eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
546 ویدیو
772 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. خانواده 💠حکایت امام صادق(ع) فرمود: قالَ موسَى بنُ عِمرانَ عليه السلام : يا ربِّ؛ أيُّ الأعمال أفضَلُ عِندَكَ ؟ فقالَ : حُبُّ الأطفالِ ؛ فإنَّ فِطرَتَهُم على تَوحيدي ، فإن اُمِتُّهُم اُدخِلْهُم برَحمَتي جَنَّتي . موسی بن عمران(ع) گفت ای پروردگارمن! کدام یک از اعمال نزد تو بهتر است؟ فرمود: محبت به کودکان، زیرا آنان را بر فطرت یگانه پرستی آفریدم و اگر آنها را بمیرانم به رحمت خود، به بهشت می برم.(۱۰) 💠حکایت زنى به نام «لينه»، نزد پيامبر(ص) آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! من به نمايندگى از زنان، نزد شما آمده ام . هيچ زنى ، تا روز قيامت ، سخن مرا نمى شنود، مگر اين كه از آن، خوش حال خواهد شد : خداى يگانه، هم پروردگار مردان است و هم زنان . آدم(ع) ، هم پدرِ مردان است و هم پدرِ زنان . حوّا، هم مادرِ مردان است و هم مادرِ زنان . خداوند، جهاد را بر مردان، مقرّر داشته است . اگر شهيد شدند، نزد پروردگارشان زنده اند و روزى مى خورند ، و اگر [ در راهِ رفتن به جهاد ]مُردند ، باز نزد خداوند ، پاداش دارند ، و اگر [ زنده ] بر گشتند ، خداوند به آنان پاداش داده است . ما زنان ، از بيمارانْ پرستارى مى كنيم و مجروحان را مداوا مى نماييم . پس ما چه پاداشى داريم ؟ پيامبر (ص) فرمود : «یا وافِدَةَ النِّساءِ، أبلِغی مَن لَقیتِ مِنَ النِّساءِ، أنّ طاعَةَ الزَّوجِ وَالاعتِرافَ بِحَقِّهِ تَعدِلُ ذلِکَ کُلَّهُ». اى نماينده زنان ! به هر يك از زنان كه ملاقاتش كردى ، ابلاغ كن كه اطاعت از شوهر و پذيرفتن حق و حقوق او ، با همه اينها [ كه گفتى ] ، برابرى مى كند» .(۱۱) 💠داستان روزی رسول اکرم حسن و حسین را می بوسید شخصی به نام عبینه یااقرع بن حابس گفت: من ده فرزند دارم و هرگز هیچ یک از آن ها را نبوسیدم. آن حضرت فرمود: «مَن لا يَرحَم لا يُرحَمُ».هر کس رحم نکند بر او رحم نمی شود. (۱۲) بر پایه روایتی دیگر آن حضرت به قدری از این گفتار وی خشمگین شد که چهره اش بر افروخت و به او فرمود: اگر خدا عاطفه را از دلت کنده با تو چه کنم؟ هر کس بر خردسالان مهر نورزد و بزرگان ما را احترام نکند از ما [مسلمانان] نیست. 💠داستان از عارفی پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان». ــــــــــــــــــــــــــــ ..