.
#امام_هادی
🟧 اطلاع امام هادی(ع) از خواست درونی عبدالرحمن
در روایت آمده که گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبد الرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود آمده، از او پرسیدند که چرا شما شیعه شدید؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفته بودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمد» را دستگیر کنید.
من از رفقا و از بعض حاضرین پرسیدم که «علی بن محمّد» کیست؟ جواب دادند: او امام شیعههاست و به احتمال زیاد متوکل او را به قتل میرساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمیروم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او آگاه شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب نموده، آوردند و مردم برای دیدن او صف کشیده بودند.
عبد الرحمان میگوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم و قلبم پر از عشق و محبت گردید؛ لذا مرتب دعا میکردم که از ناحیه متوکل به او آسیبی نرسد. مأموران همچنان آن حضرت را در میان صفوف جمعیت میآوردند، ولی او با تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمیکرد و به کسی توجّه نمینمود تا اینکه مقابل من رسید، صورت خود را به سوی من گردانید و فرمود:
«خداوند دعایت را مستجاب کرده است و به تو عمر طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت میفرماید.»
من از شنیدن این سخنان به خود لرزیدم و همراهان و حاضران از من سؤال میکردند: شما کیستی؟ و چه کار داری؟ و او با تو چه گفت؟
جواب دادم: خیر است و راز گفته شده را به آنها نگفتم. تا زمانی که به اصفهان برگشتم و خداوند گشایشی در روزی من ایجاد کرد و علاوه بر مال زیاد، عمرم نیز از هفتاد گذشت و دارای دو فرزند شدم…؛ لذا به امامت او معتقد گشتم و از شیعیان او گردیدم.
📚منبع
اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۳، ص ۳۷۱
#امام_هادی_ع
#فضائل_حضرت_علی_النقی
#مداحی_عالمانه
.