یاری امام با سلاحی خاص!!! .mp3
3.39M
روایت یاری #امام_زمان
4_5798692297595948554.mp3
5.32M
علتِ ندیدنِ #امام_زمان عج❗️
🎙دکتر رفیعی
5_6260561806318635186.mp3
6.38M
🎼 صوت_مهدوی
🔖موضوع: شناخت_امام "ع"
آبادی شهر ها و خانه های دل...
نكات_كليدي:
🔘 یکی از جاهای که باید خیلی دقت بشود تا مورد توجه و محبت به امام قرار بگیرد، منازل و خانه هاست!!
🏡 خانه ی که در آن خانه ذکر و یاد امام نواخته بشود، آن خانه اباد می شود....!!
💢خانه های خود را طوری تنظیم بکنیم که از دَر و دیوار این خانه عشق به امام را فهمید....!!
🔸 جلسه_اول #امام_زمان
🌹استاد #حسيني_ساجدي
AUD-20220415-WA0004.mp3
4.66M
معرفت_افزایی_مهدوی
وظایف_منتظران
🔴 قسمت ششم وظایف منتظران
#ابراهیم_افشاری
5_6294208438381578248.mp3
4.79M
معرفت_افزایی_مهدوی
وظایف_منتظران
🔴 قسمت هفتم وظایف منتظران
#ابراهیم_افشاری
5_6293915031985718991.mp3
4.59M
معرفت_افزایی_مهدوی
#امام_زمان
🔴 قسمت هشتم وظایف منتظران
#ابراهیم_افشاری
.
💎شهید چمران در کتاب بینش و نیایش درباره صبر امام عصر(عج) میگوید:
💧«او به هيچوجه از غيبت خود لذت نميبرد.
💧او آسوده نخوابيده است.
💧او نگران است.
💧او ناراحت است.
💧او خونريزيها و جنايتها و خيانتها و ظلم و ستمها و ناراحتيهايي كه بر مردم و محرومين ومستضعفين عالم ميگذرد، او همه را مشاهده ميكند و رنج ميبرد و شكنجه ميبيند.
♦️او ميخواهد كه هرچه زودتر ظهور كند و ريشه ظلم و فساد را از اين عالم براندازد و عدل و داد را به جاي آن برقرار كند.»۱
☑️پروردگارا به همه ما بینش مهدوی ده تا رنج های بیشمار امام مان را درک کنیم.
📚بینش و نیایش شهید دکتر مصطفی چمران ، بخش دوم انقلاب اسلامی یران در راه تحقق ظهور حضرت مهدی (عج)
#امام_زمان
...................
🔰کلام شهید
کسانیکه فکر میکنند، باید گوشهای بخوابند تا امام زمان (عج) ظهـور بفرمایـد و جهان را از عـدل و قسـط پر کند، سخت در اشتباهنـد، مردم ما باید بیشتـر بکوشند، بیشتـر مبـارزه کنند و این تحول و تکامل نفسی را هر چه سریعتر در روح و قلب خـود ایجـاد نماینـد، تا باعث تسـریع در ظهـور حضرت شوند.
اگر جوانــان ما در اعتقـادشان به خـود بقبولانند #امام_زمان (عج) در میان آنها زندگی میڪند و شاهد اعمالشان است، رفتار و زندگی و فداکاری و مرگ و حیات آنان تغییر کیفی پیدا میکند و چه بسا جهش بزرگی در حرکت تکاملی جوانان ما بسوی مدینه فاضله ایجاد شود.
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🌷 شهیددکترمصطفی_چمران
.
.
#گریز_زیارت_عاشورا
#زیارت_عاشورا
#8_جلسه_صوتی، باعنوان: بحث زیبای #پیام_های_زیارت_عاشورا
🔘🔘 حجتالاسلام #شیخ_محمدصادق_امیدواری_خراسانی
🔆 .👇👇👇👇👇👇👇👇
28.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹داستان روضهخوانی آیتالله #علوی_بروجردی و دوستان در محضر #علامه_طباطبایی رحمهاللهعلیه با شعری از #ایرج_میرزا
علامه طباطبایی فرمودند؛
حاضرم تمام ثواب تفسیر المیزان را به ایرج میرزا بدهم، در عوض ثواب یک بیت شعر او برای حضرت علیاکبر علیهالسلام را بگیرم.
#حکایات
.
#امیرالمؤمنین
#خطبه_شقشقيّه كه درد دلهاى امام عليه السّلام از ماجراى #سقيفه و #غصب_خلافت در خطبه #شقشقيّه مطرح است
1.شكوه از ابا بكر و غصب خلافت
آگاه باشيد به خدا سوگند ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند.
2.بازى ابا بكر با خلافت
تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد: مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتى است (من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا ابا بكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند.
3.شكوه از عمرو ماجراى خلافت:
سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويى ها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد.
4.شكوه از شوراى عمر:
سپس عمر خلافت را در گروهى از قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم پناه بر خدا از اين شورا در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى بر تافت، و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان .
5.شكوه از خلافت عثمان:
تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه بجان گياه بهارى بيفتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت.
6.بيعت عمومى مردم با امير المؤمنين عليه السّلام:
روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پر پشت گفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السّلام لگد مال گردند، و رداى من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند و گروهى از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند، و برخى از اطاعات حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است» آرى به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.
7.مسؤوليت هاى اجتماعى
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزش تر است .
گفتند: در اينجا مردى از أهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امام عليه السّلام داد و امام عليه السّلام آن را مطالعه مى فرمود، گفته شد، مسايلى در آن بود كه مى بايست جواب مى داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين چه خوب بود سخن را
ا از همان جا كه قطع شد آغاز مى كرديد امام عليه السّلام فرمود: هرگز اى پسر عباس، شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست، ابن عباس مى گويد، به خدا سوگند بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليه السّلام اين گونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.
مى گويم: (معناى سخن امام عليه السّلام كه فرمود، كراكب الصّعبة، اين است كه اگر سوار كار مهار شتر سركش را سخت بكشد، و مركب چموشى نافرمانى كند، بينى او پاره مى شود، و اگر مهارش را رها كند، چموشى كرده در پرتگاه سقوط قرار مى گيرد و صاحبش قدرت كنترل او را ندارد. مى گويند «اشنق الناقه» يعنى بوسيله مهار، سر شتر را بالا بكشد و «شنقها» نيز مى گويند كه ابن سكّيت در كتاب اصلاح المنطق گفته است. اينكه فرمود
«اشنق لها»
و نفرمود «اشنقها» براى آنكه اين كلمه را مقابل
«اسلس لها»
قرار داد، گويى فرموده باشد كه اگر سر او را بالا كشد. يعنى آن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد).