باشیم که از امام خودمون عقب نیفتیم.
☝🏼الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ_
🔻هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید.
#محرم
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
▪️به موقع حرف بزنیم
▪️ مثل توابین نباشیم
👈الان وقت تبیین است و جهاد تبیین
#حجاب
「@gordan_313 」
یکۍ از راه های #نجات انسان از گناھ
پناه بردن به امام زمان 'عج' است
ایشان به انتظار نشسته اند
تا کسۍ دستش را به سمتشان دراز کند
تا او را هدایت کنند.
#آیتاللهفاطمےنیا
یادمه یبار تو یه موقعیت #گناه خیلی سختی قرار گرفتم
به محض اینکه اسم امام زمانو اوردم هوای نفسم درجا خفه شد
و قدرتم هزاربرابر شد
اگه واقعا نخوای گناه کنی وقتی مولارو صدا کنی مولا حتما کمکت میکنن
#خودسازی
#یا_صاحب_الزمان
#جمعہ
「@gordan_313」
گردان ۳۱۳
استوری مهران غفوریان..
پ.ن
اشکان رفیق برانداز من😏
عقاید بعضیا اینطوریه که داخلش همه هستند
امام حسین ع توش هست
باجناق مداح توش هست
حس وطن پرستی توش هست
حس نظام پرستی توش هست
حتی ارادت به براندازانی مثل اشکان خطیبی هم توش هست
نتیجه ای که برنامه هایی مثل مهلا میخوان بگیرن همینه عقیده ای که همه توش نقش دارن
ادم با کسی زاویه و مخالفت نداره
همه رو میخواد
.مثل راغب که اومد از عشق زیادش به امام حسین گفت
از عبدالباسط قران خوند
از ترانه خون های طاغوتی حمایت کرد
مداحی کرد
از ارادتش به امام حسین ع گفت
مواضع رسانه های معاند هم تو حرفاش موج میزد
اش شله قلمکاری شد که اون سرش ناپیدا
بعد یک سری از روی جهالت گفتن راغب حرف حساب زد
این عقیده خطرناکه که تو با هیچ کی مخالف نیستی
امام حسین رو محوری قرار میدی تا بگی حسین با همه خوب بود شما هم همینطور باشید
گول نخورید مردم
امام حسین ع با یزید و یزیدیان مخالف بود و کنار نیومد برای احیای امت جدش قیام کرد برای امر بمعروف قیام کرد.
هر کی خواست بگه امام حسین رو سیاسی نکنید بدونید داره این عقاید باطل رو تبلیغ میکنه
عاشورای حسینی کلا سیاسی هست
عقیده ای به سبک اسلام امریکایی که همه با هم رفیقن اصلا دشمنی توش نبست بپرهیزید
اسلام دین وسط بازی کردن نیست
یه وقت ازنطام دفاع کنی
یه وقت از امام حسین
یه وقت هم از براندازی مثل خطیبی
فرار کنید از وسط بازی کردن و دل همه رو بدست اوردن
این روزگار اکثرا دارن وسط بازی میکنن
اسلام وسط نداره یا اینوری هستی یا اونوری
وسط بی معنیه که با همه باشی
✍ا.د.س
گردان ۳۱۳
چنتا مادر داری ؟🤔😐 「@gordan_313 」
بابا یکم رو خودتون کار کنید بهتر دروغ بگین.. 🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️مهم👆👆
✅ چادری هستی؟
✅ با #حجاب هستی
🔴 دیدن این ۲ دقیقه بر همه از جمله چادریها واجب است!
🎙حجت الاسلام راجی
「@gordan_313 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فیلمی بدون کلام و پرمفهوم و تلخ
🚨معرفی کارکرد مهمترین ابزار #جنگ_شناختی دشمن
#جنگ_رسانه
#بصیرت
😔کاش آخرین صحنه فیلم هم واقعی بود، ولی
「@gordan_313 」
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و نهم
به مصطفی بیسیم میزند :
-کجایید؟
صدای مصطفی شبیه فریاد است:
-ضلع شرقی فردوسی، بانک (...) دوتا میخوریم، یکی میزنیم!
-درگیری شده؟
-بفهمی نفهمی! بچه های پلیس رو داشتن میزدن، رفتیم کمک. الان خوبیم؛ اما معلوم نیست تا دو دقیقه دیگه چی بشه.
ماشینای پلیس رو آتیش زدن... شیشه یه اتوبوسم اومد پایین!
عباس کمی فکر میکند و خطاب به ما و مصطفی میگوید :
-بچه ها الان کافیه فقط یه قطره خون از دماغ یکی از این اوباش بیاد! علمش میکنن علیه نظام... مفهومه؟ احتمالا نقشه کشیدن خودشون یکی دونفر از خودشون رو بزنن، به عنوان شهید علمش کنن! حواستون باشه کسی اسلحه نداشته باشه! نباید بذاریم شهید بسازن! کسایی که دوربین دارن رو پیدا کنین تا بریم دنبالشون... اونا دارن خوراک رسانه ای میدن به دشمن که الا این آشوبا شده تیتر یک بی بی سی! فهمیدین؟ یا علی!
صدای (یا علی) مصطفی و علی را که میشنود، رو به ما میکند :
-بچه ها باید بریم سراغ دوربین دارا. اونام وسط جمعیت نیستن. احتمالا توی پیاده روی بالای ساختمونا هستن. سعی کنین تا میتونین نرین توی دل جمعیت.
صدای عجیبی باعث میشود سرمان را بلند کنیم. نرده های وسط خیابان را گرفته اند و تکان میدهند . تعدادی از نرده ها از جا
درآمده اند و وسط خیابان افتاده اند. شعارها اوج گرفته. به موانع راهنمایی و رانندگی هم رحم نکرده اند. مثل قوم مغول، افتاده اند به جان هرچه در خیابان است. از ایستگاه خط تندرو بگیر تا نرده ها و موانع و ماشین های مردم. چند سطل زباله در آتش میسوزند .
به جای شعار، سوت میزنند . سیدحسین ناگاه میگوید :
- اون دختره چه کار میکنه اون وسط؟
در نگاهش را میگیریم و به دختری با مانتوی کوتاه طوسی و صورت پوشیده میرسیم. تنها بین این قوم یاجوج و ماجوج، با آرامش راه میرود؛ دقیقا وسط خیابان! پشتش به ماست. عباس چشم تنگ میکند . احمد میگوید :
-کسی هم کاری باهاش نداره! چقدر ریلکس راه میره! داره فیلم میگیره انگار!
میپرسم:
-مطمئنی دختره؟
-نمیبینی؟ مقنعه داره! جثه اش هم به پسرا نمیخوره!
عباس با آرنج به سیدحسین میزند :
-خودشه... نود و پنج درصد خودشه!
(مصطفی) :
شیشه های ایستگاه اتوبوس یکی پس از دیگری میریزند؛ اما صدای شکستنشان بین صدای کف و سوت گم شده است. تردد برای ماشین های سواری غیرممکن و برای موتور سیکلت ها دشوار شده. یکی دوتا درخت آن طرف تر میسوزند . یکی دونفر هم مشغول ریختن نفت روی یک سطل زباله اند و بقیه دورش هورا میکشند . ناگهان ضربه سنگینی به سرم میخورد، تعادلم را برهم میزند .
چشمانم سیاهی میروند . علی به طرفم میدود:
-سید، چی شد؟ فکر کنم سرت شکسته!
دست روی سرم میگذارم، خونی است؛ اما درد چندانی ندارد. آرام میگویم:
-چیزی نیستی رغیب خوردم!
با دستمالی خون را از روی صورتم پاک میکند.
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_نقاب_ابلیس (رمان بهشت جهنمی)
قسمت صد و دهم
-سنگ پرت میکنن نامردا !
علی حواسش به من است و حواس من میرود به سمت جوانی که در فاصله سه چهار متری ما، هنگام شعار دادن برزمین می افتد .
افتاده در جدول، شاید هجده سال بیشتر هم نداشته باشد. نمیدانم چرا زمین خورده. دست علی را پس میزنم و به جوان اشاره میکنم :
-علی... انگار م خوان یکی رو بزنن!
علی هم بر میگردد و جوان را نگاه میکند . مردی سر تا پا سیاه و پوشیده به جوان نزدیک میشود. هیکلش دو برابر جوان است. علی بلند میشود و میگوید :
-سید بیسیم بزن گزارش بده که پس فردا شر نشه!
نمیدانم چرا ناخودآگاه بغض راه گلویم را میبندد، اما داد میزنم: چه کار میخوای بکنی؟
-نباید بذاریم کسی کشته بشه!
و به راهش ادامه میدهد . به عبان بیسیم میزنم، جواب نمیدهد . فقط صدای خش خش می آید . انگار کسی دائم دستش را روی شاسی بیسیم بگذارد و بردارد. زمان مناسبی برای دلشوره گرفتن نیست. سیدحسین را میگیرم. از بین سر و صداها جواب میدهد :
-جانم مصطفی؟
-سید اینجا یکی رو انداختن زمین میخوان بزننش! علی رفته جلوشون رو بگیره، اما ممکنه اتفاق بدی بیفته!
-چرا به پلیس نمیگی؟ اینجا ما وضعمون بهتر نیست!
-فکر نکنم بتونن کمک کنن. ببینم چی میشه... حلال کن!
دیگر نمیشنوم چه میگویند . پس گاردی ها کجا هستند؟ جایی که جوان افتاده، نقطه کور است. طوری که به راحتی بزنند
بکشندش و بعد جنازه اش را سردست بگیرند و شعار بدهند:
-میکشم میکشم، آن که برادرم کشت!
علی بالای سر جوان است و میخواهد کمکش کند. میروم به سمت کانکس نیروی انتظامی که صدای آخ بلندی متوقفم میکند .
بر میگردم، حالا جوان نشسته و علی روی زمین افتاده و دستش را گرفته. جوان، ترسیده و وحشت زده در همان حالت نشسته عقب عقب میرود و علی سعی دارد روی زانوانش بلند شود. مرد سیاه پوش متوجه من نشده و خواسته کار جوان و علی را باهم تمام کند، این را از اسلحه ای که به سمتشان گرفته، میفهمم. روی اسلحه فیلتر صدا بسته. دوباره اسلحه را به سمت علی میگیرد که حالا خودش را سپر جوان کرده. در دلم به جوان التماس میکنم داد بزند و کمک بخواهد. میدانم اگر جلو بروم ، ممکن است دست مرد روی ماشه بلغزد. علی چشمش به من می افتد و با چهره ای درهم رفته، علامت میدهد که به پلیس خبر دهم .
ادامه دارد ...🌱
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_پیگرد_دارد
#به_قلم_توانمند_فاطمه_شکیبا
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹