.
❗️کفاشی که کفش امام زمان عج را پینه نمی زد
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان عج قرار داشت و حضرت دایما به او سر می زد روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود
حضرت فرمودند:سید عبدالکریم کفش من نیاز به تعمیر دارد برایم پینه می زنی ؟
سید عرض کرد :آقاجان به صاحب این کفش من نیاز به تعمیر دارد برایم پینه میزنی ؟
سید عرض کرد :آقا جان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضرکنم البته اپر شما امر بفرمایید چون امر شما از هر امری واجب تر است آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم !
حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
(کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)
#کرامات #امام_زمان
.
.
⚫️ فضائلی از امام صادق علیه السلام
ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) است حکایت کند:
روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده و به او نگو توسط چه کسی ارسال شده است.
خثعمی گوید: هنگامی که نزد آن شخص تهی دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من فرستاده شده است و سپس گفت: خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد و هرگز به یاد ما فقرا نیست.
📚منبع:
امالی شیخ طوسی، ج ۲، ص ۲۹۰
#شهادت_امام_صادق
.....................
⚫️ یکی از وصایای حضرت صادق(ع)
حضرت صادق علیهالسلام در حال احتضار وصیت فرمود که از مال من چقدر عطا کنید به پسر اعمامم یک به یک اسم میبرد. راوی میگوید عرض کردم یابن رسولالله بعضی از آن اشخاص درباره شما بیادبیها و اذیتها روا داشتند فرمود: میخواهم از کسانی باشم که خدا در حق آنان میفرماید: والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم
مؤمنین حقیقی کسانی هستند که به امر خدای تعالی صلهی رحم میکنند.
بوی عطر بهشت از دوری دو هزار سال استشمام میشود ولی این عطر را عاق والدین و قاطع رحم استشمام نخواهد کرد.
📚منبع:
زندگانی امام جعفرصادق، ص ۲۶۴
..............
⚫️ سوزاندن خانه امام صادق علیه السلام
مفضل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه و مدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه ي جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) را بسوزان. او اين دستور را اجرا کرد و خانه ي امام صادق (ع) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرايت کرد. امام صادق (ع) بيرون آمد و ميان آتش گام برمي داشت و مي فرمود:
انا بن اعراق الثري، انا بن ابراهيم خليل الله.
منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراکنده اند. منم فرزند ابراهيم خليل خدا (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد)
📚منبع:
اصول کافی، جلد ۱، ص ۴۷۳
...........
⚫️ حدیث صادق(ع)
شخصی به امام صادق (علیه السلام) گفت: گروهی از دوستان شما گناه می کنند و می گویند به رحمت خدا امیدواریم!
امام فرمود: آنها دروغ می گویند که دوست ما هستند؛ بلکه قومی هستند که آرزوهای بی جا، آنها را به این طرف و آن طرف می کشاند. کسی که به چیزی امیدوار باشد، برای رسیدن به آن، کار می کند و کسی که از چیزی ترسان است از آن دوری می نماید.
📚منبع:
داستان های اصول کافی، ج ۱، ص ۴۳۴
#کرامات
.
.
#کرامات #امام_رضا
علیه الصلاه و السلام
امام هشتم (ع) و ماجرای تشییع جنازه
موسي بن سيار كه از ياران حضرت رضا عليه السلام است ،ميگويد :
« روزي همراه ايشان بودم همين كه نزديك ديوارهاي طوس رسيديم صداي ناله و گريهاي را شنيدم . من به جست و جوي آن رفتم . ناگاه ديدم جنازهاي را مي آورند در اين حال حضرت از مركب پياده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند كردند و چنان به آن جنازه چسبيدند، همچون بچهاي كه به مادرش ميچسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند :
« هر كس جنازهاي از دوستان ما را تشييع كند، مثل روزي كه از مادر متولد شده، گناهانش پاك ميشود »
وقتي جنازه كنار قبر گذاشته شد، حضرت كنار ميت نشسته و دست مبارك خود را روي سينهي او گذاشتند و فرمودند :« فلاني ! تو را بشارت ميدهم كه بعد از اين ديگر ناراحتي نخواهي ديد .» (1)
عرض كردم : فدايت شوم، مگر اين مرد را ميشناسيد، در حاليكه اينجا سرزميني است كه تا كنون در آن گام ننهادهايد امام عليه السلام فرمود: موسي ! مگر نمي داني كه اعمال شيعيان ما هر صبح و شام بر ما عرضه ميشود.
اين چنين است كه امامان عليهم السلام از احوال ما آگاهند و لذا هر حاجتمندي كه رو به سوي آنان ميكند، مورد توجه قرار ميگيرد و حاجتش به نحو شايستهاي برآورده ميگردد.
************
دستگيري امام هشتم عليهم السلام از زائران در راه مانده :
محدث نوري رضوان الله عليه نقل ميكند :
يكي از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام گفت : در شبي كه نوبت خدمت من بود، در رواقي كه به دارالحفاظ معروف است، خوابيده بودم .
ناگاه در خواب ديدم كه در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا عليه السلام از حرم بيرون آمدند و به من فرمودند :« برخيز و بگو مشعلي فروزان بالاي گلدسته ببرند، زيرا جماعتي از اعراب بحرين به زيارت من ميآيند و اكنون در اطراف « طرق » ( هشت كيلومتري مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم كردهاند برو به ميرزا شاه نقي متولي بگو مشعلها را روشن كند و با گروهي از خادمان جهت نجات و راهنمايي آنان حركت كنند .»
آن خادم ميگويد : از خواب پريدم و فوري از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بيدار كرده و ماجرا را برايش گفتم او نيز با شگفتي برخاست و با يكديگر بيرون آمديم در حالي كه برف به شدت مي باريد مشعلدار را خبر كرديم و او به سرعت مشعلي روي گلدسته روشن كرد آنگاه با عدهاي از خدام حرم به خانهي متولي رفتيم و ماجرا را برايش شرح داديم سپس با گروهي مشعلدار به طرف طرق حركت كرديم نزديك طرق به زوار رسيديم . آنان در هواي سرد و برفي ميان بيابان گويي منتظر ما بودند . از چگونگي حالشان جويا شديم گفتند : ما به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از بحرين بيرون آمديم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتيم و ديگر نميتوانستيم مسير حركت را تشخيص دهيم تا اينكه از شدت سرما دست و پاي ما از كار افتاد و خود را آمادهي مرگ نموديم . از مركبها فرود آمديم و همه يك جا جمع شديم . فرشهايمان را روي خود انداختم و شروع به گريستن كرديم و به حضرت رضا عليه السلام متوسل شديم . در ميان مسافران مردي صالح و اهل علم بود . همين كه چشمش به خواب رفت، حضرت رضا عليه السلام را در خواب زيارت نمود ،كه به او فرمود :
« برخيز ! كه دستور دادهام چراغها را بالاي منارهها روشن كنند. شما به طرف چراغها حركت كنيد .» همه برخاستيم و به طرف چراغها حركت كرديم كه ناگاه شما را ديديم .» (2)
******
#شفاي_عالمي_وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي
آيه الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سالها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود :
« مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،سجدهي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شدهام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالبتر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري ميكشيدم، بيدرنگ شفا مييافت ! البته در همان روزهاي
👇
.
#کریم_پینه_دوز
🔴 خانه خریدن #امام_زمان برای مستاجر تهرانی
🔵 نامش کریم بود، سید کریم محمودی، شغلش کفاشی بود، در گوشه ای از بازار تهران حجره ی پینه دوزی داشت، جورَش با مولا جور بود، میگفتند علمای اهل معنای آنروزِ تهران مولا هر شب جمعه سَری به حجره اش میزنند و احوالش را میپرسند
🔹 مستاجر بود، درآمدِ بخور و نمیری داشت، صاحبخانه جوابش کرد، مهلت داد به او تا ده روز بعد تخلیه کند خانه را، کریم اما همان روز تصمیم گرفت خالی کند خانه را تا غصبی نباشد، پول چندانی هم نداشت برای اجاره ی خانه، ریخت اسباب و اثاثیه اش را کنار خیابان با عیال و بچه ها ایستاده بود کنار لوازمش، مولا آمدند سراغش، سلام و احوالپرسی،فرمودند به کریم پینه دوز، کریم ناراحت نباش، اجدادِ ما هم همگی طعم غربت را چشیده اند، کریم که با دیدن رفیقِ صمیمی اش خوشحال شده بود بذله گوئی اش گُل کرد و گفت :درست است طعم غریبی را چشیده اند اجداد بزرگوارتان، اما طعم مستاجری را که نچشیده اند آقاجان، مولا تبسمی کردند به کریم...
🔹یکی از بازاریان معتمد تهران شب خواب امام زمان ارواحنافداه را دید، فرمودند مولا در عالم رویا، حاجی فلانی فردا صبح می روی به این آدرس، فلان خانه را می خری و میزنی بنام سید کریم
🔹 پیرمرد بازاری صبح فردا رفت به آن نشانی، در زد، گفت به صاحب خانه، میخواهم خانه ات را بخرم، صاحبخانه این را که شنید بغضش ترکید، با گریه گفت به پیرمرد بازاری گره ای افتاده بود در زندگی ام که جز با فروش این خانه باز نمی شد، دیشب تا صبح امام زمانم را صدا میزدم...
🔺 اما آقاجان! ای کاش ما هم مثل سید کریم و آن مرد خانه دار می توانستیم چشمان زهرایی تان را زیارت کنیم،هرچند روزگار ما روزگار غیبت امام زمان مان است، اگرچه وجود مبارک تان برای ما حاضر و غائب ندارد و همه ی عالم در تسخیر نگاه مهربان شماست...
نشسته باز خیالت کنارِ من اما
دلم برای خودت تنگ می شود چه کنم!؟
📚برداشتی آزاد از تشرفات سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز
#کرامات
.👇
4_5780496986474022460.mp3
3.18M
💚عنایت امام حسین(ع) به یک کفش جفت کن هیئت....
#کرامات
🍂 #جانم_حسین_ع🌷
🎤 حجت الاسلام دارستانی
.
#امام_حسین #علیه_السلام
#زیارت_توسل
#قصه_عبرت
🔷🔶 #داستان_مردی_که_به_زیارت_امام_حسین_علیه_السلام_نمیرفت
👈🏼👈🏼 شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد و در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت زیارت حضرت امام حسین علیهالسلام را اراده میکرد، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت مینمود؛ تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی» که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.
🍃 سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت:
«از آداب زیارت در مذهب اهلبیت علیهالسلام این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی. این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمیرسد».
🍃 آن مرد چون این سخن را شنید گفت: «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.
🍃 هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت:
«من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و نهی از منکر واجب است».
🍃 وقتی آن مرد این سخن را شنید، آه سردی از جگر پر دردش کشید. سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید .
🍃 نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خود میلرزید و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت میکرد تا این که وارد کفش کن شد. دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.
🍃 چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید. سپس به آوازی دلگداز گفت:
«اَهَذا مَصرَعُِِِ سیدُالشهداء؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟
آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است؟».
پس فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست.»
📚 منابع:
1⃣ داستانهای علوی، ج۴، ص۲۱۰
2⃣ دارالسلام عراقی، ص۳۰۱
#کرامات
.
.
#امام_زمان
#مجالس_حسینی
#قصه_عبرت
#تشرفات
🔷🔶 #حضور_امام_عصر_در_مجلس_روضه
#_قمر_بنی_هاشم_علیهما_السلام
#و_دعوت_مومنین_به_دعای_برای_فرج
👈🏼👈🏼 در کتاب #میر_مهر، جلوه های محبت امام زمان علیهالسلام، داستانی را در مورد نامهای از امام زمان علیهالسلام در یکی از مساجد لبنان پیدا شد، آورده است.
این داستان به نقل از کتاب #انتظارات_امام_زمان_علیه_السلام و آن هم به نقل از کتاب #راهی_به_سوی_نور آورده شده است.
در پاورقی آمده است که این واقعه، مربوط به سال ١۴٠۴ هجری قمری است. داستان طبق نقل کتاب میر مهر، با کمی ویرایش، چنین است:
🍃 امام جماعت و هیأت امنای یکی از مساجد لبنان، قسم مؤکد یادکرده بودند تا در ماه محرم، به نام حضرت اباالفضل العبّاس، علیهالسلام، مؤمنین را در آن مسجد اطعام نمایند. البته به سوگند خویش هم عمل میکردند.
به منظور شرکت مردم در این عمل خیر، صندوقی در آن مسجد نصب شده بود.
چنان که معمول است، آن صندوق دارای قفل بود و فقط روزنه باریکی داشت که بتوان سکه یا اسکناسی را به داخل آن انداخت.
🍃 پس از مدّتی در آن صندوق را گشودند. امّا با کمال تعجّب نامهای به همراه جعبهای شکلات بزرگ لبنانی در آن یافتند. به هر صورت که محاسبه کردند، دیدند محال است بتوان آن جعبه را از روزنه باریک صندوق به داخل انداخت.
🍃 هنگامی که آن نامه را گشودند، این جملات نورانی در آن به چشم میخورد:
«بسم الله الرحمن الرحيم
وقل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون
صدق الله العلی العظیم
أنا المهدی المنتظر
أقمت الصلاة فی مسجدکم
وأکلت ممّا أکلتم
ودعوت لکم
فادعوا لی بالفرج».
📝 بسم الله الرحمن الرحیم
و بگو عمل کنید که خدا و رسول او ومؤمنان عمل شما را خواهد دید، راست گفت خداوند بلند مرتبه باعظمت.
منم مهدی منتظر
در مسجد شما نماز خواندم
و از آنچه شما خوردید من نیز خوردم
و برای شما دعا کردم
پس شما نیز برای فرج من دعا کنید.
📚 منابع:
1⃣ چهرهي درخشان، ج۲، ص۵۴۲ به نقل از راهي به سوي نور نوشتهي عليرضا نعمتي ص۸۱ چاپ اول
2⃣ جلوههای محبت امام زمان عجل الله فرجه، مسعود پورسیدآقایی، ص۱۲۳
3⃣ انتظارات امام زمان علیهالسلام، ص ۵٨
🔆
.
#امام_حسین
#با_حسین_علیه_السلام
#دهه_اول_محرم
#نکته_های_ناب
#کربلای_معلی
🔷🔶 #آیا_امام_حسین_صلوات_الله_علیه_الان_در_قبر_خود_دفن_است؟
مقام زائر کربلا و پاک شدن گناهان او
👈🏼👈🏼پسر بکر می گوید به امام صادق (صلوات الله علیه) عرض كردم:
جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْحُسَيْنِ (صلوات الله علیه) لَوْ نُبِشَ كَانُوا يَجِدُونَ فِي قَبْرِهِ شَيْئاً؟!
قَالَ:
«يَابْنَ بَكْرٍ! مَا أَعْظَمَ مَسَائِلَكَ.
الْحُسَيْنُ (صلوات الله علیه) مَعَ أَبِيهِ وَأُمِّهِ وَأَخِيهِ الْحَسَنِ فِي مَنْزِلِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله) يُحْبَوْنَ كَمَا يُحْبَى وَيُرْزَقُونَ كَمَا يُرْزَقُ فَلَوْ نُبِشَ فِي أَيَّامِهِ لَوُجِدَ وَأَمَّا الْيَوْمَ فَهُوَ حَيٌّ عِنْدَ رَبِّهِ يُرْزَقُ وَيَنْظُرُ إِلَى مُعَسْكَرِهِ وَيَنْظُرُ إِلَى الْعَرْشِ مَتَى يُؤْمَرُ أَنْ يَحْمِلَهُ.
وَإِنَّهُ لَعَلَى يَمِينِ الْعَرْشِ مُتَعَلِّقٌ يَقُولُ:
يَا رَبِّ! أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي.
وَإِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَهُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَبِأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَبِدَرَجَاتِهِمْ وَبِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ الله مِنْ أَحَدِكُمْ بِوَلَدِهِ وَمَا فِي رَحْلِهِ.
وَإِنَّهُ لَيَرَى مَنْ يَبْكِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ رَحْمَةً لَهُ وَيَسْأَلُ أَبَاهُ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَيَقُولُ:
لَوْ تَعْلَمُ أَيُّهَا الْبَاكِي مَا أُعِدَّ لَكَ لَفَرِحْتَ أَكْثَرَ مِمَّا جَزِعْتَ فَلَيَسْتَغْفِرُ لَهُ كُلُّ مَنْ سَمِعَ بُكَاءَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاءِ وَفِي الْحَائِرِ وَيَنْقَلِبُ وَمَا عَلَيْهِ مِنْ ذَنْبٍ».
📝 فدايت شوم به من خبر دهيد از حضرت ابىعبدالله (عليهالسّلام)، اگر قبر آن حضرت را نبش كنند در آن چيزى مى يابند؟
🍃حضرت فرمود: اى پسر بكر، سؤال بسيار بزرگى نمودى.
حسين (صلوات الله عليه) با پدر و مادر و برادرش حسن (صلوات الله عليهم) در منزل رسولخدا (صلّىالله عليه و آله) بوده به ايشان اعطاء مىشود همان طورى كه به آن جناب اعطاء مى گردد.
روزى مىخورند همانطورى كه آن حضرت روزى مىخورد.
🍃 اگر در همان ايام قبر را نبش مىكردند، البته آن حضرت را در آن مىيافتند، امّا امروز آن حضرت زنده بوده و نزد پروردگارش روزى مىخورد و به لشكرش و به عرش مىنگرد تا چه كسى و در چه وقت امر شود كه آن را حمل كند.
آن حضرت در سمت راست عرش ايستاده مىگويد:
پروردگارا، وعدهاى كه به من دادهاى عملى كن.
🍃 به زوّارش نگريسته و او به ايشان و اسماء پدرانشان و به درجات و مراتب آنها نزد خدا از شما نسبت به فرزندتان و آنچه در منزل داريد اعرف و آگاهتر است.
🍃 آن حضرت مىبيند كسانى را كه بر او مىگريند پس از خدا طلب آمرزش براى ايشان مىكند و از پدر بزرگوارش نيز طلب آمرزش براى ايشان مىكند و مىگويد:
🍃 اى گريه كننده! اگر بدانى براى تو چه آماده شده فرح و شادى تو بيش از جزع و ناراحتى تو خواهد بود پس تمام فرشتگانى كه در آسمان و حائر بوده و صداى گريه او را مىشنوند برايش استغفار مىكنند و وى حركت مىكند در حالىكه هيچ گناهى بر او نمىباشد.
📚 منابع:
1⃣ کامل الزیارات باب۱۰۸ ح۲
2⃣ بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج۲۵، ص۳۷۶
🔆
.
#کرامات #شب_نهم_محرم
👈🏼👈🏼آیتالله #حاج_میرزا_هادی_خراسانی در کتاب #معجزات_و_کرامات» مینویسد:
عالم ربّانی #حاج_میرزا_حسین_خلیلی_طهرانی چنین نقل کرد که:
🍃دوستی صمیمی داشتم که با هم در درس #صاحب_جواهر شرکت میکردیم. او برایم داستان شگفت زیر را دربارۀ مقام والای حضرت باب الحوائج اباالفضل العباس(علیهالسلام) تعریف کرد:
🍃یکی از تجّار معروف که در زمان خود رئیس «آل کُبّه» بود، پسری زیبا و مؤدّب داشت و مادر آن جوان، علویهای محترم بود.
آن تاجر جز آن جوان نورس فرزند دیگری ندشت. زمانی آن جوان در کربلا به مرض شدیدی دچار شد و شاید بیماریاش حصبه «تیفوس» بود. حال او بهقدری وخیم شد که به حال مرگ و احتضار افتاد.
پس بستگانش، چشم و انگشت پاهای او را مانند شخص مرده بستند و آماده مراسم تدفین گشتند.
پدرش با حالتی نزار و در نهایت تأثّر از اندرون خانه به بیرونی رفته بود و بر سر و سینهاش میزد. علویه محترمه نیز به حرم مطهّر حضرت ابوالفضل العبّاس علیهالسلام مشرّف شده بود و از کلیددار آستانه خواهش نمود که اجازه دهد شب را تا صبح در حرم مطهّر بماند و متوسّل به آن حضرت شود.
🍃کلیددار نخست قبول نمیکرد؛ ولی وقتی علویه حال خود را بیان نمود و گفت وضع پسر من به گونهای است که چارهای جز توسّل به حضرت باب الحوائج علیهالسلام ندارم، کلیددار تقاضایش را پذیرفت.
🍃شیخ راوی در ادامه گوید:
همان شب من به کربلا مشرّف شدم و ابدا از جریان حال آن تاجر و بیماری فرزندش اطلاعی نداشتم.
در همان شب، خواب دیدم که مشرّف به حرم مطهّر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام شدهام. از طرف مرقد #حبیب_بن_مظاهر وارد شدم.
دیدم فضای بالای سر حرم، از زمین و آسمان و فضا مملوّ از ملائکه است و در مسجد بالاسر تختی از نور گذاشتهاند و حضرت رسالت مآب صلیاللهعلیهوآله و حضرت شاه ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام بر تخت نشتهاند.
🍃در آن هنگام فرشتهای جلو رفت و عرض کرد: السلام عليك یا رسول الله؛ السلام عليك یا خاتم النبیین.
سپس گفت: حضرت بابالحوائج، ابوالفضل العبّاس علیهالسلام عرض میکند: یا رسول الله، علویه، عیال حاجی آل کبّه، پسرش به سختی مریض است و به من متوسّل شده؛ شما به درگاه الهی دعا فرمایید تا حق سبحانه و تعالی او را شفا عطا فرماید.
🍃حضرت ختمی مرتبت دست به دعا برداشت. بعد از لحظهای فرمود: مرگ این جوان مقدّر است و چارهای نیست، فرشته بازگشت.
بعد از لحظاتی فرشتۀ دیگری آمد و سلام کرد و همانند پیغام قبل، پیامی داد.
پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله مجدد دست به آسمان بلند و از درگاه خداوند متعال شفای جوان را طلبید، ولی باز لحظهای نگذشت که سر فرود آورد و فرمود: مردن این جوان مقدّر است.
🍃ناگهان دیدم ملائکۀ حاضر در حرم، به جنبش آمدند و ولولهای عظیم در میان آنها افتاد! با تعجّب پرسیدم: چه خبر شده؟!
چون نظر کردم، دیدم حضرت ابوالفضل العبّاس علیهالسلام خودشان تشریف آوردند؛ با همان حالت وقت شهادت در کربلا! آری جهت اضطراب ملائکه این بود که طاقت دیدن آن حالت را از قمر بنی هاشم علیهالسلام نداشتند.
🍃حضرت باب الحوائج قمر بنیهاشم پیش آمد و مقابل رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله قرار گرفت و عرض نمود:
السّلام عليك یا رسول الله؛ السلام عليك یا خیر المرسلین.
فلان زن علویه توسّل به من پیدا کرده و شفای فرزندش را از من میخواهد. شما به درگاه کبریایی عرض نمایید که یا این جوان را شفا مرحمت فرماید و یا آنکه لقب #باب_الحوائج را از من بگیرد.
🍃چون پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله این سخن جانسوز را از آن سرور شنید، دیدگان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه روی مبارک به حضرت امیرمؤمنان نمود و فرمود:
یا علی، تو هم با من دعا کن.
🍃بعد از لحظهای ملکی از آسمان نازل گردید و به خدمت پیامبر مشرّف گشته، سلام نمود و سلام خداوند را ابلاغ و عرض کرد:
خداوند متعال میفرماید، لقب باب الحوائجی را از عباس نمیگیرم و جوان را شفا دادیم.
🍃شیخ راوی که این خواب را دیده بود گوید: از خواب بیدار شدم، چون اصلاً خبری از این قضیه به هیچ وجه نداشتم؛ بسیار متعجب شده بود. با خود گفتم:
البته این خواب صادق و صحیح است و قطعا سرّی در آن هست.
سحرگاه بود، برخاستم و به سمت خانه تاجر آل کبه روانه شدم.
🍃وقتی وارد خانۀ او شدم، تاجر را دیدم که در میان خانه راه میرود و بر سر و صورت میزند و سوگواری میکند. جوان را نیز در اتاقی تنها گذاشته بودند؛ زیرا مرگش محسوس و محقّق بود و چشم و انگشت پاهای او را بسته بودند.
به حاجی گفتم: چه شده؟! گفت: دیگر چه میخواهی بشود؟!
دست او را گرفتم و گفتم: آرام باش و همراه من بیا. پسرت کجاست؟ حق تعالی او را به برکت قمر بنیهاشم علیهالسلام شفا داد.
🍃مرد تاجر غرق در تعجب و حیرت شد، که من از کجا جریان فرزند او را میدانم با اینکه هنوز صبح نشده است!
پس مرا به اتاق جوان بیمار برد. چون وارد
.
#کرامات
⭐يکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند ميفرمودند پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی سادهای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد.
اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنهای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلي سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت چشم و شروع کرد: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم.
گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دستهای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين ميگفتند گريه ميکردند براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد.
در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويهای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغي که ميبيني از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت آقاي سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير في باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است.
اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود
.
.
✨﷽✨
🏴معجزات زیارت عاشورا
✍عنایت به اهل قبرستان
نقل شده است ،فرد صالح و مومنی همسایه ای داشت که از کودکی با هم بزرگ شده بودند اما شغل و درآمد حرامی داشت. تا اینکه آن همسایه از دنیا رفت و در قبرستان محل دفن شد. رفیق او که مرد صالحی بود، پس از مدت کوتاهی او را در خواب دید که در وضع خوبی به سر می برد. گفت: من از ظاهر و باطنت خبر دارم و شغل تو جز عذاب را نمی طلبد. کدام عمل تو را به این مقام رسانده؟ گفت: همانطور است که می گویی. من از وقتی مُردم در بدترین وضع بودم. تا اینکه دیروز همسر اشرف آهنگر را در قبرستان دفن کردند. و به محل قبر اشاره کرد. در شب فوت او، ابا عبد الله الحسین(ع) سه مرتبه او را دیدن نمود و در مرتبه سوم به برداشته شدن عذاب از این قبرستان امر کرد. پس از آن، حال ما خوب شد و در نعمت افتادیم.
آن مرد صالح از خواب بیدار شد و حالی که اشرف آهنگر را نمی شناخت! پس از پرس و جو، در بازار آهنگرها او را یافت و پرسید: آیا تو همسری داشتی؟ گفت آری؛ دیروز فوت کرد و در فلان قبرستان دفنش کردیم. پرسیدم: او به زیارت امام حسین(ع) رفته بود! گفت نه. پرسیدم: روضه خوانی می کرد؟ گفت نه. پرسیدم: مجلس عزا می گرفت؟ گفت نه! برای چه می پرسی؟ من هم خواب را تعریف کردم. او گفت: آن زن به خواندن زیارت عاشورا مواظبت و مداومت داشت.
📚حکایات عنایات حسینی ص۱۱
#کرامات
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
.
.
⚫️روضه آب و عطش
🖊احمدحسین شریفی
◾️شیخ صدوق در کتاب 📚من لایحضره الفقیه ج۱، ص۵۳۶ میگوید عدهای از مردم کوفه محضر امام علی آمدند و از خشکسالیهای ممتد نالیدند و از او خواستند که دعا کند باران بیاید. آن حضرت امام حسن و #امام_حسین را خواست و به آنان فرمود برای آمدن باران دعا کنید. امام حسن دعا کرد (دعای آن حضرت را شیخ صدوق به تفصیل در کتاب ذکر کرده است) و سپس امام حسین دعا کرد:
«ای خدای دهندة خیرات؛ ای خدای نازل کنندة نعمتها، ای خدای جاری کنندة برکات، باران از تو است؛ تو یاریرسان یاریخواهان هستی؛ ما خطاکار و گنهکار هستیم؛ تو بخشاینده و بخشایشگری؛ خدایا، باران رحمتت را بر این مردم بباران، خدایا زمین تشنه است؛ خدایا .....»
هنوز دعای ابیعبدالله تمام نشده بود که بارانی شدید و کافی باریدن گرفت و مردم از امام علی و حسنین تشکر کردند.
◾️اما همین مردم کوفه از روز هفتم محرم آب را بر ابیعبدالله و فرزندان و همراهانش بستند!
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز هم به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
◾️هر چند این سخن نمیتواند درست باشد که روز عاشورا حسین از لشکر عمر سعد درخواست آب کرده باشد! اما داستان عطش و تشنگی ابیعبدالله و فرزندانش اسرار عجیبی دارد.
◾️علی اکبر بعد از حمله اول، مجدداً به طرف خیام آمد و خطاب به ابیعبدالله عرض کرد: «يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی؛ باباجان، تشنگی داره من را میکشه»
◾️زینب کبرا وقتی بالای قتلگاه آمد و با بدن اربا اربای حسین رو به رو شد چنین گفت:
بأبی المهموم حتی قضی
بأبی العطشان حتی مضی
حسین جان پدرم به قربانت که با لب تشنه جان دادی و با دل داغدار از دنیا رفتی.
◾️امام سجاد بعد از دفن پیکر مطهر ابیعبدالله روی قبر مطهرش چنین نوشت:
هذا قَبْرُ الحُسَيْنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِب اَلَّذِي قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَريباً؛ اين قبر حسين بن على است كه او را با لب تشنه و غريب كشتند.
بعد از حادثه کربلا هم تا زمانی که زنده بود هر گاه آب میدید به یاد امام حسین و شهدای کربلا، اشک از چشمانش جاری میشد و گریه میکرد.
◾️از دخترش سکینه هم چنین نقل شده که بعد از شهادت ابیعبدالله، در عالم معنا امام حسین به او گفت که به شیعیانم این پیغام را بده که:
شِيعَتِي مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَيَّ عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي؛ شیعیان من هر زمان که آب گوارایی نوشیدید مرا یاد کنید.
چه کسی دیده لب آب بسوزد جگری
روی دست پدری، جان بسپارد پسری؟
چه کسی دیده که لب تشنهای از سوز عطش
آب در دست و ننوشد به هوای دگری؟
#کرامات
.