✍ تقدیم به سردار شهید علی شفیعی
🔸به جانان جان سپار ای دل که کار عاشقان این است...
🔹هوای خویشتن بگذار اگر داری هوای او...
🔸ای شهید هر جا که روم در نظرم یاد تو باشد...
🔹و من در پی تو هستم نه بهشت...
🔸و یقین دارم با حریر نازکی از جنس نور از ما جدا شده ای...
🔹ای شهید سر قول و عهدم با تو می مانم...
🔸به رنگِ سرخ شهادت در آوری ما را...
#شهید_علی_شفیعی
✍کودک یتیمی که از فرماندههان لشکر ۴۱ ثارالله شد/ شهید علی شفیعی به روایت مادرش...
🔹سختیهای زیادی کشیدم تا تنها فرزند پسرم را بزرگ کردم. سه سال همسرم و دخترم در بستر بیماری بودند و من هم مرد خانه بودم و هم مادر خانواده و در این مدت سختی های زیادی کشیدم.
🔸بچه ام مدرسه می رفت و من هر صبح برای کار کردن سرکوره های آجر پزی می رفتم و غروبها در حالی که توان راه رفتن نداشتم به خانه بازمی گشتم و گاها در راه از شدت خستگی مرگم را از خدا می خواستم.
🔹حتی در برخی از مواقع در زیر برف و باران گدایی می کردم ولی نمی گذاشتم بچه ام بداند که من کجا می روم و چه کار می کنم چون می گفتم غصه می خورد.
🔸علی آن روزها از من می پرسید مادر چرا پاهایت تاول زده؟
🔹می گفتم: مادر چیزی نیست بر اثر سرما این جور شده است.
🔸به خاطر شرایط سخت زندگی ما یک نان را که می گرفتیم تا سه روز از آن می خوردیم.
🔹هنوز انقلاب نشده بود که پدرش و خواهرش فوت کردند هیچ پولی نداشتیم.
🔸در یک خرابه زندگی می کردیم و پسرم تنها یک دست لباس داشت وقتی من آن لباس ها را می شستم او لباس دیگری برای پوشیدن نداشت و در سرما طاقت می آورد تا دوباره لباس هایش خشک شود و می پرسیدم مادر سردت هست ؟ می گفت: نه مادر کدام سرما!
🔹وقتی برای کار به بیرون می رفتم برای اینکه همسایه ها ندانند که ما چیزی برای خوردن نداریم آب درون قابلمه می ریخت و می گذاشت روی اجاق تا آب بجوشد و اگر همسایه چیزی می آورد می گفت: مادرم برایم غذا بار گذاشته نمی خواهیم.
🔸اما کدام غذا تنها آب بود که بخار میشد، فرزند من اینطوری بزرگ شد.
#شهید_علی_شفیعی
3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍احترام به همسر و خوندن نماز شب با چراغ قوه سیره زندگی سردار شهید علی شفیعی...
مراقب چراغ قوه های ارزشها باشیم خاموش نشوند!!!
#شهید_علی_شفیعی
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
#خاطرات_شهید
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
✍راوی، همسرشهید
#شهید_علی_شفیعی🌷
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
❤️بخندید که مشرقِ نگاهتان دل مغربی ام را آرام می کند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_علی_شفیعی
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهیدابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi