eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
641 ویدیو
862 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
DoaOmmeDavoud-1398[04].mp3
5.79M
▪️تو را بر نیزه می بینم به خوابم سلام_الله_علیها 🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه وفات (س) همه رفتند و من جا ماندم اي دوست ز بخت بد به دنيا ماندم اي دوست چرا رفتي مرا با خود نبردي ببين بعد از تو تنها ماندم اي دوست ببين از داغ تو خيلي شكستم شكستم كه چنين از پا نشستم شكسته دشمنت از بس دلم را چنان گشتم كه نشناسي كه هستم به يادت در نواي آب آبم چنان تو زير تيغ آفتابم تو راحت خفته اي در خانه ي قبر ولي من از غمت خانه خرابم لباس تو در آغوشم برادر صدايت مانده در گوشم برادر تو ماندي بي كفن بر خاك صحرا چگونه من كفن پوشم برادر ببين در ديده سوي ديدنم نيست توان دادن جان در تنم نيست چنان آبم نموده آتش تو گمانم جسم در پيراهنم نيست من وكابوس شمشير و تن تو تماشاي به غارت رفتن تو تو را سر نيزه ها بردند و مانده براي من فقط پيراهن تو سراسر نيزه ميبينم به خوابم سر و سرنيزه ميبينم به خوابم همين كه پلك بر هم مي گذارم تو را بر نيزه ميبينم به خوابم دلم هر روز سوي نيزه ميرفت كه خونت در گلوي نيزه ميرفت چه مي شد مثل سرهاي شهيدان سر من هم به روي نيزه ميرفت شاعر: محسن عرب خالقی✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📡پخش زنده مراسم روز شهادت حضرت زینب سلام الله علیها 🖥پخش زنده در سایت: https://live-hajmansourarzi.ir https://live-heyat.ir
. برای مخدرات (بانوان اهلبیت) از هر کلمه ای نباید استفاده کرد ____________ 🗒️ گزارش محفل ادبی مطلع 🔻 مورخ شانزدهم دی ۱۴۰۱ به فراخور مناسبت شهادت حضرت زینب سلام الله علیها، چنین شروع کردند: به نظر این حقیر، کارکرد واژگان در خصوص مخدرات بسیار باید دقیق باشد. استاد فقید غلامرضا شکوهی فرمودند: بمیرم آنهمه احساس بی تعلق را که بار پیرهنی را نمی‌کشد تن او خود ایشان فرمودند که کلمه «بمیرم» عامدانه ست و اگر کسی جز ایشان بود ممکن بود با کلماتی نظیر «بنازم» که در وزن هم درست است، رو به شعر مخدرات بیاورد که امروزه بسیار مشاهده می شود! در بحث زبان حال نیز بایست دقیق بود. ایشان در ادامه مثالهایی در مورد زبان حال زدند که خلاف شان حضرات است و جایگاه زبان حال را نیز شرح دادند. ابداع و بدعت متفاوت است، بدعت یعنی نوعی از نوآوری که خطوط قرمز را می شکند... مثلا در وصف امیرالمومنین شاعری اثری سروده است با ردیف «طلاست»، که در مطلع آن ما هیچ پدیده و مضمونی که معرفت ما را افزون کند نداریم و بلکه در مقابلش! ما با انبوهی از بی معرفتی مواجهیم... ایشان در ادامه، غزل را خواندند و مضامینی که دچار ایرادات اعتقادی هست را بیان کردند. در بیتی عبارتی دارد که: لشکری از زیور آلاتند دور مرقدش! و ایشان به روایاتی مثل تعجب سلمان از لباس حضرت و زندگی ساده اهل بیت علیهم السلام پرداختند و اینکه اینگونه سروده ها مصداق بدعت هستند نه نوآوری های مورد تایید! نخستین شاعری که شعر می خواند، ست که یک سال فعالیت جدی دارد در این زمینه... گلی جوان، اسفا پرپر گل یگانه ی پیغمبر جناب شاعر بعدی ست که مطلع غزلش چنین است: عمرم گذشت بر در میخانه ات حسین مومن شدم ز گردش پیمانه ات حسین در باب این غزل، سخنی گفتند با موضوع تناسب و اهمیت حفظ تناسبات در سروده... و مثلا مصرع دوم را گفتند به جای کلمه «مومن» می شود «عاقل» گذاشت. شعر عرصه تناسبات است. که حافظ نمونه بارز همین حفظ تناسب است! غلام همت آنم که زیر چرخ کبود...چرا گفت چرخ کبود؟ چون با مصرع بعد و کلمه «رنگ» سنخیت و تناسب دارد که: ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. جناب شاعر دیگری که اثر انتخابی خواندند...اثری از فاضل نظری با این مطلع: هیچ کس چشم به راهِ منِ دیوانه نبود هرچه بر در زدم انگار کسی خانه نبود شاعر جوان، نیز غزلی خواند که بیتی از آن چنین است: همسرت بانوی عالم مادر اهل زمین فاطمه بوده ست در سختی دنیا حامی ات جناب به اقتضاء شعرخوانده شده، مطالبی را در باب ایطای خفی و جلی عرض کردند که قابل استفاده بود. در ادامه نیز چند رباعی از خود خواندند که بسیار زیبا بود... شادیم ولی غمی مقدم شده است ماه رجب است یا محرم شده است کوتاه اگر چه عمر اصغر، اما عمریست که دستگیر عالم شده است شاعر بعدی بود که غزلی با فضای عاشورایی خواند، بخشی از اثر را بخوانید: سر نیزه کتاب را می برد سر عالیجناب را می برد لشکری از تبار شام سیاه در غروب، آفتاب را می برد گفت زینب کجاست انگشتر؟ ساربانی جواب را می برد ، شاعر دیگری که به طبع رسایش غزلی زیبا خواند در موضوع کربلا... بخشی از آن اثر را بخوانیم و لذت ببریم: هم از داغ فراقت شوق فردا را نمی دانم هم از شوق وصالت میل دنیا را نمی دانم نشستم نامه بنویسم برایت خیس شد کاغذ زبان ایل من اشک است، الفبا را نمی دانم خبر از کربلایت فطرسی ای کاش می آورد یکی اینجا دلش تنگ است، آنجا را نمی دانم آخرین شاعری بود که اثری خواند در وصف حضرت زینب سلام الله علیها.... در لقب پیش تر از زینتِ بابا بودن مفتخر بود به صدیقه صغری بودن و حسن مقطع جلسه، روضه خوانی جناب بود که دوستان را به فیض رساندند. .
هدایت شده از امام حسین ع
. حسین جان فراق تو یک سال و نیمه منو بی قرار کرد تو رفتی و شد سهم من غصه و ماتم و درد واویلا حسین جان برات مجلس روضه و گریه خیلی گرفتم هنوز یادمه روی ناقه اسیری که رفتم واویلا زِ بس طعنه خوردم بُریدم :یامظلوم فقط ناسزا می شنیدم : یامظلوم به دنبال راس بریده ت : ای بی کس توی دشت و صحرا دویدم : یا مظلوم ------------------------ حسین جان جلوی چشامه همون لحظه ی آخر تو زیر دست و پا غرق خون بود سر و پیکر تو واویلا حسین جان یه عده ارازل توی خیمه ها پا گذاشتن همونایی که از جنایت اِبایی نداشتن واویلا شکستن با سنگا سرم رو : یامظلوم زدن حلقه دوروبرم رو : یامظلوم به اشک رباب و سکینه : خندیدن غریب دیدن اهل حرم رو : یامظلوم ------------------------ حسین جان من اصلا یه لحظه نبودت رو باور نداشتم برام سخته که بین غربت برادر نداشتم واویلا حسین جان با زخم زبون بُردنم توی هر کوچه بازار همونایی که کُشتنت دادنم خیلی آزار واویلا شروع شد غم و غربت من : یامظلوم بدون حفظ نشد حرمت من : یامظلوم ندیدم یکم احترام از : این مُردم ببین تا شده قامت من : یامظلوم ------------------------ ✍ .
. . شرط ضمن عقد بی بی این بود که؛ عبدالله هرجا حسینم بره من هم باید همراهش برم موقع حرکت ابی عبدالله از مدینه به کربلا، بی بی فرمود : عبدالله ؛ اگر چه شرط ازدواجم با تو این بود که هرجا حسین بره من هم باید همراهش برم، اما تو شوهرم هستی ، اگه بگی نرو ،من نمیرم، اما دیگه میمیرم... جان میدم عبدالله بن جعفر گفت :برو و این بچه های من رو هم با خودت ببر ... لحظات آخرِ عمرِ بی بی ، حضرت به عبدالله بن جعفر گفت : عبدالله بستر منو توی آفتاب پهن کن.... بی بی میخواست مثل لحظات آخر عمر برادرش ، زیر آفتاب باشه... نیمه ی ماه رجب است ، ان شاالله از فیوضات این ماه بهره مند بشیم .. صدا بزن : حسین آرام جانم .. حسین روح و روانم . .
706.3K
. "یا صاحبَ الصَّبر" قلم از شرحِ صدرش گفت و دفتر باز پرپر شد شبِ تاریکِ طبعِ شاعران ‌، صُبحی مُنَوّر شد به وقتِ خطبه ها حیدر ...به وقتِ صبرها کوثر برایِ روزِ بی مانند ، این دختر پیمبر شد همان دختر که بابایش، میان دردهایِ خویش صدا می کرد زینب جان! بیا بابا مُکَدَّر شد هما ن دختر که در خانه، به پای مکتبِ مادر گرفته درس آخر را ،که بینِ آتش و در شد برایش نام بسیار است امّا او پسندیده که بر انگشترِ ارباب ،نقشش نقش خواهر شد به ظهرِ سرخِ عاشورا ، امانت داده بر اهلش ...لباس دست دوز و بوسه ای که نذر حَنجر شد به رویِ تَل رسیده "مارَاَیتِ الّا جَمیلا"یَش که خورشید است در گودال ،گویا صبح محشر شد میان فتنه ی میدان، غُباری سمتِ مَقتَل رفت غبار از نور بر می خاست...زینب بی برادر شد اَمان از آن امانت ها ...که دستِ ناکَسان افتاد لباسِ کهنه یک سو رفت..حَنجر سوی دیگر شد خطاب از حضرتِ خواهر، به هر زن بود در میدان سلاحِ خویش بردارید... چادر رویِ هر سر شد میان شعله و خیمه هزاران امتحان دارد از آن درسی که پشتِ در ، برایش درس آخر شد. ✍ .
‍ . یه سال نیمه توو دلم حسرت دیدن توئه یه سال و نیمه خواهرت سینه زن تن توئه یه سال و نیم ، جلو چشام تن بی پیرهن توئه یه سال و نیمه تنمه سیاهی عزای تو یه سال و نیمه که دلم مونده توو کربلای تو یه سال و نیم کشته منو ترک رو لبای تو دق کردم آخرش برات حسین تشنه لب فرات حسین میگفتی تشنمه هنوز تو گوشمه صدات حسین یاحسین یا أخاالمظلوم شب غمم بی سحره ، گریه من ناتمومه با تو موندن از خدامه ، بی تو رفتن آرزومه می‌بندم هر وقت چشامو ، سرت انگار روبرومه شاهد غصه های من نمازای شکستمه رد طناب هنوزم که هنوزه روی دستمه عزادار سر تو این ، پیشونی شکستمه رو نیزه خون حنجرت حسین با سنگ شکست سرت حسین داشت جون میداد رو ناقه ها بیچاره دخترت حسین یاحسین یا أخاالمظلوم کبودی روی تنم یادگار شام بلاس موی سفید و قد خم همه کار شام بلاس یکی نگفت جای حرم تو بازار شام بلاس از روی نی دیدی خودت ، ما رو دم ورود زدن زن و مرد و پیر و جوون ، ما رو با هر چی بود زدن بچه هاتو خیلی توی محله یهود زدن تیره شد روزگار زینبت شمر بود کنار زینبت رو می‌گرفت توو کوچه با آستین پاره زینبت یاحسین یاأخاالمظلوم .
. و گریز به غم عشقت مرا بیچاره کرده دل تنگ مرا صد پاره کرده هوای دیدن روی تو یک عمر مرا در کوچه ها آواره کرده یابن الحسن ، یابن الحسن به تنگ آمد دلم از این جدائی عزیزم جان جانم کی می آئی سراپا از غم هجر تو دردم بیا ای نازنین دورت بگردم آقا به جان عمّه ات زینب بیا (نام عمه ی امام زمان حضرت زینب آمد) آقا خیلی عمه اش را دوست دارد حتی فرموده اند: به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حق عمه ام، حضرت زینب (ع) قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند. همان عمّه ای که در کوچه های مدینه دنبال مادر می دوید. به طفلیت پیر و جوان گریه کرد چشم زمین قلب زمان گریه کرد تو دیدی آتش زدن خانه را سوختن لحظه ی پروانه را تو دیده ای نقش گل یاس را نشانده ای بر جگر الماس را تو نوبهار خود خزان دیده ای تو داغ مادر جوان دیده ای نمی دانم کدام روضه را بخوانم که نام زینب نباشد هر روضه را بخوانیم نام زینب است، مدینه زینب، کنار بستر مادر زینب، کوفه کنار بستر بابایش علی زینب، کنار طشت پر از خون امام حسن زینب، کربلا زینب، خیمه گاه زینب، قتلگاه زینب، دمّ دروازه ی کوفه زینب، تو مجلس یزید زینب، خرابه ی شام زینب، اربعین کربلا زینب، همه جا زینب است. امّا وقتی برگشت مدینه، از بس داغدیده، عبدالله بن جعفر زینب را نشناخت. صدا زد: عبدالله! حق داری زینب را نشناسی ! زینبی که داغ شش برادر دیده است (عج) .