eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8.2هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
756 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 حکایات مناجاتی 7⃣1⃣ شرح حال فضیل عِیاض(ره) فضیل بن عیاض مرد بزرگی بوده. او سالها در بیابانهای خراسان یک چادری داشت و در آن به عبادت مشغول بود؛ نماز و روزه و ... چند شاگرد هم داشت که به دستور او هر قافله ای از آنجا عبور می کرد این شاگرد ها می رفتند و قافله را می دزدیدند و غارت می کردند و بدین منوال روزی شاگردان و استاد تامین می شد. روزی یک نفر آمد و گفت ای فضیل من از تو تعجب می کنم که هر وقت تو را می‌بینم مشغول نماز و روزه هستی، از طرف دیگر این افراد تو مردم را قتل و غارت می‌کنند و برای تو پول می آورند. اینها چطور باهم می سازد؟ این اجتماع ضدّین است. فضیل برای او این آیه را خواند: وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (۱۰۲ توبه) یک روز قافله ای از آنجا می گذشت و پیرمردی مقداری پول طلا داشت. او از ترس غارت فضیل و یارانش پولها را به چادرِ در میان بیابان آورد و نمی دانست که این چادر برای فضیل است. دید یک نفر به لباس زهد و اهل تقوا مشغول عبادت است. گفت این کیسه پیش تو امانت باشد تا بعد. رفت. وقتی برگشت دید قافله را دزد زده و هرچه داشتند برده‌اند و دست و پای زن و مرد ها را بسته اند و روی زمین رها کرده‌اند. به سراغ آن چادر رفت تا پول خود را از آن آقا بگیرد که دیده همه دزدها با اموال دزدی شده در چادر هستند و این آقای بزرگ سهم خودش را برداشته و دارد بقیه را تقسیم می‌کند. تا چشم فضیل به پیرمرد افتاد به او اشاره کرد که پولت آنجاست برو بردار. این دزدها به فضیل گفتند ما در قافله درهمی پیدا نکردیم تو چطور این کیسه زر را از دست دادی و به صاحبش برگرداندی؟ او گفت این به ما حسن ظن پیدا کرد و بر این اساس ما را امین می دانست و من نخواستم خلاف حسن ظن او با او رفتار کنم. فضیل گاهی می‌گفت من بالاخره باید توبه کنم تا خدا از گناهانم بگذرد. ما خیلی جنایت می‌کنیم ولی خدا بالاخره باید از گناهان من بگذرد. تا اینکه عاشق دختری شد و نیمه شب برای تصاحب او از دیوار خانه آنها بالا رفت. روی پشت‌بام دید کسی قرآن می خواند و این آیه به گوشش رسید: أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّه؟ آیه ۱۶ سوره حدید سریع گفت: "آنَ، آنَ واللهِ قد آنَ: رسید، رسید، به خدا وقتش رسید." برگشت و توبه کرد. روز و شب گریه و تضرع و رفتن سراغ مردم برای حلالیت و ... سپس آمد مدینه و خدمت امام صادق(ع) رسید و از اصحاب خاص آن حضرت شد. از اولیای خدا شد. 📚منبع: سالک آگاه، علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، ج۱ ۱۴۴۳
. 🟢 حکایات مناجاتی 8⃣1⃣ شرح حال پسر فضیل عِیاض(ره) فضیل عیاض پسری داشت به نام علی که از خود او هم حالات عجیب تری داشت. نقل شده که در جوانی کنار زمزم ایستاده بود که یک نفر این آیات قرآن را خواند. او پس از شنیدن این آیات صیحه ای زد و افتاد و جان داد: وَتَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ - سَرَابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ (ابراهیم ۴۹ و ۵۰) و (در آن روز) بدکاران را زیر زنجیر (قهر خدا) مشاهده خواهی کرد. (و بینی که) پیراهنهای از مس گداخته آتشین بر تن دارند و در شعله آتش چهره آنها پنهان است. 📚منبع: سفینة البحار، ج۷، ص۱۰۳ ۱۴۴۳ .