7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌توصيههاي کاربردی و مورد نیاز ستاد راهنماي زائران اربعين برای زائرین حسینی
#قسمت_اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عجایب راهپیمایی #اربعین از زبان استاد رائفی پور
این کلیپ زیبا را از دست ندهید.
(ببینید و منتشر کنید)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهرم این آزادی که تو ایران هست؛ هر جور میخوای می گردی و میگی به کسی مربوط نیست؛ به اینها مربوط میشه👆
#شهدا_شرمنده ایم😔😔🕊🕊
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 0⃣5⃣
حسین هم که این بیتابی را دریافته بود، تصمیم گرفت تا کمی سربه سر دخترش بگذارد، به همین خاطر هدیه را که از ساکش بیرون آورده بود، دوباره توی ساک گذاشت. سارا به التماس افتاد که هدیه را زودتر ببیند. هدیه یک جلد قرآن جیبی بود که در صفحه اولش دستخطی از سیدحسن نصرالله نوشته شده بود. حسین وقتی التماس سارا را دید دیگر دلش نیامد بیشتر سربه سر او بگذارد، قرآن را دودستی به او داد. سارا قرآن را گرفت، بوسید، روی چشمانش گذاشت و باعجله شروع کرد به خواندن یادگاری سید. همه مشتاق شنیدن بودیم اما سارا لب ورچید و توی دلش خواند. لحظاتی بعد اشکش هم سرازیر شد. اولین دانهی اشکش که روی قرآن افتاد، حسین قرآن را از او گرفت و گفت:
« تا سارا خانم با اشکهاش نوشته سید رو به هم نریخته، براتون بخونمش. »
میشد ولع رو در صورت تک تکمان به وضوح دید. پیام به عربی نوشته شده بود و حسین شروع کرد به خواندن آن:
بسم الله الرحمن الرحيم
« الأخت العزيزه سارا همدانی، مع دعائي لك بالتوفيق الكل خير والسعاده و عافيه في الدين والدنيا والاخره. »
نصرالله ۱۴۳۴- ه.ق.
پیام که تمام شد، برایمان ترجمه اش کرد:
« دختر عزیزم سارا همدانی، دعا میکنم برای توفیق تو در هر کار خیر و همراه با سعادت و عافيت در دین و دنیا و آخرت.
سیدحسن نصرالله، ۱۴۳۴ هجری قمری. »¹
امین قرآن را به زهرا داد، او هم گرفت، بوسید و نگاهی به دستخط سید انداخت. کاری که پس از او من هم انجام دادم. با وجود سید حسن و نیروهای او، لبنان اقتدار و امنیت داشت و حسین گفته بود که می خواهد، حزبالله دیگری در سوریه راهاندازی کند. او از همان سالهای دفاع مقدس، کارهای نشدنی، بسیار کرده بود اما اینجا شرایط بسیار متفاوت بود. این تفاوت را حتی حاجقاسم هم آخرین بار که سری به ما زد، وقتی داشت از اهمیت کار حسین برایمان می گفت، سربسته توضیح داد:
« ما تو جنگ خودمون به معنی واقعی فرماندهی می کردیم، یه لشکر پشت سرمون بود. با توجه به وجود اونا، برنامهریزی میکردیم و میجنگیدیم؛ اما تو سوریه قضیه خیلی متفاوته، فرماندهی که نیرو نداشته باشه و تو دیار غربت باشه فقط خدا از غربتش خبرداره. »
__
۱. پس از شهادت سرلشکر حسین همدانی، این یادداشت به دستخط رهبر معظم انقلاب اسلامی، مزین شد با این عبارت؛ رحمت و فضل الهی بر شما و برسید عزیز نصرالله و برشهید همدانی، سند شماره ۱
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 1⃣5⃣
زمستان از راه رسید و مجسمههای بابانوئل با آن ریش سفید بلند و کلاه قرمز منگولهدارش به درختان کاج کوتاه، اضافه شد و خیابان های بیروت پر شد از چراغ های رنگی که چشمک زنان، روشن و خاموش میشدند تا برای مسیحیان پیغامآور شادی باشد؛ پیغام فرا رسیدن سال نوی مسیحی.
بیروت جای عجیبی است، یک پایتخت آسیایی که شیعه و سنی، دروزی و مسیحی با گرایش های حزبی مختلف، غالبا به منافع مشترک ملی و استقلال میاندیشند و حزبالله را حافظ این منافع میدانند. مسلمانان چه شیعه و چه سنی در شادی عید سال نوی مسیحیان سهیم اند؛ اما من و دخترانم با وجود این امنیت، آرامش و نشاط اجتماعی، همچنان دلمان در دمشق بود. از طرفی حسین تأکید داشت که « در بیروت آرام و امن بمانید. » و از طرفی ما اصرار داشتیم که « به دمشق برمون گردون. »
سرانجام حسین پافشاری بیش از حد ما را که دید، تسلیم شد. عصر روز بعد از کریسمس، ساک هایمان را بستیم. حسین پشت فرمان نشست و راهی دمشق شدیم. پشت سر ما، خودرویی میآمد که محافظ حسین داخل آن بود. اسم محافظ هم حسین بود، بسیجیای با ریش بلند که به قول حسين قیافهاش داد می زد که ایرانی است. امین که بیشتر از ما از سرکار گذاشتنهای محافظها توسط حسين خبر داشت با سربه حسین اشاره کرد و پرسید:
«حاج آقا این یکی رو نپیچوندين؟! »
حسين ابرو بالا انداخت و گفت:
« بعضیها پیچوندی نیستن، از بس دوست داشتنیان، حسین آقا یکی از اوناست. »
من هم خواستم میان این گفت وگو، نمکی پاشیده باشم. پرسیدم:
« حاج آقای پروژه به کجا رسید؟ »
حسین خنده تلخی کرد و گفت:
« غزل خداحافظی رو خوند. »
با ته مایهای از کلافگی پرسیدم:
«این پروزه چیه؟ »
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 2⃣5⃣
حسین گفت:
« مرکز ایرانیها توی دمشق بود. »
- « یعنی حالا نیست؟ »
- « نه، دست مسلحين افتاد و سقوط کرد. چند روز قبل نفوذیها، یه اتوبوس چهل و هشت نفره ایرانی رو بردن و تحویل مسلحين دادن. ما توی پروژه داشتیم برای آزاد کردن اینها از راه سیاسی و دیپلماسی و گفت وگو با قطر و تركیه برنامهریزی می کردیم که دیدیم با وجود برجکهای نگهبانی، یه عده مسلح از دیوارهای چهار طرف، بالا کشیدن و شروع کردن به تیراندازی. من و چند نفر دیگه داخل مونده بودیم. بچهها گفتن الآن اسیر میشیم. باید تا آخرین فشنگ بجنگیم! گفتم نه، حتی یه تیر هم شلیک نکنید و اگه شرایط طوری شده ناچار شدیم، من اولین تیر رو میزنم بعد شما بزنید. تکفیری ها مثل گرگ های وحشی و گرسنه، روی دیوارها، زوزه کشیدن، شعار دادن و تیراندازی می کردند؛ اما هرچی زدن، جوابی نشنیدن. ترفندمون گرفت و اونا از این بی پاسخی، جا خوردن فکر کردن ما از ساختمون رفتیم و هرلحظه ممکنه با نیروهای کمکی بیایم محاصرهشون کنیم، به همین خاطر خودشون فرار کردن. میدونستم که فردا شب دوباره برمیگردن. اسناد رو از ساختمون به جای دیگهای انتقال دادیم و خودمون پروژه رو ترک کردیم. فردا شب تکفیری ها اومدن و ساختمان مرکزی پروژه رو اشغال کردن به همین راحتی. »
پرسیدم:
« سرنوشت اون چهل و هشت نفر ایرانی چی میشه؟! آزاد میشن؟ »
گفت:
« همهی گروههای مسلح و مخالف نظام سوریه از اهالی سوریه نیستن. سوریه میدون تسویه حساب تاریخی بعضی از دولتها مثل ترکیه و اردن با سوریه شده بعضی از دولت ها هم مثل عربستان و قطر که مراکز تولید فکر وهابیت هستن، خیلی مایلن جنگ ایدئولوژیکی راه بندازن و درگیری تو سوریه رو جنگ سنی با شیعه ها جلوه بدن. اونا هرکدوم، گروهای خاص خودشون رو حمایت فکری و مالی میکنن.... »
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 3⃣5⃣
« ... البته هرچی زمان میگذره از سایر کشورها، حتی اروپا هم آدم های مختلفی رو به هر نحوی که شده خصوصا از طریق شبکههای اجتماعی جذب این گروهها میکنن و برای جنگیدن به سوریه میارن و تا امروز از ۸۰ کشور تروریست به سوریه اومده که بخشی از اونا داعیه حکومت بر دو کشور عراق و سوریه رو دارن و حتما جبهه جدیدی رو تو عراق برای تصرف و تجزیه عراق باز خواهند کرد. اونا ما رو خارجی میدونن و تلاش میکنن از طریق شبکههای اینترنتی برای افکار عمومی مردم دنیا، این طور جا بندازن که ما ایرانی ها هم برای سهم خواهی به سوریه اومدیم. اما خودشان هم میدونن که اگر ما امروز تو سوریه با اونا مقابله نکنیم، فردا باید پشت مرزها و حتی داخل شهرهامون با اونا بجنگیم. حالا هم ما از طریق دیپلماسی در تلاشیم تا با همکاری ترکیه و قطره از حامیان این گروهها هستن، راهی برای آزاد کردن این ۴۸ نفر پیدا کنیم. »
امین که از تعریفهای حسین ذوقزده شده بود سری به علامت تأیید تکان داد و گفت:
« پس بی دلیل نیست که شما کنار برنامهریزی برای جوونهای سوری به دنبال افشاگری پشت صحنه گروههای مسلح از طریق راه اندازی ارتش سایبری و بسیج رسانهای هستید. »
حسین که تا اینجا کاملا جدی بود از توی آینه ماشین به امین نگاهی کرد و لب گزید و ادامه نداد. به دمشق رسیدیم. گوشه گوشهی شهر از انفجار توپ و خمپاره، روشن و خاموش میشد. درست مثل رعدوبرق، یک رعدوبرق سنگین و پرصدا که گوش را میآزرد و چشم را میزد. فکر کردیم که دوباره به ساختمان ۱۷ میرویم اما به یک محله جدید و خانهی جدید رفتیم. خانهای دوطبقه و بزرگ که چند درخت نارنج حیاطش را دلنشین و دیدنی کرده بودند. فردا صبح حسین رفت و ابوحاتم برای خرید آمد سراغمان. مقداری مواد غذایی خریدیم. خوشحال بودم که با وجود جنگ شهری و کوچه به کوچه، تعدادی از کسبه هنوز کرکره دکانهایشان را بالا میزنند.
⬅️ ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ خیلیا دوست دارند نماز شب بخونن اما....
راهکار رو از آیة الله ناصری می شنویم👆
#صبحتبخیرمولایمن
مرحباایپیکِمشتاقانبدهپیغامِدوست
تاڪنمجانازسرِرغبتفِداینامِدوست
زُلفِاودامستوخالَشدانهءآندامومن
براُمیدِدانهاےاُفتادهامدردامِدوست..
"حافظ شیرازے"
🏝سـلام مولای مهربانمان ،
مهدی جان
چه خوشبخت است
قلبی که شما
صاحبش باشید ...
چه باسعادت است
جانی که
از آتش فراق شما
شعلهور باشد ...
هرکه در آسمان مهر شما
پرواز کرد ،
دیگر به دانههای قفس
دل نمیبندد ...
هر که در بهاران معطر یاد شما
نفس کشید ،
دیگر هوایی در سر ندارد ...
هرکه شما را دارد ،
چه ندارد؟🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی