شمشیر رو به دهان گرفت.. رفت دوسه دور برگشت. ام البنین اروم برگشت. اقاجان سید من! ببخشید میدونم عباس نوجوونه بچست! خطایی میکنه،  اشتباهی میکنه!.. میشه بگی چیشده اقا؟

اقاگفت... این ذخیره حسینمه.. 💔✋🏻 یه روزی میاد بشین ام البنین میخوام برات روضه بخونم.. یه روزی  این کارایی که برای عباست الان انجام دادم پیش میاد.  ✋🏻 ام البنین ترسید و پیش خودش گفت اقاچی داره میگه...؟

ام البنین! اول دست راستشو میزنند بعد دست چپشو.. ✋🏻💔 باید عادت داشته باشه! +اقا فداسر حسین... حسین سلامت باشه کافیه

رفقا میدونم یه جاهایی ادم کم میاره... خسته میشه... نمیتونه... فکرمیکنی اخرشه! دیگ تمومه زندگی! اما نه! تموم نیست.. فقط خسته میشی! باید استراحت کنی و دوباره ادامه بدی:)

رفقا طوری زندگی کنیم که امیدی باشه که اون دنیا همین اهل بیت ضمانتمون رو کنند! بگن این روضه خونه منه ها! این گریه کنه منه ها! این برای من و اهل خانوادم زحمت هاکشیده ها! اینو نبرید!  این از منه:) 💔✋🏻

طوری زندگی کنیم که اون دنیا شرمنده اهل بیت نشیم...🙂

رفقا دل به این دنیا نبندید✋🏻

اگه حرفی هست بفرمایید↓ https://harfeto.timefriend.net/17099322696016

حرفی هست در خدمتم ↓ https://daigo.ir/secret/349249126

نـنه‌ام‌الـبـنـیـن‌به‌چـادرت‌گـرفـــتارم..💔

قبلی پیام ندیم؟ .... سلام مومن ، خیر