.
#محرم
#عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام #حضرت_مهدی_علیه_السلام_منتقم_خون_سیدالشهداء_علیه_السلام
👈🏼👈🏼 #شیخ_طوسی رضوان الله علیه روایت کرده است:
أخبرنا محمد بن محمد، قال أخبرنی أبو الحسن أحمد بن محمد بن الحسن بن الولید، عن أبیه، عن محمد بن الحسن الصفار،
عن محمد بن عبید، عن علی بن أسباط، عن سیف بن عمیره، عن محمد بن حمران،
قال قال ابوعبدالله علیه السلام:
لما کان من أمر الحسین بن علی ما کان، ضجث الملائکه إلی الله تعالی وقالت: یارب! یفعل هذا بالحسین صفیك وابن نبیك؟!
قال: فأقام الله لهم ظل القائم علیهالسلام وقال: بهذا أنتقم له من ظالمیه.
📝 محمد بن حمران گوید که امام صادق عليهالسلام فرمودند:️ چون کار حسین به آنجا رسید که رسید، ناله و فریاد فرشتگان به سوی خدا بلند شد:
پروردگارا با حسین برگزیدهات و پسر پیامبرت چنین میکنند؟
خداوند سایهی قائم را ایستاده به آنان نشان داد و فرمود: با این شخص انتقام او را از ظلم کنندگان به او خواهم گرفت.
📚 الامالی، شیخ طوسی، مجلس چهاردهم، ح۸۹، ص۴۱۸
#گریز_زیارت_عاشورا
.
#ولادت_امام_دهم_علیه_السلام
#با_امام_هادی_علیه_السلام
#قصه_عبرت
#15ذیحجه
🔷🔶 #یونس_نقاش_و_امام_هادی_علیه_السلام
👈🏼👈🏼 مرحوم #شیخ_طوسی و برخی دیگر از بزرگان رضوان الله علیهم به نقل از #کافور_خادم حکایت نمایند:
منزل و محل مسکونی حضرت ابوالحسن، امام هادی علیهالسلام در نزدیکی بازارچهای بود که صنعتگران مختلفی در آن کار میکردند.
یکی از آنها شخصی به نام یونس نقاش بود که کارش انگشترسازی و نقش و نگار آن بود، او از دوستان حضرت بود و بعضی اوقات خدمت حضرت میآمد.
➖ روزی با عجله و شتاب نزد امام علیهالسلام وارد شد و پس از سلام اظهار داشت:
سرورم! من تمام اموال و نیز خانوادهام را به شما میسپارم.
حضرت به او فرمود:
چه خبر شده است؟
یونس گفت:
من باید از این دیار فرار کنم.
حضرت در حالتی که تبسمی بر لب داشت، فرمود:
برای چه؟ مگر چه پیش آمدی رخ داده است؟!
یونس جواب داد:
چون که وزیر خلیفه - موسی بن بغا - نگین انگشتری را تحویل من داد تا برایش حکاکی و نقاشی کنم و آن نگین از قیمت بسیار بالایی برخوردار بود، که در هنگام کار شکست و دو نیم شد و فردا موعد تحویل آن است؛ و میدانم که موسی یا حکم هزار شلاق و یا حکم قتل مرا صادر میکند.
➖ امام هادی علیه السلام فرمود:
آرام باش و به منزل خود باز گرد، تا فردا فرج و گشایشی خواهد بود.
یونس طبق فرمان حضرت به منزل خویش بازگشت و تا فردای آن روز بسیار ناراحت و غمگین بود که چه خواهد شد؟ و تمام بدنش میلرزید و هراسناک بود از این که چنانچه نگین از او بخواهند چه بگوید؟
در همین احوال، ناگهان، مأموری آمد و نگین را درخواست کرد و اظهار داشت: بیا نزد موسی برویم که کار مهمی دارد.
➖ یونس نقاش با ترس و وحشت عجیبی برخاست و همراه مأمور نزد موسی بن بغا رفت. و هنگامی که یونس از نزد موسی برگشت، خندان و خوشحال بود و به محضر مبارک امام هادی علیهالسلام وارد شد و اظهار داشت:
یابن رسول الله! هنگامی که نزد موسی رفتم، گفت: نگینی را که گرفته ای، خواسته بودم که برای یکی از همسرانم انگشتری مناسب بسازی؛ ولی اکنون آنها نزاعشان شده است. اگر بتوانی آن نگین را دو نیم کنی، که برای هر یک از همسرانم نگینی درست شود، تو را از نعمت و هدایای فراوانی برخوردار میسازیم.
➖ امام هادی علیهالسلام تا این خبر را شنید، دست مبارکش را به سمت آسمان بلند نمود و به درگاه باری تعالی اظهار داشت:
خداوندا! تو را شکر و سپاس میگویم، که ما - اهلبیت رسالت - را از شکرگزاران حقیقی خود قرار دادهای.
و سپس به یونس فرمود:
تو به موسی چه گفتی؟
یونس اظهار داشت:
جواب دادم که باید مهلت بدهی و صبر کنی تا چارهای بیندیشم.
امام هادی علیهالسلام به او فرمود:
خوب گفتی و روش خوبی را مطرح کردی.
📚 منابع:
۱. أمالی شیخ طوسی، ج۱، ص۲۹۴
۲. اثبات الهداة، ج۳، ص۳۶۷، ح۲۴
۳. مدینة المعاجز، ج۷، ص۴۳۹، ح۲۴۳۹
۴. بحارالأنوار، ج۵۰، ص۱۲۵، ح۳
#میلاد_امام_هادی
.