eitaa logo
« حَ‌ـسَنیہ|𝐇𝐚𝐬𝐚𝐧𝐢𝐲𝐞𝐡❁ »
1.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
42 فایل
• . - رو بھ قبلھ مینشینمـ خستھ بٰا حالۍ عجـیب از تھ ‌دل مینویسمـ ... 「أنت فۍ قلبۍ」حَسَـن💚 . - خادم : @Seyedeh_118 . - خوندھ میشین ꧇)' https://harfeto.timefriend.net/17341944478292 - ڪپۍآزاد #جانم‌حسن♡ . •
مشاهده در ایتا
دانلود
: مادرم تماس گرفت... حال پدربزرگت بد شده...ما مجبور شدیم بیایم اینجا (منظور یڪےاز روستاهای اطراف تبریزاست) چندروزدیگه معطلےداریم... برو خونه عمت!... اینها خلاصه جملاتےبودڪه گـفت و تماس قطع شد * چادر رنگـےفاطمه را روی سرم مرتب میڪنم و به حیاط سرڪ میڪشم. نزدیڪ غروب اســت وچیزی به اذان مغرب نمانده. تو لبه ی حوض نشـــســـته ای، آســتین هایت را بالازده ای و وضـــو میگیری. پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪےو شلوار شیش جیب! میدانستم دوستت ندارم فقط...احساسم بتو،احساس ڪنجڪاوی بود... ڪنجڪاوی راجب پسری ڪه رفتارش برایم عجیب بود "اما چرا حس فوضولےاینقدبرام شیرینه مگه میشه ڪسے اینقدر خوب باشه؟" مےایستے،دستت را بالا مےاوری تا مسح بڪشے ڪه نگاهت بمن مےافتد. بسرعت رو برمیگردانےو استغفرالله میگویـے.... اصلن یادم رفته بودبرای چڪاری اینجا امده ام... _ ببخشید!... زهراخانوم گـفتن بهتون بگم مسجدرفتید به اقا سجاد گوشزد ڪنیدامشب زودبیان خونه... همانطورڪه استین هایت را پایین میڪشے جواب میدهے: بگید چشم! سمت در میروی ڪه من دوباره میگویم: _ گـفتن اون مسئله هم از حاجـی پیگری ڪنید... مڪث میڪنـے: _ بله...یاعلــے! * زهراخانوم ظرف را پراز خورشت قرمه سبزی میکندو دستم میدهد _ بیادخترم...ببر بزار سرسفره... _ چشم!... فقط اینڪه من بعد شام میرم خونه عمه ام!...بیشتر ازین مزاحم نمیشم. فاطمه سادات از پشت بازوام را نیشگون میگیرد _ چه معنےداره! نخیر شماهیچ جا نمیری!دیر وقته... _ فاطمه راس میگه... حالا فعلا ببرید غذاها رو یخ ڪرد.. هردو از آشپزخانه بیرون و به پذیرائےمیرویم. همه چیز تقریبا حاضر است. صدای مردانه ڪسےنظرم را جلب میڪند. پسری با پیرهن ساده مشڪے،شلوارگرم ڪن،قدی بلند و چهره ای بی نهایت شبیه تو! ازذهنم مثل برق میگذرد_ اقا سجاد!_ پست سرش تو داخل می آیےو علےاصغر چسبیده به پای تو کشان کشان خودش را به سفره میرساند... خنده ام میگیرد! چقدر این بچه به تو وابسته است. نکند یکذروزهم من ماننداین بچه به تو... نویسنده:میم‌سادات‌هاشمی✨ 『🌙 @Gordane118 ○°.』