eitaa logo
« حَ‌ـسَنیہ|𝐇𝐚𝐬𝐚𝐧𝐢𝐲𝐞𝐡❁ »
1.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1هزار ویدیو
43 فایل
• . - رو بھ قبلھ مینشینمـ خستھ بٰا حالۍ عجـیب از تھ ‌دل مینویسمـ ... 「أنت فۍ قلبۍ」حَسَـن💚 . - خادم : @Seyedeh_118 . - خوندھ میشین ꧇)' https://harfeto.timefriend.net/17341944478292 - ڪپۍآزاد #جانم‌حسن♡ . •
مشاهده در ایتا
دانلود
: چندروزی خانه عمه جان ماندگار شدم در این مدت فقط تلفنـےبا فاطمه سادات در ارتباط بودم! عمه جان بزرگـترین خواهرپدرم بودو من خیلـےدوستش داشتم. تنها بوددر خانه ای بزرگ و مجلل. مادرم بالاخره بعداز پنج روز تماس رفت.. * صدای گوشخراش زنگ تلفن گوشم راڪرمیڪند؛بشقاب میوه ام را روی مبل میگذارمو تلفن را برمیدارم. _ بله؟ _ مامانـےتویـے؟؟...ڪجایـے شما! خوش گذشته موندگارشدی؟ _ چرا گریه میڪنـے؟؟ _ نمیفهمم چےمیگیـــــ.... صدای مادرم درگوشم میپیچد! بابابزرگ.... مرد! تمام تنم سردمیشود! اشڪ چشمهایم را میسوزاند! بابایــــــے... یادڪودڪــــــےو بازی های دسته جمعـــےو شلوغڪاری در خانه ی باصفایش!.. چقدر زوددیر شد. * حالت تهوع دارم! مانتوی مشڪےام را گوشه ای از اتاق پرت میڪنم و خودم را روی تخت میندازم. دو ماه است ڪه رفته ای بابا بزرگ!هنوز رفتنت را باور ندارم!همه چیز تقریبا بعد از چهلمت روال عادی بخود گرفته! اما من هنوز.... رابطه ام هرروز با فاطمه بیشتر شده و بارها خود او مرادلداری داده. با انگشت طرح گل پتویم را روی دیوار میڪشم و بغض میڪنم. چندتقه به در میخورد _ ریحان مامان؟! _ جانم مامان!.. بیا تو! مادرم با یڪ سینـــــےڪه رویش یڪ فنجان شکلات داغ و چندتکه کیک که در. پیش دستـــــے چیده شده بودداخل می اید روی تخت مینشنیدو نگاهم میڪند _ امروز عڪاسـےچطور بود؟ مینشینم یک برش بزرگ از کیک رادردهانم میچپانم و شانه بالا میندازم! یعنـےبدنبود! دست دراز میکند ودسته ای از موهای لخت و مشڪےام را ازروی صورتم کنار میزند. با تعجب نگاهش میڪنم: چقد یهو احساساتی شدی مامان _ اوهوم! دقت نکرده بودم چقدر خانوم شدی! _ واع...چیزی شده؟! _ پاشو خودتو جم و جورڪن، خواستگارت منتظره مــا زمــان بــدیم بیــاد جلو!... و پشــــــــــت بندش خندید کیــک بــه گلویم میپرد بــه ســـــــــرفــه میفتم و بین سرفه هایم میگویم... _ چی...چ...چی دارم؟ _ خب حالا خفه نشو هنو چیزی نشده که! _ مـامـان مریم ترو خــداا.. من که بهتون گـفتم فعلا قصد ندارم _ بیخود میکنی! پسره خیلیم پسر خوبیه! _ عخی حتمن یه عمر باهاش زندگی کردی _ زبون درازیا بچه! _ خو کی هس ای پسر خوشبخت!؟ _ باورت نمیشه.... داداش دوستت فاطمه! با ناباوری نگاهش میکنم! یعنـےدرست شنیدم؟ گـــــیـــــج بـــــودم . فـــــقـــــط مـــــیـــــدانســــــــــــــتـــــم کـــــه . نویسنده:میم‌سادات‌هاشمی✨ 『🌙 @Gordane118 ○°.』