eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
546 ویدیو
772 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. در زدند و علی دم در رفت یک یهودیست سائل این در کار او چیست ؟ دخترش کور است یا علی لطف کن بر این دختر گفت داخل شو که شفا اینجاست تا ببینید نور عینم را نور اگر خواستید صبر کنید تا صدایش کنم حسینم را دستهای حسین بر چشم دخترک خورد و چشم ها وا شد کور آنجا به پلک هم زدنی با نگاه حسین بینا شد گفت مرد یهود بعد از این ای مسیحا ستاره‌ی شب تو من مسلمانم و غلام حسین دخترم هم کنیز زینب تو خواهشا پیش زینبت باشد تا از او بندگی بیاموزد تا ببینم شبیه پروانه پای شمع حسین  میسوزد دخترک چند وقت در آن بیت بود شاگرد زینب کبری گرچه بسیار سخت بود اما رفت از آن حرم به حکم قضا چند سالی گذشت و زینب را در اسارت به شام آوردند اسرا را خرابه‌ی کاخِ مرد لقمه حرام آوردند به کنیزان خویش گفت یزید چون لباس قشنگ میپوشید با زنم هنده تا خرابه روید خودتان نیز فخر بفروشید وارد صحنه‌ی خرابه شدند هنده و دور او کنیزانش روی یک صندلی نشست و سپس خورد سنگ محک به ایمانش رو به سردسته‌ی اسیران گفت تو چرا سربه‌زیر هستی پس؟ ظاهرا که رشیده می‌آیی چه شده اینچنین شکستی پس؟ زینب اول به او جواب نداد هنده پرسید از کجا هستید * گفت ما از مدینه آمده ایم هنده اسم مدینه را که شنید پاشد از صندلی نشست زمین گفت بر مردم مدینه سلام خبر از خانه‌ی علی بدهید گر بگویید کرده اید اکرام من شفا دیده ام به دست حسین ورنه یک عمر کور سو بودم خواهری هم به نام زینب داشت سالها من کنیز او بودم _هنده جان از حسین پرسیدی بین دستان شوهرت سر اوست این که نشناختی‌ش اینجاهم معجرش گشته پاره خواهر اوست آن سر تکه تکه عباس است آن سر تیغ خورده هم اکبر آن سر کوچکی که خورده به تیر سر طفل حسین علی اصغر من همانم که خارج از خانه دور خود هفت تا برادر داشت این که دنبال معجرم باشم بین بازار را که باور داشت عزتم خوار شد به قدری که دشمنم گوش بر صدایم داد خرجت زینبٌ من الفسطاط دخلت زینبٌ علی‌بن زیاد غم به جان زن یزید نشست مو پریشان نمود ، جامه درید رفت از حال و تا به هوش آمد با همان وضع رفت سمت یزید _جای هنده درون کاخ اما روی خاک خرابه سرورمن معجر پاره پاره‌ی زینب خاک خورده‌ست خاک بر سر من پسر آن زن جگرخواره پاشد و دست بر عبایش شد تا کسی رو به همسرش نکند زود انداخت بر سر زن خود عجبا این یزید ملعون است بی حجابی سرخش کرد روضه ای باز تر نگویم از این بین بازار دختری غش کرد * مِن اَیِّ البِلادِ انتم؟ وَ اِن سَئَلتِ عَنِ الحٌسَینِ فَهذا رأسهُ بَینَ یَدَی یزیدٍ * و اِن سَئَلت عَنِ زَینَبٍ، فَاَنَا زَیَنَبُ بنت عَلّیٍ وَ هذِی اُمُّ کُلثُومٍ وَ هؤُلاءِ بَقیةُ مُخَدّرات فاطِمَة الزّهراءِ **** وا اِماماهُ، وا سیّداه، وا حُسیناه! لَیتَنی کُنتُ قَبلَ هذا الیوم عَمیاء وَلا اَنظُرُ بناتَ فاطمة الزّهراء سلام الله علیه علی هذِهِ الحالَةِ
. 6⃣3⃣1⃣خواب هند بنت ابی عامر [همسر یزید] در شام به نقل علامه مجلسی!👇 ✅هند بنت ابی عامر همسر یزید می گوید : 📋《كُنْتُ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَأَيْتُ بَاباً مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ فُتِحَتْ وَ الْمَلَائِكَةُ يَنْزِلُونَ كَتَائِبَ كَتَائِبَ إِلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ هُمْ يَقُولُونَ : [السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)] فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ نَظَرْتُ إِلَى سَحَابَةٍ قَدْ نَزَلَتْ مِنَ السَّمَاءِ وَ فِيهَا رِجَالٌ كَثِيرُونَ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ دُرِّيُّ اللَّوْنِ قَمَرِيُّ الْوَجْهِ》 ♦️وقتی سرهای شهدای کربلا را به شام آوردند، شبي در خواب ديدم که دري از آسمان گشوده شد و فوج فوج ملائکه نازل مي‏ شدند و در برابر سر مبارک حضرت امام حسين(ع) مي‏ ايستادند و مي‏ گفتند : السلام عليک يا أباعبدالله(ع)! السلام عليک يابن رسول الله(ص)! ناگاه ديدم که ابري از آسمان به زير آمد و مردان بسيار در ميان آن ابر بودند. در ميان ايشان مردي بود در نهايت صباحت و نور و صفا! 📋《فَأَقْبَلَ يَسْعَى حَتَّى انْكَبَّ عَلَى ثَنَايَا الْحُسَيْنِ(ع) يُقَبِّلُهُمَا وَ هُوَ يَقُولُ : يَا وَلَدِي! قَتَلُوكَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ‏! يَا وَلَدِي! أَنَا جَدُّكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ هَذَا أَبُوكَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى(ع) وَ هَذَا أَخُوكَ الْحَسَنُ(ع) وَ هَذَا عَمُّكَ جَعْفَرٌ وَ هَذَا عَقِيلٌ وَ هَذَانِ حَمْزَةُ وَ الْعَبَّاسُ ثُمَّ جَعَلَ يُعَدِّدُ أَهْلَ بَيْتِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ》 ♦️وقتی که به زمين رسيد، دويد و خود را به آن سر منور رساند. در حالی که لب و دندان او را مي‏ بوسيد و نوحه و زاري مي‏ کرد و مي‏ گفت : اي فرزند دلبند من! تو را کشتند و تو را از آب فرات منع کردند! مگر تو را نشناختند؟! اي فرزند گرامي! من جد توام رسول خدا(ص)! و اين پدر تو است، علي مرتضي(ع)! و اين برادر تو است حسن مجتبي(ع)! و اين‏ها عموهاي تواند، جعفر طيار، عقيل، حمزه و عباس! و يک يک اهل بيت خود را شمرد. هند می گوید : 📋《فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِي فَزِعَةً مَرْعُوبَةً وَ إِذَا بِنُورٍ قَدِ انْتَشَرَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ(ع) فَجَعَلْتُ أَطْلُبُ يَزِيدَ وَ هُوَ قَدْ دَخَلَ إِلَى بَيْتٍ مُظْلِمٍ وَ قَدْ دَارَ وَجْهَهُ إِلَى الْحَائِطِ وَ هُوَ يَقُولُ : مَا لِي وَ لِلْحُسَيْنِ(ع)؟ وَ قَدْ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْهُمُومَاتُ! فَقَصَصْتُ عَلَيْهِ الْمَنَامَ وَ هُوَ مُنَكِّسُ الرَّأْسِ!》 ♦️من از دهشت اين حال، خايف و ترسان بيدار شدم. وقتی به نزد سر آن بزرگوار رفتم، ديدم که نور از آن سر منور به آسمان بالا مي‏ رفت. رفتم که يزيد را بيدار کنم و او را از خواب خود مطلع گردانم که او را در جاي خود نيافتم. وقتی تفحص کردم، ديدم که به خانه‏ ي تاري درآمده و رو به ديوار نشسته و با غايت بيم و اندوه و خوف مي‏ گويد : مرا با حسين(ع) چه کار بود؟ وقتی خواب مرا شنيد، غم و بيم او مضاعف شد، سر به زير افکند و جواب نگفت.(۱) 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۹۷ .
. 1⃣بررسی روضه هنده! مضمون دو کلیپ زیر درباره هنده :👇 🎤《از سلمان فارسی نقل شده است که روزی در مدینه، عبدالله بن عامر یهودی را که از تجار معروف عرب بود، دید. همراه او دختری بود به نام هنده، که در اثر یک بیماری مادرزادی، نابینا و فلج بود. او برای درمان دخترش، پزشکان فراوانی را تجربه کرده بود، ولی نتیجه ای نگرفته بود. به همین جهت، با راهنمایی سلمان فارسی، در شهر مدینه، به خانه حضرت علی(ع) رفت تا در این خانه شفا یابد. وقتی وارد خانه امام علی(ع) شدند، و ماجرا را شرح دادند، امام حسین(ع) به درخواست امام علی(ع) ظرفى را پر از آب نمود و دست مبارک خود را در آن نهاد. سپس هند را کنار آن آب آوردند او از آب آن ظرف به بدنش مالید و پاشید و به طور کامل سلامتى خود را باز یافت از آن پس افتخار کنیزی در خانه امام حسین(ع) را پیدا کرد. بدین ترتیب، هنده با دستان کوچک امام حسین(ع) شفا یافت. پدر هند گفت : یا علی(ع)! می شود یک منّتی بر من بگذاری واین دخترم را چند ماهی برای کنیزی قبول کنی که با بچّه های شما تربیّت اسلامی شود؟!!! حضرت(ع) نیز قبول کرد. عبدالله بن عامر مسلمان شد و به شام رفت، و بعضی از شامیان از اقوام و دوستان، نیز همان جا به اسلام رو آوردند و بعدها نیز کسانی که به مدینه آمدند و سلامتی دختر را دیدند، مسلمان شدند. هند در این خانه ماند و قدری بزرگ شد و تا این مدت هم بازی زینب کبری(س) بود. تا اینکه پدرش بعد از مدتی او را از این منزل به شهر خود برد، و برخی می گویند که تا شهادت امام علی(ع) کنیز خانه علی(ع) بوده است و پس از شهادت حضرت علی(ع) برای کنیزی به خانه امام حسن(ع) رفت. به هر حال؛ در زمان خلافت معاویه به حسب تقدیر سر از شام در می آورد و با یزید ازدواج می کند!! امّا به جهت آن که همه خاطرات دوران کودکی و نوجوانی او متعلق به شهر مدینه و خانه اهل بیت(ع) بود، سخت به این خانه دل بسته بود. او که در شهر شام بود و از داستان حوادث کربلا خبری نداشت؛ يك وقت بر سر زبانها افتاد كه جماعتى از اسيران خارجى به شام آمده اند. اين زن از يزيد درخواست كرد به ديدار آنها برود ويزيد اجازه داد! شب فرا رسيد، فرمان داد تا كرسی اى در نصب كردند و او بر كرسى قرار گرفت و حال رقت بار آن اسيران او را كاملا متاثر گردانيد. هند سؤال كرد : بزرگ شما كيست؟ حضرت زینب(س) را نشان دادند. گفت : اى زن اسير، شما از اهل كدام دياريد؟ فرمود: از اهل مدينه! آن زن گفت عرب همه شهرها را مدينه گويد؛ شما از كدام مدينه هستيد؟  فرمود : از مدينه رسول خدا(ص )! آن زن از كرسى فرود آمد و به روى خاك نشست و گفت : اى زن اسير! تو را به خدا قسم مى دهم آيا هيچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته اى؟  حضرت(س) فرمود : من در محله بنى هاشم بزرگ شده ام! آن زن گفت : اى زن اسير، قلب مرا مضطرب كردى! تو را به خدا قسم مى دهم، آيا هيچ در خانه آقايم اميرالمؤمنين(ع ) عبور نموده و زينب(س) را زيارت كرده اى؟  حضرت زينب(س) ديگر نتوانست خوددارى بنمايد، صداى شيون او بلند شد فرمود : حق دارى زينب را نمى شناسى، من زينبم! در این هنگام هند بیهوش بر زمین افتاد. پس از آن که به هوش آمد حضرت زینب(س) به بالین او آمد و فرمود : اى هند برخیز و به خانه ات برو که من مى ترسم شوهرت یزید به تو آسیب برساند. هند خود را به کاخ یزید رساند و خطاب به یزید گفت : وای بر تو ای یزید! تو آل رسول(ص) را در خرابه جا داده ای؟! از آن پس او یزید را برای همیشه ترک کرد و رفت!》 ✍جواب :👇 در مورد جریان هند همسر یزید آنچه در منابع آمده، این است که وی دختر عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بوده که کنیه اش ام کلثوم می باشد که در اشعار یزید ذکر شده است : 《اذَا اتکأتُ عَلي الأَنماطِ فِی غُرفِِ، بِدَیر مَرانَ عِندِی اُمّ كُلثُوم》 هیچ غمی نیست، وقتی که در دیر مران در غرفه‌ها بر تخت تکیه بدهم و آغوشم ام‌ کلثوم باشد. هند بعد از اینکه متوجه شد، اسرای حاضر در شام، اسرای آل رسول(ص) هستند، به مخالفت با یزید پرداخت و او را مجبور کرد که رفتارخود را نسبت به اسرای کربلا تغییر دهد! همین! یعنی در مورد هند دختر عبدالله، همسر یزید، همین اندازه، در موردش در تاریخ گنجانده شده است و پیش از این جریان و بعد از این جریان، مطلب زیادی در موردش نیست! 👤خوارزمی می نویسد : بعداز ورود اسرای کربلا به شام، یزید لعین دستور داد به اینکه؛ سر مطهر امام حسین(ع) را بر سر در خانه اش بياويزند و به اهل بيت امام حسين(ع) دستور داد تا وارد خانه اش شوند. 《فَلَمَّا دَخَلَتِ النِّسْوَةُ دَارَ يَزِيدَ لَمْ يَبْقَ مِنْ آلِ مُعَاوِيَةَ وَ لَا أَبِي سُفْيَانَ أَحَدٌ إِلَّا اسْتَقْبَلَهُنَّ بِالْبُكَاءِ وَ الصُّرَاخِ وَ النِّيَاحَةِ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) وَ أَلْقَيْنَ مَا عَلَيْهِنَّ مِنَ الثِّيَابِ وَ الْحُلِيِّ وَ أَقَمْنَ الْمَأْتَمَ عَلَيْهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ》 👇