می‌گفت بابا زجر اومد 😭😔 بابا بهش هرچی التماس میکردم گوش‌نمیکرد😭💔 بابا با شلاق منو زد🖤 بابا بهم سیلی زد🍂 بابا جونم چرا عمو‌نیومد تا دستشو بشکنه😭 کجا بودین بابا تا وقتی عمو عباس بود کسی نمیتونست بهم ناسزا هم بگه ولی الان میبینی😭 ببین عین مادر کمرم خم شده پهلوم شکسته😭🖤🍂

بابا موهایی که به دست عموم شونه میشد الان تازیانه شونشون کرده🥀🍂

حــالا‌اومدی...💔

بابا چرا اسب زجر بوی تو رو میداد😭😭😭😭😭💔 بابا چرا عطر تو از شمشیر و شلاق زجر میومد💔💔

بابا جونم فدای لب چاک چاکت بشم🥀💔 دخترت فدات بشه بابا چه بلایی سرت آوردن😭💔😭

چی شده چرا داداش اکبر و اصغرم نیستن!؟ چرا کار شب و روز عمه زینب و رباب شده گریه زاری و عزاداری🍂💔 مگه نرفته بودی مسافرت😭 پس چرا سرت اومد پیکرت کو بابایی😭😭😭💔🥀

بنت حسین رقیه اینقدر با پدر درد و دل کرد تا جان در ره عشق تسلیم نمود💔😭

حالا دردسر عمه جان زینب از اینجا به بعد شروع میشه...😭💔💔

سرتون رو زیاد درد آوردم حلالم کنید💔

حرم و اسم مطهر بانو رقیه تنها اسم و حرمی هستش که بدون روضه گریه داره😭💔 اصلا حرم رقیه ینی روضه مصور🖤

برای این رسم و حرم ما شهدای زیادی دادیم تا دست حرام زاده ها نرسه 🥀🍂💔 بعد رفتن ما نگهداری از این راه و حرم به عهده شماست هاااااا💔😭🥀 امانت دار خوبی باشیم مبادا پیش امام‌زمان و شهدا شرمنده و سرافکنده بشیم🍂

مواظب امانتی حضرت زینب و امام حسین باشیم...💔🖤