eitaa logo
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـاراللهﷺ
2.7هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
8.8هزار ویدیو
82 فایل
💠بسم رب مهدی فاطمه💠 آغازمـون: خـیلی وقــت پایـانمـون:شھادت .. -کپےهمہ‌جوره‌حلالت‌رفیق، هدف‌ماچیزدیگری‌ست یکی از خادمین: @YA_Ruqiya315 انتقادات و پیشنهادات: https://daigo.ir/secret/4822606741
مشاهده در ایتا
دانلود
هرکی‌آࢪزوداشته‌باشه✨ خیلے‌خدمت‌کنه⛑ ...!🕊 یه‌گوشه‌دلت‌پا👣بده، شهدا‌بغلت‌میکنن...❤️ • ـ ما‌به‌چشم‌دیدیم‌ایناࢪو...👀 ـ ازاین‌شهــدا‌مدد‌بگیرید،🖐🏼 ـ مدد‌گرفتن‌از ࢪسمه...☔️ • دست‌بذاࢪࢪوخاک‌قبر‌شهید💭بگو... حُسین‌به‌حق‌این‌شهید،🥀 یه‌نگاه‌به‌ما‌بکن..💔🌱 @sarallah_iran ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ🇵🇸|ثـارالله
.كننده.فقط.خداヅ قراربود باشم قراربود باشم قراربودراه رواداﻤﻪبدم ولۍقرارنبودﺑﻪمجازی بدم ﭼـﻪبدڪﻪزيرقراراﻢزدم!ﭼـﻪبدڪﻪباختم! ╭³¹³┈────『✨️🤍🪽』 ╰┈➤ ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ🇵🇸|ثـارالله https://eitaa.com/joinchat/224592304C95eb02edcc عضو بشید👆👆👆
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیکر شهدای کنسولگری به فرودگاه مهرآباد تهران رسید 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
براستی صاحب   .....!!! روزی بر سر مزار فرزندم در گلزار بهشهر رفته  بودم. دیدم زن و شوهری بر سر پسرم نشسته‌اند و به شدت گریه می‌کنند. رفتم نزدیک شون و علت را جویا شدم. به آنها گفتم که این مزار من است اما در این قبر نیست که شما اینقدر برایش گریه می‌کنید. پسر من است. در ضمن من اصلا شما را نمی‌شناسم. از سر و وضعشان هم معلوم بود که شمالی نبودند. خانمی که گریه می‌کرد در جواب من گفت:  فرزند دارم که از ناحیه دو پا بود. دوا و درمان‌های ما نتیجه نداد و از سلامتی‌اش ناامید شدیم اما پسرم یک شب در خواب دید که به سراغش آمده است و به او می‌گوید که از جایش شود. پسرم در پاسخ جوان می‌گوید که من فلج هستم و قادر به راه رفتن نیستم. می‌گوید برخیز تو یافته‌ای من بالویی از مازندران هستم. فرزندم از خواب بلند شد در حالی که شفا گرفته بود. من تمام گلزار شهدای شهرهای مازندران را یک به یک رفتم و روی سنگ مزارها را خواندم. تا اینکه بالاخره در گلزار شهدای بهشهر(اینجا) این سنگ قبر را پیدا کردم. پدر می‌گفت: نشستم و دوباره برایم مسلم شد که فرزندم زنده حقیقی است ..... هدیه به روح صلوات 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
رفتم سرِ مزارِ رفقاے شهيدم فاتحه خوندم ، اومدم خونه. شب تو خواب رفقای شهيدم رو ديدم... رفقام بهم گفتند: فلانی ، خيلی دلمون برات سوخت گفتم: چرا گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے ما آماده بوديم هر چی از خدا می‌‌خواے برات واسطه بشيم...🥺 ولی تو هيچی طلب نکردے و رفتی خيلی دلمون برات سوخت💔 🙂سر مزار شهدا حاجاتتون رو بخواهید برآورده میشه. همین الان یه صلوات هدیه کن به رفیق شهیدت: [اللهم صل علی محمدوآل محمدو عجل فرجهم 💠 Ꭻ᥆Ꭵᥒ:⇩🇮🇷 ➳ [ @gordan_sarallah2 ]
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرمانده‌ای که از نظر شهید سلیمانی اسطوره اخلاق بود❤️ «شهید مهدی زین الدین» فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب. نماد اخلاق و اخلاص 🌹🌹🌹🌹 ‌ ➳ 🇮🇷🇵🇸 [ @gordan_sarallah2 ]
📌 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم! 🔹 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. ◇ من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی برسیم. ◇ اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» 📚 برگرفته از کتاب خداحافظ سالار خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار 📖 ص ۲۶۰ 🌹🌹🌹🌹 ➳ 🇮🇷🇵🇸 [ @gordan_sarallah2 ]
ˢᵃʳᵃˡˡᵃʰ 🇵🇸|ثـاراللهﷺ
اینان چون دیگر اَبنای بشر از خاک روییده اند، امّا چون دیگران در خاک نمانده اند و سر بر آسمان برآورده اند و فقط هم اینانند که از حقیقت باخبرند و دیگران را نیز اینان خبر کرده اند .. [شهیدسیدمرتضای‌آوینی ] ➳ 🇮🇷🇵🇸🇱🇧 [ @gordan_sarallah2 ]
قافله حسینی معطل کس نمی ماند.. •|قطعاً سننتصر ➳ ♥️ [ @gordan_sarallah2 ]
هدایت شده از عباد الرحمن
💎رؤیای صادقه ▫️ما را به زندان الرشید بغداد با سلول‌های ۸ متریِ بدون پنجره فرستادند. مدتی بعد به اردوگاه تکریت در زادگاه صدام رفتیم. ▫️۹۰ اسیر این اردوگاه شناسایی و دستچین شده بودند. آقای ابوترابی سید آزادگان نیز در این اردوگاه حضور داشت که وجودشان برای همه ما نعمت بود. 🔹دو نگهبان به نام‌ حسین و کاظم در آنجا بودند که کاظم بدترین رفتار را با ما داشت. گاهی آقای ابوترابی را چنان کتک می‌زد که تا مرز شهادت می‌رفت. آرزوی ما این بود که کاظم به مرخصی برود. 🔹یک هفته به مرخصی رفت اما دو روز زودتر برگشت اما آدم دیگری شده بود! دیدم کنار روشویی چند دقیقه مهربانانه با آقای ابوترابی صحبت کرد. 🔹از او پرسیدیم کاظم چه می‌گفت؟ فرمود کاظم می‌گفت سر صبحانه با مادرم نشسته بودم که پرسید تو در اردوگاه اسرا را شکنجه می‌کنی؟ کاظم تعجب می‌کند. دوباره مادر می‌پرسد آیا سیدی در بین اسرا هست که تو او را شکنجه کرده باشی؟ دیشب حضرت زینب (سلام‌الله) را در خواب دیدم که می‌گفت چرا فرزندت اسیری از قافله اسرای ما را آزار و اذیت می‌کند؟ 🔹مادر می‌گوید شیرم حلالت نیست اگر آنها را اذیت کنی. کاظم هم متحول شده بود. جنگ تمام شد و پس از سقوط صدام، کاظم به ایران آمد و از تک‌تکِ ۹۰ نفر اسیر اردوگاه حلالیت طلبید. 🔹حتی به مشهد رفت و سر خاک آقای ابوترابی از او هم حلالیت خواست. چند سال پیش کاظم به عنوان مدافع حرم به سوریه رفت و در حرم حضرت زینب (س) با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید راوی: سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید عبادالرحمن @EBAD_AL_RAHMAN
«بی‌مقدمه‌گفت:زینب‌خانوم،من‌وشما تواین‌دنیا خیلی‌باهــم‌زندگی‌نمی‌کنیم، امابه امیدخدا اون‌دنیا‌همیشه باهمیم. زینب‌متعجب‌برگشت‌به سمت اوونگاهش‌کرد. فکرکرد شایدشوخی‌می‌کند، امااثری‌ازشوخی درصورتش ندید.‌اصلاًنتوانست حرفش‌راهضم کند. باتعجب‌پرسید: «منظورتون چیه؟»‌روح‌الله‌نگاهش نمی‌کرد.همان‌طورکه‌با سبزه‌ها‌بازی می‌کرد،با‌لبخندگفت:حالا‌بعداً می‌فهمید... ♥️!» |