_ ببینم دعام کردی؟
مثل بچه ها چندباری سرم را تکان میدهم
_ اوهوم اوهوم! هرروز ...
لبخند تلخی میزنی و به کـفش هایت نگاه میکنی. سرت را که پایین میگیری موهای خیست روی پیشانی میریزد...
_ پس چرا دعات مستجاب نمیشه خانوم؟
جوابی پیدا نمیکنم. منظورت را نمیفهمم.
_ خیلی دعاکن. اصرار کن ... دست خالی برنگردیم .
بازهم سکوت میکنم. سرت را بالامیگیری و به اسمان نگاه میکنی
_ اینم دلش گرفته بودا! یهووسطش سوراخ شد!
میخندم و حرفت را تایید میکنم.
_ خب حالامیخوای همینجا وایسی وخیس بخوری؟
_ نچ!
کنارم می ایستی و باهم میدویم و گوشه ای پناه میگیریم.
لحظه به لحظه با توبودن برایم عین رویاس... توهمانی هســتی که یک ماه برایش جنگیدم! صـحن سـراســرنور شـده بود. اب روی زمین
جمع شـــده و تصـــویر گنبدرا روی خودمنعکس میکند. بوی گلاب و عطر خاص مقدس حال و هوایــی خاص دارد. زمزمه خواندن زیارت
عاشــورایت در گوشــم میپیچد... مگر میشــود ازین بهتر؟از ســرما به دســتت میچســبم و بازوات را میگیرم. خط به خط که میخوانی دلم رامیلرزانی! نگاهت میکنم چشمهای خیس و شانه های لرزانت....
#من_پاکےات_را_دوست_دارم
یکدفعه سرت را پایین میندازی...
و زمزمه ات تغییر میکند
_ منو یکم ببین
سینه زنیم روهم ببین
ببین که خیس شدم...
عرق نوکری ببین...
دلم یجوریه..
ولی پراز صبوریه!
چقد شهیددارن میارن از تو سوریه..
چقد... شهید...
منم باید برم....
برم ...
به هق هق میفتی... مگر مرد هم...
گویــی قلبم را فشار میدهند... باهر هق هق تو...!
یک لحظه دردلم میگذرد
#توزمینی_نیستی!... #اخرش_میپری!
نویسنده:میمساداتهاشمی✨
اطلبالعشقمنالمهدالیتابهابد...
بایداینجملهبرایهمهدستورشود🍃❤️
『🌙 @Gordane118 ○°.』