.
#داستانک
لقمان حکیم گوید:
روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم
خوشه هایی از گندم که از روی تکبر
سر برافراشته و خوشه های دیگری که از
روی تواضع سر به زیر آورده بودند
نظرم را به خود جلب نمودند
و هنگامی که آنها را لمس کردم،
•• شگفت زده شدم ••
خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه
و خوشه های سر به زیر را
پر از دانه های گندم یافتم
با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز
چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند
اما در حقیقت خالی اند
.
.
📖 #داستانک
💢عنایت امام رضا (ع) به شیعیان
♦️ موسی بن سیار که از یاران حضرت #امام_رضا علیه السلام است ،میگوید :
♦️« روزی همراه ایشان بودم همین که نزدیک دیوارهای طوس رسیدیم صدای ناله و گریهای را شنیدم .
♦️ من به جست و جوی آن رفتم و دیدم جنازهای را می آورند .
♦️در این حال حضرت از مرکب پیاده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند کردند و چنان به آن جنازه چسبیدند، همچون بچهای که به مادرش میچسبد
♦️آنگاه رو به من نموده فرمودند :
« هر کس جنازهای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک میشود »
♦️ وقتی جنازه کنار قبر گذاشته شد، حضرت کنار میت نشسته و دست مبارک خود را روی سینهی او گذاشتند و فرمودند :
🍂« فلانی !
تو را بشارت میدهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید .»
♦️ عرض کردم :
فدایت شوم، مگر این مرد را میشناسید، در حالیکه اینجا سرزمینی است که تا کنون در آن گام ننهادهاید .
♦️امام علیه السلام فرمود:
🍂 موسی !
مگر نمی دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه میشود.
🍂 این چنین است که امامان علیهم السلام از احوال ما آگاهند
و لذا هر حاجتمندی که رو به سوی آنان میکند، مورد توجه قرار میگیرد و حاجتش به نحو شایستهای برآورده میگردد.
📚بحارالانوار 49/98
.