eitaa logo
🇮🇷کانال گردان شهید ابراهیم هادی
552 دنبال‌کننده
21.1هزار عکس
18.7هزار ویدیو
62 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امروزمان را با درسے از حاج حسین خرازے آغاز مے ڪنیم ڪہ مے گفت : سهل ‌انگارے و سستے در اعمال عبادے تاثیر نامطلوبے در پیروزی‌ ها دارد... 🌷 ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈ https://eitaa.com/gordanshidhadi
💔 💝 تو وصیت نامه اش نوشته بود: "اگر بچه م دختر بود اسمش زهراست، پسر بود، مهدی." مهدی خرازی الآن مردی شده برای خودش. 📚یادگاران تصویربازشود https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔹در شرایط بسیار سخت، اخلاص حسین آقا به عرش می‌رسید. وصلِ وصل می‌شد. با اشک و آه و استغاثه با خدا حرف می‌زد. 🔹در نخستین لحظاتی که در عملیات طریق القدس به چزابه رسیدیم و آتش دشمن وجب به وجب رمل‌ها را می‌سوزاند و بچه‌ها با بدن‌های چاک چاک مقاومت می‌کردند، حسین شروع به گریه کرد، با خدا حرف می‌زد. همان طور در حال دویدن و فرمان دادن و نیروها را پشت خاکریز چیدن، استغاثه می‌کرد و می‌گفت خدایا به من نگاه نکن، استغفرالله؛ تو به این بسیجی معصوم نگاه کن.
°•|🍃🌸 امروز یکم شهریور تولد فرمانده مخلص و بی ادعای لشکر ۱۴امام حسین علیه السلام شهید حاج حسین خرازی بزرگمردی که باصداقت و صفایش قلب همه همرزمانش را تسخیر کرده بود همیشه در قلب مائی مرد بی ریا تولدت مبارک فرمانده. ❤️ °•{ســردار والامقام ابالفضـــــل جبهه‌ها 🕊🌹}•° 🔴 ◽️حاج حسين رزمنده‌ها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. ◽️يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. ◽️مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون! ◽️تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی. °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ 💚}• 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi
4.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ حاج حسین خرازی گفته بود تو عملیات خیبر (عملیاتی که از ناحیه دست جانباز شدند) فرشته‌ها اومدن روح من‌رو ببرن، من گفتم فعلا می‌خوام برای خدا بجنگم... مگه قرآن نفرمود وقتی اَجَل کسی برسه، فرشته مرگ یک لحظه بهش مهلت نمیده؟ پس مجاهد فی سبیل‌الله به کجا رسیده که به ملک‌الموت میگه من هنوز تو این دنیا کار دارم؟ 👤راوی: حجت‌الاسلام مهدوی بیات ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ 🗓 ۸ اسفند، سالروز شهادت 🌷 🕊🕊 📿 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ https://eitaa.com/gordanshidhadi
°•|🍃🌸 امروز یکم شهریور تولد فرمانده مخلص و بی ادعای لشکر ۱۴امام حسین علیه السلام شهید حاج حسین خرازی بزرگمردی که باصداقت و صفایش قلب همه همرزمانش را تسخیر کرده بود همیشه در قلب مائی مرد بی ریا تولدت مبارک فرمانده. ❤️ °•{ســردار والامقام ابالفضـــــل جبهه‌ها 🕊🌹}•° 🔴 ◽️حاج حسين رزمنده‌ها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. ◽️يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. ◽️مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون! ◽️تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی. https://eitaa.com/gordanshidhadi
🌷 🌷 من یك پاسدار هستم، باید طوری زندگی كنم كه اگر فردا این پست و مقام را از من گرفتند، وضع زندگی‌ام با دیروز كه صاحب مقام و عنوان بودم تفاوت نكند. https://eitaa.com/gordanshidhadi
°•|🍃🌸 امروز یکم شهریور تولد فرمانده مخلص و بی ادعای لشکر ۱۴امام حسین علیه السلام شهید حاج حسین خرازی بزرگمردی که باصداقت و صفایش قلب همه همرزمانش را تسخیر کرده بود همیشه در قلب مائی مرد بی ریا تولدت مبارک فرمانده. ❤️ °•{ســردار والامقام ابالفضـــــل جبهه‌ها 🕊🌹}•° 🔴 ◽️حاج حسين رزمنده‌ها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. ◽️يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. ◽️مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون! ◽️تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی. °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ 💚}• یادش گرامی وراهش پررهرو اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم 🏴 https://eitaa.com/gordanshidhadi