.
#زحلت_رسول_اکرم
⚫️ آخرین روزهای عمر پیامبر(ص)
پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه میکرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفتهاست و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»(۱)
پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»(۲)
در روایت دیگر آمدهاست که فرمودند: «به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»(۳)
پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شدهبود، برای پیشگیری از بدعتها، فرمودند: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»(۴)
پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل “امسلمه” رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند: «خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.»(۵)
سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش “اسامه” بروید؟ چرا نرفتید؟»
ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.(۶)
رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراضکنندگان فرمود: «این چه سخنیاست که دربارهی فرماندهی “اسامه” میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایستهاست.» رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادتکنندگان خود به طور مرتب میفرمود: «سپاه اسامه را حرکت دهید.»(۷)
پیامبر(ص) فرمودند: «نفذ و اجیش اسامه.»
«وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.» (۸)
سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان میگریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشتهاست، ارجع فانه یهجر،برگرد؛ زیرا او هذیان میگوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.(۹)
حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند، رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید.»(۱۰)
📚منبع
(۱) الارشاد، شیخ مفید، ص ۹۷
(۲) و (۳) همان، ج ۲، ص ۲۱۴
(۴) السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۶۵۴
(۵) الارشاد، شیخ مفید، ص ۹۷
(۶) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۳۳۴؛ صحیح مسلم، حجاج نیشابوری، ج ۲، ص ۳۲۵
(۷) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۱۹۰
(۸) ملل و نحل، شهرستانی، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالی نائینی، چاپ سوم، ۱۳۶۰، ج ۱، ص ۲۳
(۹) مسند احمد، احمد ابن حبل، بیروت، ج۱، ص ۳۵۵
(۱۰) الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص ۲۴۴۰
#زحلت_پیامبر_اکرم
#پیامبر_اکرم_ص
#مصائب_حضرت_محمد_ص
#مداحی_عالمانه
.
.
◼️ اندوه فراوان حضرت زهرا(س) در شهادت پیامبر اکرم(ص)
هنگامىكه رسول خدا(ص) رحلتكرد، كوچك و بزرگ، زن و مرد از فراق او متأثّر شدند و سراسر مدينه يكپارچه به عزا و گريه و ناله، مبدّل شد، سيل اشك از چشمهاى مردم روان بود، و از هر گوشهى مدينه صداى گريه و فغان و شيون شنيده مىشد، مردم همانند حاجيان كه احرام حج مىبندند و فرياد مناجات و ناله سر مىدهند، ضجّه مىكردند، هيچ مرد و زنى نبود مگر اينكه گريه مىكرد و ناله مىنمود.
اين مصيبت جانكاه، بخصوص براى خاندان پيامبر(ص) و بويژه اميرمؤمنان على(ع)، پسر عمو و برادر آن حضرت، بسيار جانسوز بود، از فراق پيامبر(ص) آنچنان اندوه بر اميرمؤمنان(ع) وارد گرديد كه اگر بر كوهها نازل مىشد، طاقت تحمل آن را نداشتند، و بعضى از خاندان آن حضرت بقدرى در تنگناى شديد اندوه قرار گرفتند كه نمىتوانستند خود را نگهدارند، جزع و بىتابى، صبر و عقل آنها را ربوده بود و قدرت تكلّم و شنوائى را از آنها سلب كردهبود.
ساير مردم نيز، بعضى مىگريستند، بعضى شيون مىكردند و بعضى بىتابى مىنمودند ولى در ميان همهى مردم هيچكس مانند حضرت زهرا(س)، محزون و غمگين نبود، آنچنان حزن و اندوه او را احاطه كردهبود كه غير از خدا كسى قادر بر ترسيم آن نيست، ساعت به ساعت و روز به روز، اندوهش تازه مىشد و گريهاش شدّت مىيافت و صداى نالهاش كم نمىشد، و سوز درد دلش آرام نمىگرفت، هر روز كه به پيش مىآمد گريه او بيشتر از روز قبل بود.
آه جانسوز حضرت فاطمه سلام اللهعلیها كنار قبر پدر در روز هشتم رحلت پيامبر صلی الله علیه واله.
روايت كننده مىگويد: تا هفت روز بعد از رحلت پيامبر(ص) فاطمه(س) از خانه بيرون نيامد، روز هشتم به عنوان زيارت قبر پيامبر(ص) از خانه بيرون آمد با گريه و ناله به طرف قبر رسولخدا (ص) رهسپار شد، (از شدّت ناراحتى) دامنش بر زمين كشيده مىشد، و چادرش بر پاهايش مىپيچيد، از شدّت گريه و ريزش اشك، چشمهايش چيزى را نمىديد، تا كنار قبر آمد، همينكه چشمش به قبر پدر افتاد، از حال رفت و خود را به روى قبر افكند.
زنهاى مدينه به سوى او شتافتند، آب به صورتش پاشيدند تا اينكه به هوش آمد، آنگاه صدا به گريه بلند كرد و خطاب به پدر گفت:
«قوتم رفت، صبرم تمام شد و بىتاب شدم، دشمنم شاد گرديد، اندوه جانكاه مرا مىكشد، اىپدر بزرگوار تنها و حيران و بىكس باقى ماندم، صدايم گرفت، كمرم شكست، زندگيم دگرگون و تيره شد، بعد از تو اى پدر، انيسى در وحشت ندارم، و كسى نيست كه مرا آرام كند.»
سپس با نالهى جانسوز، اين اشعار و گفتار را به زبان آورد و گفت: «اى پدر جان حزن من هر روز در مصيبت تو تازه است، و قلبم به خدا قسم، سوزان و دگرگون است، هر روز اندوه من از مصيبت تو زياد مىشود، و حزن من از فراق تو هرگز تمام نمىشود.
اى پدر جان، بعد از تو، بيوه زنان و مستمندان به چهكسى پناه ببرند؟ و چه كسى تا روز قيامت (در روز قيامت) به فرياد امّت مىرسد؟
اى پدر جان، بعد از تو ما را تضعيف كردند، و صبح كرديم، مردم از ما روى گرداندند.»
«اى پدر عزيز، كدام اشك است كه از فراق تو، روان نيست و كدام اندوه است كه بعد از تو، پياپى نيست؟ و كدام مژگان است كه بعد از تو، سرمهى خواب، به او برسد. اى پدر، امر عظيم بر تو وارد شد.
اى پدر، مصيبت تو اندك نيست، منبر تو بعد از تو در وحشت است، و از محراب تو صداى مناجاتى شنيده نمىشود، ولى قبر تو به خاطر آنكه تو را پوشانده، شاد است، آه بر روزگار من تا آن هنگام كه به تو بپيوندم.»
سپس فاطمه(س) نالهى جانسوزى كشيد، آنگونه كه نزديك بود جانش از بدنش خارج گردد، سپس گفت:
«صبر من تمام شد، و آثار اندوهم آشكار گشت پس از آنكه خاتم پيامبران را از دست دادم.
اى چشم اى چشم! اشك خود را پياپى بريز، واى بر تو، آنقدر گريه كن كه بجاى اشك خون بريزى.
اى رسول خدا، اى برگزيدهى پروردگار و اىپناه يتيمان و ناتوانان. و آه اگر آن منبرى را كه بالاى آن میرفتى بنگرى كه پس از نور، ظلمت بر آن نشسته است.»
«خدايا، مرگ مرا بزودى به من برسان، چرا كه زندگى دنيا بر من تيره و تار شده، اى مولاى من.»
📚منبع
بیت الاحزان، شيخ عباس قمى
#حضرت_زهرا
#رسول_الله
#زحلت_پیامبر_اکرم
#پیامبر_اکرم_ص
#مصائب_حضرت_محمد_ص
#مداحی_عالمانه
.
.
#زحلت_پیامبر_اکرم
⚫️ اجازه عزرائیل از پیامبر اکرم(ص)
از ابن عباس روایت شده رسول خدا(ص) هنگام بیماری، لحظهای بیهوش گردید. در آن هنگام درخانه کوبیده شد. فاطمه(س) فرمود: «کیستی؟» کوبنده در گفت: «مرد غریبی هستم آمدهام از رسول خدا(ص) پرسشی کنم.»
آیا اجازه میدهید به محضرش برسم؟ فاطمه(س) فرمود: «بازگرد خدا تو را بیامرزد اکنون پیامبر بیمار است.»
آن شخص غریب رفت و پس از لحظهای باز آمد و در خانه را کوبید گفت: مرد غریبی است از پیامبر(ص) اجازه ورود میطلبد. آیا به غریبان اجازه ورود میدهید؟ در این هنگام رسول خدا(ص) به هوش آمد و فرمود:
«فاطمه جانم آیا میدانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیتها را پراکنده میکند، لذات را در هم میشکند، این فرشته مرگ (عزرائیل) است به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من هم از احدی اجازه نمیگیرد. به خاطر مقام ارجمندی که در پیشگاه خداوند دارم از من اجازه میطلبد به او اجازه ورود بده.»
فاطمه(س) به او فرمود: «داخل شو خدا تو را بیامرزد.» عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر شد و گفت: «السلام علی اهل بیت رسول الله؛ سلام بر خاندان رسول خدا(ص).»
📚منبع
انوار البهیه، شیخ عباس قمی، ص ۱۶
کحل البصر، شیخ عباس قمی، ص ۱۹۲
سوگنامه آل محمد(ص)، محمد محمدی اشتهاردی، ص ۱۸
#رسول_الله
#زحلت_رسول_اکرم
#پیامبر_اکرم_ص
#مصائب_حضرت_محمد_ص
#مداحی_عالمانه
.
.
حضرت رسول اکرم(ص) برای اقامه نماز و ایراد آخرین نصایح، در مسجد مدینه حاضر می شوند!👇
#حضرت_رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه
✅شیخ مفید می نویسد :
📋《فَمَكَثَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ مَوْعُوكاً ثُمَّ خَرَجَ إِلَى اَلْمَسْجِدِ مَعْصُوبَ اَلرَّأْسِ مُعْتَمِداً عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) بِيُمْنَى يَدَيْهِ وَ عَلَى اَلْفَضْلِ بْنِ اَلْعَبَّاسِ بِالْيَدِ اَلْأُخْرَى حَتَّى صَعِدَ اَلْمِنْبَرَ فَجَلَسَ عَلَيْهِ》
♦️حضرت(ص) سه روز ديگر با كسالت و ناتوانى شديد در منزل بود.
آنگاه در حالى كه سر خود را بسته بود و از طرف راست به امام على(عليه السّلام) و از سمت چپ به فضل بن عباس تكيه كرد به مسجد آمدند و بر بالای منبر جلوس کردند.
سپس فرمودند :
📋《مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ! قَدْ حَانَ مِنِّي خُفُوفٌ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ فَمَنْ كَانَ لَهُ عِنْدِي عِدَةٌ فَلْيَأْتِنِي أُعْطِهِ إِيَّاهَا وَ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَيَّ دَيْنٌ فَلْيُخْبِرْنِي بِهِ!
مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ! لَيْسَ بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ شَيْءٌ يُعْطِيهِ بِهِ خَيْراً أَوْ يَصْرِفُ بِهِ عَنْهُ شَرّاً إِلاَّ اَلْعَمَلُ!
أَيُّهَا اَلنَّاسُ! لاَ يَدَّعِي مُدَّعٍ وَ لاَ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَ اَلَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لاَ يُنْجِي إِلاَّ عَمَلٌ مَعَ رَحْمَةٍ وَ لَوْ عَصَيْتُ لَهَوَيْتُ》
♦️اى گروه مردم! آن زمانی که من از ميان شما بروم، نزدیک شده است.
پس هر كه امانتى و وعدۀ پيش من دارد بيايد تا من به او بدهم و هر كه به من وامی داده، مرا آگاه كند.
اى گروه مردم! ميان خدا و ميان هر يك از بندگان چيزى كه به واسطۀ آن نيكى به او رساند يا بدى از او دور كند نيست جز عمل و كردار[يعنى كردار است كه باعث رساندن خير يا دورى كردن شر مىشود.]
اى گروه مردم! [بيهوده و بدون كردار نيك] كسى ادعاى رستگارى نكند و آرزوى نجات نداشته باشد.
سوگند بدان كه مرا به حقيقت به پيامبرى فرستاده رهائى ندهد كسى را جز كردار يا رحمت پروردگار، و اگر من[كه پيامبر خدا و حبيب اويم] نافرمانيش مىكردم هر آينه به دوزخ مى افتادم.
سپس فرمود :
📋《اَللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟》
♦️پروردگارا! آيا رساندم؟[آنچه بايد بگويم تبليغ كردم؟]
سپس؛
📋《نَزَلَ فَصَلَّى بِالنَّاسِ صَلاَةً خَفِيفَةً وَ دَخَلَ بَيْتَهُ وَ كَانَ إِذْ ذَاكَ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا فَأَقَامَ بِهِ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ》
♦️سپس از منبر پایین آمدند و نمازى خفيف با مردم خوانده و به خانه آمدند و آن هنگام در خانۀ «ام سلمة» بود.(۱)
پس يك روز يا دو روز در خانۀ ام سلمة بودند.
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۰
#زحلت_پیامبر_اکرم #رسول_الله
#اسنادالمصائب
.