eitaa logo
گردان ۳۱۳
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
76 فایل
یا اللّٰه . . . در هیـاهویِ بی‌صدایۍ ، برافراشتیم بیرقی را برای گم‌نکردنِ آرمان‌هایمان. . . شِنوای شُما . @khodadost_1 قَوانین و نُکات . @goordanh313
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسمِ اللّٰھ‌..🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و سرمایه گذاری روی کودکان شیعه 🔻دستگیری اعضای فرقه بهائیت‌درپوشش‌مربیان‌مهدکودکهای‌ بدون‌مجوز 🎙آمنه سادات ذبیح پور ❌بهائیت خودساخته دارند و آن را به کودکان تعلیم می دهند. 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 : 🔴 حضور زنان بی‌ در جامعه یک گناه جمعی است❗️ ❌ این خانم خواسته یا ناخواسته، جو حیا و عفت در جامعه را به سمت بی‌حیایی و بی‌عفتی می‌کشاند❗️ ❗️امنیت (روحی و روانی) جامعه در خطر است. 「@gordan_313
هدایت شده از مِـرآت
رفیقام همه اومدن من جاموندم .. .
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد و هفدهم _چرا نمیگی عباس کی بود؟ سیدحسین دست علی را میگیرد: - بین خودمون بمونه بچه ها. عباس یکی از بچه های ...... بود، اسمشم یه چیز دیگه بود. بخاطر گزارش شما درباره فرقه شیرازیا، قرار شد با پوشش مربی بیاد و فرقه شون رو تحت نظر بگیره. توی شب فتنه هم باید یکی از جاسوسای سازمان منافقین رو دستگیر میکرد. قرار شد ما کمکش کنیم؛ چون اون شب همکاراش هم گیر بودن و نیرو کم بود. من و عباس باهم وارد دانشکده شدیم، اما اون رفت شاخه ..... و من یه قسمت دیگه. خیلی بچه باهوشی بود. توی سوریه هم یکی دوبار دیدمش. به این جا که میرسد، ساکت میشود و چندبار دست علی را نوازش میکند . احمد میپرسد : -تکلیف اون هیئته چی شد؟ نمیخوان اقدامی کنن؟ سیدحسین سر به زیر جواب میدهد : -دوستای عباس کارشون رو بلدن... دارن آروم آروم جمعشون میکنن. اون بهایی هام یا فرار کردن از کشور خارج شدن یا گرفتیم شون. دلم میخواهد مثل علی بگیرم بخوابم، یک دل سیر. به مرتضی و بچه های سرود چه بگوییم؟ این را بلند میپرسم. سیدحسین همچنان زمین را نگاه میکند و بغضش را میخورد. احمد میگوید : -کی تشیعش میکنن؟ بریم مراسمش... سیدحسین ناگاه سرش را بالا می آورد و طوری به احمد نگاه میکند که احمد تاب نیاورد و سر به زیر بیندازد. با دلخوری میگوید : -بچه های .... نه تشیع دارن، نه مراسم... قبرشونم گمنامه، به اسم شهید دفن نمیشن! حسن میپرسد : -خانوادش میدونن؟ سیدحسین سر تکان میدهد : -هنوز نه... پدرش جانباز شصت و پنج درصده. چهارتا خواهر و برادر کوچیک تر از خودش داره... خدا صبرشون بده... سینه ام میسوزد. قلبم درد میکند . از اتاق بیرون میزنم، بوی مواد ضدعفونی بیمارستان حالم را بدتر میکند . از بیمارستان هم بیرون میزنم، کاش میشد از تهران هم بیرون بزنم. بروم کربلا، پیش عباس. همراهم زنگ میخورد، الهام است. رد تماس میزنم، باید ببینمش. باید ببینمش! ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد و هجدهم (الهام) پریشان است؛ بیشتر از همیشه. چشمان سرخ و صدای خشدارش حال درونش را نشان میدهد . مصطفی هم کمی از حسن ندارد، شاید کمی تودارتر باشد؛ اما حالشان شبیه برادر از دست داده هاست. دلیل این حالشان را هم میدانم و هم نمیدانم. به خاطر علی است شاید؛ اما علی که حالش بهتر است و درصد هوش یاری اش رو به افزایش؛ پس چرا اینطور شده اند؟ این حالشان به آتش فشان میماند، به آتش زیر خاکستر. میدانم با کوچک ترین تحریکی میشکنند . سیدحسین هم بهم ریخته. مریم میگفت مصطفی گفته تا چهل روز آینده حرفی از عروسی نزنیم! کسی که نمرده و این ها اینطور بدحالند. شاید هم کسی مرده که ما نمیدانیم! صدای ذولجناحش از کوچه می آید . جلوی آینه، بی هدف خودم را با روسری مشغول میکنم تا زنگ بزند و بیاید توی اتاقم. زنگ میزند و مثل همیشه، می آید توی اتاقم، اما نمیگوید شما زن ها چرا چسبیده اید به آینه؟ نمیخندد. سر به سرم نمیگذارد و چادرم را بر نمیدارد ببرد به حیاط تا سرعتم بیشتر شود. فقط در دهانه در می ایستد و آرام میگوید : - زود بپوش بریم. شور و شوقی که بر صورتم نشسته بود، آنی میریزد. من هم بی حال میشوم. زود میپوشم که برویم. من هم مثل قبل نمیخندمو بیشتر معطل نمیکنم. تمام مدتی که سوار ذولجناحیم تا برسیم به بهشت زهرا، هیچ نمیگوید و من هم سکوت میکنم. این بار نه هم پای من، که چند‌ قدم جلوتر میرود. برای اینکه سر صحبت باز شود میگویم: چرا سیاه پوشیدی؟ نکنه تو هم معتقدی رنگ عشقه؟ سرش پایین است، انگار اصلا به من گوش نمیکرده. لحظه ای به خودش می آید و به لبخند کم رنگی اکتفا میکند . بهم ریختگی اش مرا هم بهم ریخته. سابقه نداشت این طور شود. حتی اگر غمی هم بود، باهم غم دار میشدیم. اما حالا نمیدانم! این بار نه سر مزار هیچ شهیدی نمیرویم، قدم میزنیم تا خود شهدای گمنام. من هم اصرار نمیکنم، میدانم حالش بد است. مادر میگفت وقتی مردت گرفته است، فقط سکوت میکند . مثل ما زن ها که گریه میکنیم، مردها سکوتشان یعنی اشک. میگفت برعکس ما زن ها که محتاج درد و د ل میشویم، مرد ها دلشان نمیخواهد کسی درد دلشان را بداند. دلشان نمیخواهد با کسی حرف بزنند. میگفت اینجور وقت ها، تو هم باید بدون هیچ حرفی، صدای سکوتش را گوش کنی. نباید سر به سرش بگذاری. حتی نباید سعی کنی خوشحالش کنی! نزدیک شهدای گمنام می ایستد، جلوتر نمیرود. می ایستم پشت سرش، شاید اصلا باید کمی تنهایش بگذارم تا خلوت کند. داخل قطعه نمیرود، روی نیمکتی مینشیند . ناچار مینشینم. خسته شده ام از سکوتش. مصطفی چندان هم پرحرف و شلوغ نیست، سکوت و نگاه نافذش را دوست دارم، اما نه این سکوت چندروزه اش را. نه این نگاه ماتم زده اش را. خیره است به نقطه ای نامعلوم، چیزی زمزمه میکند . بغض راه گلویم را میبندد، نمیدانم چرا. حتما من هم مثل او شده ام. غصه هم مثل سرماخوردگی واگیر دارد... ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌸با سلام و عرض ادب خدمت بزرگواران ⭕️فراخوان همکاری در واحد تولید محتوای کانال «گردان ۳۱۳» دوستانی که در بستر فضای مجازی و تولید محتوای رسانه ای تبحر دارند و مایل به همکاری هستند ، به آیدی زیر مراجعه کنند .🙂🌿 @khodadost_1 شرایط ؛ پُرکار حرفه ای ترجیحاً جهادی وقت آزاد حداقل یک ساعت در طول روز . . 🥲🤝
هدایت شده از ممبر رایگان😐
فروش و واریز ممبر فقط با 😳 با بهترین تعرفه🙀 https://eitaa.com/joinchat/1427046906Ccde9cf1bd0 ما اینجا براتون ممبر واریز میکنیم با بهترین تعرفه🙂 @Tired_793 - تعرفه های واریز ممبر☺️ https://eitaa.com/joinchat/1427046906Ccde9cf1bd0 ۵۰سین = 200ممبر واریز میکنم✓ ۸۰سین = 400ممبر واریز میکنم✓ ۱۱۰سین = 600ممبر واریز میکنم✓ ۱۴۰سین = 800ممبر واریز میکنم✓ ۱۷۰سین = 1000ممبر واریز میکنم✓ ۲۰۰سین = 1200ممبر واریز میکنم✓ ۲۳۰سین = 1400ممبر واریز میکنم✓ ۲۶۰سین = 1600ممبر واریز میکنم✓ ۲۹۰سین = 1800ممبر واریز میکنم✓ ۳۲۰سین = 2000ممبر واریز میکنم✓ https://eitaa.com/joinchat/1427046906Ccde9cf1bd0 - تعرفه های VIP👊 ۳۵۰سین = 5000ممبر واریز میکنم✓ ۳۸۰سین = 7000ممبر واریز میکنم✓ ۴۰۰سین = برنامه واریز ممبر😍 - مدرک گذاشته😵‍💫😻 جهت گرفتن بنر🌹🔥 @Tired_793
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠چریک هزار چهره 💠 نقش موثر در ترور حسنعلی منصور 📆 ۲ شهریور، سالگرد شهادت سیدعلی اندرزگو🌷 💠 یاران (عج) 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫 گرمازدگی در اربعین 🌱بزرگوارانی که لیاقت پیاده روی را دارید، حتما این کلیپ را ببینید. 🪴ممکن است شخصی دچار گرمازدگی شود و شخص ماهری آنجا حضور نداشته باشد. 💧💨کمک شما برای فرد،بسیار حیاتی است. @gordan_313
😂😂 حزب الله هم الغالبون!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-آقا... این همه زائر زیادی بودم؟! -نبردیم حرم..😭💔 -۱۲روزتااربعین@gordan_313
عالم از توست ، غریبانه چرا میگردی ؟! 💔
بِسمِ اللّٰھ‌..🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 هر توضیحی درباره کلیپ، از جذابیت آن کم می کند. 🌱ببینید تا به هوش رهبر حکیم و فرزانه و توانایمان پی ببرید. سلامتی نائب (عج)، صلوات 「@gordan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱خودی ها شامه تون را قوی کنید. لطفا فقط خودی ها ببینند. ✌️ 💠نزدیک قله بودن به گفته رهبر انقلاب ، کاملا مشهود است👌 「@gordan_313
پشت صحنه عکاسی ها! این جماعت دو هدف دارند: ۱- کاسبی ۲- قبح زدایی و ترویج اسلام معاویه 🗣 هایدی 「@gordan_313
♨️لشکرکشی و آتش‌ریزی توپخانه‌ی رسانه‌ای دشمن در آستانه #سالمرگ_مهسا ✍مهدی یراحی به تازگی از موزیک‌ویدئویی با عنوان "روسریتو..." رونمایی کرده که در آن با استعانت از واژه‌های زیبا و رمانتیک، زنان و دختران را تشویق به انداختن روسری و هرزگی می‌کند البته ما بابت نشر این قبیل محتوای سخیف نگران نیستیم، چون کار دشمن همیشه دشمنی است؛ اما نگرانی آنجاست که در اثنای #جنگ_شناختی تمام‌عیار، متولیان و مدعیان کار فرهنگی که حداقل یک سال زمان داشته‌اند برای تولید محتوای آفندی‌وپدافندی، در آستانه سالگرد اغتشاشات می‌خواهند از کدام آثار اثرگذاری رونمایی کنند؟! 🖋 محمد جوانی #زن_عفت_افتخار 「@gordan_313 」
هدایت شده از مِـرآت
حتی اگر ميدانی كربلايت جور نمیشود باز به‌ دنبـالِ رفتـن باش و خودت را بـه در و ديوار بزن ؛ كه دغدغه‌یِ زيارت داشتن عينِ زيارت كردن است . .
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد و نوزدهم (مصطفی) : دومین باری است که میبینمش. بین جمعیت، نه! کنار دکل پرچم ایران ایستاده و میخندد، به شیرینی تمام قندها و شکلات های دنیا. عجیب است که در این سرمای دی ماه، فقط یک لایه پیراهن پوشیده؛ اما صورتش گل نینداخته و پیداست سردش نیست. مردم از کنارش رد میشوند و انگار نمیبینندش . خنده اش، لب های من را هم باز میکند . پس سیدحسیناشتباه میگفت، عباس از من هم سالم تر است! پریروز هم در قطعه شهدای گمنام دیدمش. میخندید و از کنار لب هایش حبه حبه قند میریخت. من دنبالش میگشتم، او آمد. رفیق بامعرفتی است! فهمیدم جای درستی دنبالش گشته ام، قطعه شهدای گمنام. دمش گرم که نگذاشت آرزو به دل دیدن دوباره اش بمانم. رفیق، ناگفته حرف های رفیق را میفهمد . فهمید خرابم، آمد دیدنم. یکی نیست به این مومن بگوید مگر مصطفی درب و داغون هم دیدن دارد؟ برو خدمت موال، عشق و حالت را بکن! الهام از رفتار دیروزم دلخور بود، قرار شد با خانم های مسجد بیاید . حق هم دارد دلخور باشد. نمیداند ماجرای عباس را. کاش میشد همه بدانند؛ اما عباس اهل راز بود، همه چیزش راز بود؛ از جمله جنگیدنش. نمیدانم غصه بخورم بخاطر مظلومیتش در زمین، یا به شهرتش در آسمان غبطه بخورم. الهام دلخور شده و حق هم دارد. نمیداند داغ دار شده ام. باید از دلش دربیاورم. شاید هم به الهام گفتم. آخر او قواعد عالم را برهم زده! او از آن زن ها نیست که نخود در دهان شان نخیسد ! برایش میگویم، شاید این بداخلاقی هایم را ببخشد. از پریروز تا الان، یک کلمه حرف نزده. انگار غصه هم مثل سرماخوردگی واگیر دارد.بچه ها را نگاه می کنم که عقب نیفتاده باشند. سیدحسین و حسن و احمد هم سیاه پوشیده اند . انگار تشییع عباس است. جای علی خالی! اگر او بود، شعار میداد و پشت سرش تکرار میکردیم. نمیدانیم خوشحال باشیم یا غمگین؟ داغ برادر سخت است و داغ رفیق سخت تر. آخر برادرها را نسب کنار هم میگذارد، اما رفاقت، سببش مودت است. برای اینکه امروز مردم مان دوباره پایداریشان را به رخ دنیا بکشند، یک رفیق از دست داده ایم و رفیقی دیگر بلاتکلیف است بین ماندن و رفتن. این به رخ کشیدن، این تجدید عهد، این سرافرازی بعد از فتنه، جشن گرفتن هم دارد. اگر آقایمان شاد است، ما هم شادیم. آقا خوب باشند ما هم خوبیم؛ فقط کمی قلبمان... آخ! سامیار هم آمده، با رفقایش. پرچم ایران روی صورتشان کشیده اند . خود سامیار هم پرچم را روی دوشش انداخته. برای جواب به همه کسانی که فکر میکنند جوان ایرانی دیگر قلبش برای انقلاب نمیتپد . حتی سعید هم آمده، میگوید شاید بعضی مسئولین را قبول نداشته باشد، اما ایرانش را دوست دارد. سامیار با امیرعلی هم رفیق شده و امیرعلی هم همراه شان است. فقط جای علی خالی ست؛ بالاخره باید یکی باشد که با جذبه اش، این جوانها را سامان بدهد. عکس آقا را بالاتر میگیرم که تمام دوربین های دنیا ببینند . عباس هم از آن بالا میبیند . راستی عباس کجا رفت؟ غیبش زد! چشم میگردانم بین مردم، نیست. حتما پیش حضرت مادر برگشته. نوجوان های مسجد سرودشان را میخوانند؛ اما عباس نیست که رهبری شان کند. -ما در غالف صبر/ پنهان چو آتشیم/ لب تر کند ولی/ شمشیر میکشیم. (حسن) : -وقتی طوفان شن میاد، اولین کاری که میکنید اینه که با یه پارچه ای چیزی جلوی دهن و بینی تون رو بگیرید . درسته که میخواید نفس بکشید و به اکسیژن نیاز دارین، ولی غیر اکسیژن یه عالمه گرد و غبار اضافه هم توی هوا هست که براتون مضره! پس باید هوایی که نفس میکشید رو فیلتر کنید و فقط نیازتون رو ازش بگیرید . الانم شرایط همینطوره! فضای مجازی پره از ... ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 (رمان بهشت جهنمی) قسمت صد و بیستم اطلاعات، ولی شما به همش نیاز ندارید . اما چون فیلتری برای جداکردن خوب و بد و درست و غلط ندارید، همه اطلاعات یه جا وارد مغزتون میشه! احمد پارازیت میاندازد : -خب اینکه خوبه! پرفسور میشیم همه مون! مرتضی پس کله احمد میزند : -الان تو خیلی پرفسور شدی ؟ سیدحسین به لبخند کم رنگی اکتفا میکند . اصلا انگار بعد از عباس ، خنده های سیدحسین هم پژمرده. انگار عباس خنده را هم با خودش برد، نمیدانم! شاید اگر علی حالش بهتر شود، سیدحسین بازهم ما را به خنده های نمکینش مهمان کند. صدا صاف میکند و ادامه میدهد : - دیگه اونجا تفکیک خوب و بد خیلی سخته! مغز شما که وقت نداره بشینه از بین یه کوه اطلاعات، درست و غلط رو جدا کنه! همش رو باهم میده پایین! چون نظارت درستی روی تلگرام و اینستاگرام نیست و فضاش دست ما نیست، دشمن خیلی راحت یه عالمه اطلاعات مضر رو میریزه اون جا؛ حالا دوتا پست مذهبی و انقلابی ام به جایی بر نمیخوره. بعدم همش رو خالی میکنه توی مغز شما، این یکی از انبوه دلایلیه که معتقدیم تلگرام و اینستا باید فیلتر شه. این که بالاخره مسئولین لطف کردن و تلگرام رو زدن فیلتر کردن، شاید به ظاهر اون اوایل یه ذره مردم رو اذیت کنه، چون با محیط کاربری تلگرام مانوسن، ولی در عوض میتونه تا حد زیادی آرامش اذهان عمومی رو بیشتر کنه. چون دیگه همش از اینور و اونور خبرای راست و دروغ نمیشنون. اگه دقت کنید، بعد از فیلترینگ اغتشاشات هم خوابید . چون دقیقا اون فریب خورده هایی که آشوب میکردن ، از تلگرام خط میگرفتن و تحریک میشدن با این جمله، امیرعلی سر به زیر می اندازد و آه میکشد . سیدحسین نگاهش نمیکند که شرمنده نشود. سامیار میپرسد : -مگه نمیگید اینایی که اغتشاش کردن خیلی هاشون جاسوس بودن؟ دیگه تحریک نمیخواد! ماموریت داشته بیاد بزنه بشکنه بره! صدای سامیار از خشم میلرزد. با علی خیلی رفیق شده بود، این روزها یک پایش بیمارستان است و پای دیگرش مسجد. میتوانم لرزش اشک را در چشمان مصطفی ببینم. میدانم سیدحسین بهتر از مصطفی نیست؛ اما در خودش میریزد که بچه ها حال بدش را نبینند : - نه، همشونم اینجوری نبودن. خیلیا جوونا و نوجوونای پاکی بودن که گول خورده بودن. تاحالا تشنه ت شده؟ انقدر تشنه که حاضر بشی همه چی پزت رو بدی تا آب بهت بدن؟ بجای سامیار، سعید جواب میدهد : - آره، ماه رمضونا کامل تبخیر میشیم! سامیار به سعید چشم غره میرود. سیدحسین میگوید : -تو اون شرایط هرکی بگه بهت آب میده، قبولش میکنی! حتی اگه آب گل آلود و تلخ بهت بدن. آدم کلا همینطوره، مخصوصا از نوع جوون؛ تشنه حقیقته. حالا اگه حقیقت اصلی رو بهش نشون ندن و راست و دروغ رو برعکس جلوه بدن، همون دروغ رو به جای حقیقت قبول میکنه. به اون جوونام حقیقت نظام و انقلاب رو اشتباه و دروغ نشون داده بودن، باورتون نمیشه بعضی از ... ادامه دارد ...🌱 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹