.
#زمزمه
#حضرت_زهرا_زمزمه
بند اول:
پشت این در یه روزی غوغا شد
دود آتیش از کوچه پیدا شد
می دیدم که مادرم تنها شد
زمین خورد و لگد شد چادر مادر
چی آورده سرش این میخ تیز در
چه دردایی کشیده بعد پیغمبر
ای وای مادر ای وای مادر
بند دوم:
می شِکوندن با غلاف بازوشو
چکمه هاشون میزدن پهلوشو
زخمی کرده سیلی شون ابروشو
خودم دیدم که مادر دست به دیواره
روی خاکا چشاش ابریه میباره
میخواد پاشه ولی زخماش نمیزاره
ای وای مادر ای وای مادر
#علی_علی_بیگی✍
#فاطمیه
.👇
فیشروضهفاطمیه1403.pdf
1.85M
﷽
🔖#پی_دی_اف_روضه🔖
pdf
ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ
📜فیش روضه دهه #فاطمیه ۱۴۰۳📜
مناجات و #روضه_حضرت_زهرا(س)
ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ
✍مـؤلــف و نویسنده :
#علی_حاجیان_فر
آماده چاپ و پرینت
.
#واحد
#فاطمیه #حضرت_زهرا
مادرم حضرت زهراس
فاطمه ام ابیهاس
گوشه ی لطف نگاهش
برتر از عرش معلاس
خودم ایل و تبارم تموم کس وکارم فدای حسنش
آه هزارتا مثه حاتم خود حضرت آدم گدای حسنش
سایه ی رو سرم مادر خیلی دوست دارم
حضرت بی حرم مادر خیلی دوست دارم
فاطمه ام ابیها
........
کربلام گیره یه امضا
این گدا داره تمنا
حل میشه مشکلم آخر
گر نگاهی کنه زهرا
منه بی سروپارو که دوست داره شمارو ببر کرببلا
آه دلم پر زده مادر شبیه یه کبوتر تا ایوون طلا
بانیِ کربلای ما زهرا مدد زهرا
پرچمت تاابد بالا زهرامددزهرا
فاطمه ام ابیها
........
فاطمه خسته و تب دار
زخمی از ضربه ی مسمار
غرق خون بال کبوتر
رد خون مونده به دیوار
نه جوونی نه توونی لباسش همه خونی کبودش بدنش
آه غمم رو کی میدونه دلم رو میسوزونه سیاهی تنش
چشمامون ابر بارونه زهرا مرو زهرا
دخترت زار و گریونه زهرا مرو زهرا
فاطمه ام ابیها
....
قلبم ازغصه کبابه
حال من خیلی خرابه
قوت بازوی حیدر
زندگی بی تو عذابه
همه داروندارم گره خورده به کارم شدی قاتل من
آه دعا کن که بمونی هنوز خیلی جوونی همه حاصل من
زینب از غصه میمیره زهرا مرو زهرا
دیگه حیدر زمین گیره زهرا مرو زهرا
فاطمه ام ابیها
#هاشم_محمدی_آرا
👇👇
🏷آقای مدّاح، آقای منبری، آقای هیئتی!
خواندن روضهی در و دیوار در این ایّام، واجب است؛
امّا کافی نیست...
باید بگویی چه شد که دشمن جرأت کرد،
چنین جسارتی به دختر پیامبر(ص) روا دارد؟!
باید بگویی که حضرت زهرا(س)،
چهل شب به همراه امیرالمؤمنین(ع) و حسنین(ع)،
در خانهی مهاجرین و انصار رفت و از آنها خواست که حق را بگویند!
تا به آنچه در روز غدیر دیده بودند عمل کنند؛
تا سکوتشان را بشکنند و با بیطرفی، دشمن را یاری نکنند...
امّا چه شد؟!
جز چهار پنج نفر،
بقیه پای کار نیامدند
و در لانههایشان خزیدند...
پس جرأت نانجیبها،
از بیجرأتی خواص بود،
از بیجرأتی کسانی بود که غدیر را دیدند،
اما سکوت کردند!
این چنین شد که زور لگد دشمن قوت گرفت
و دخت نبی را اینچنین بین در و دیوار... بگذریم!
آری گریه کن پای این روضهها،
امّا بدان که در این بزم،
جایی برای «بیطرفی» نیست...
✍دانیال بصیر
دانشجوی دکتری فِرَق تشیع
#فاطمیه
#الی_الحبیب
.👇
.
امام سجاد در خطبه اش در شام ، میخواد اهلبیت پیامبر را که کشتی نجات و چراغ هدایتند، معرفی کند... لذا میفرمایند:انا بن الزمزم و الصفا( اعتبار مکه و منا و زمزم و صفا از ماست).
وقتی ائمه میفرمایند، هر بلایی سر ما اومد از روز دوشنبه بود ،یعنی چی؟
یعنی روزی که مردم و حکومت ، ریسمانهای هدایت رو رها کردند ، بسمت ضلالت رفتن و اولین بی اعتنایی به ائمه ی هدایت و اهلبیت پیامبر، رعایت نکردن حالِ دختر پیغمبر و غصب حق امیرالمومنین بود.و اینگونه بسمت ائمه کفر متمایل شدند.
چون اهلبیت پیامبر را ، در حد داماد و دختر و نوه ، پایین آوردن ... کسانی رو که پیغمبر فرموده بود؛ اگه رها کنید گمراه میشوید، رها کردن... ولذا دیگه کمتر کسی ائمه را پناهگاه و محل رجوع در دین میدانست... اما وقتی یزید ، آشکارا منکر میکرد و مردم هم متوجه آن شدند...لذا امام حسین فرصت را مغتنم شمرد و شروع کرد به روشنگری و تبیبنِ حقائق... چون معاوبه آشکارا امام حسین رو فاقد شرایط حکومت معرفی کرده بود و میگفت ؛ اگر حسین بن علی شرایطش از یزید بهتر بود، من او را جانشینم میکردم، اما چه کنم که یزید بهتر و حائظ شرایط تر است. ! متاسفانه مردم هم سکوت کردند و اهلبیت را محل رجوع ندانستند...
اگر غصب حق از حیدر نمیشد
حسین بن علی بی سر نمیشد
امام حسین دو بار در کربلا بدشمن رو زده ، اول وقتی به خیمه ها ی اصحاب و بنی هاشم نگاه کرد و همه رو خالی یافت؛ لذا رو به دشمن فرمود؛ هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله... چرا بدشمن استنصار کرد؟ چون دید دیگه بعد از این، نوامیس اهلبیت تنها میمونن، می دونست بعد از شهادتش، نوامیس رسول الله تنها بین ۳۰ هزار لشکر خواهند ماند.لذا به همین دشمن هم برای حمایت از مخدرات رو زد.چون امام حسین غیرت الله است.
................
متن مقتل حضرت علی اصغر علیه السّلام
وً لَمَّا رَأیَ مَصَارعَ فِتیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَیَ لِقاءِ القَومِ بِمُهجَتِهِ؛ اِلتَفَتَ عَن یَمِینِهِ؛ فَلَم یَرَ أَحَدًا مِنَ الِّرجَالِ وَ اِلتَفَت عَن یَسَارِه،ِ فَلَم یَرَ أَحَدًا وَ لَم یَبقِ غَیرُهُ وَ غَیرُ النِّساءِ وَ الذَّرَارِی / امام حسین علیه السلام یکّه و تنها ماند. وقتی مقتل جوانان و عاشقان خود را دید، عزم نمود تا با جان خویش به مصاف دشمن برود. به طرف راست خود نظر انداخت و هیچ مردی را ندید به طرف چپ خود نظر کرد باز کسی را ندید. غیر از خودش و زنان و بچه های کوچک کسی باقی نمانده بود.
فنَادیَ / پس صدا زد:
«هل مِن ذَابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ اللهِ؟ / آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟
هل مِن مُوَحِدٍ یَخَافُ اللهَ فِینَا؟ / آیا خداپرستی هست که در مورد ما از خدا بترسد؟
هل مِن مُغِیثٍ یَرجُوا اللهَ فِی اِغَاثَتِنَا؟ / آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟
هل مِن مُعیِنٍ یَرجُوا مَا عِندَ اللهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ / آیا یاری دهنده ای هست که به امید ثواب خدا ما را یاری کند؟
ارتَفَعَت أَصوَاتُ النِّساءِ بِالعَوِیلِ! / صدای گریه و شیون زنان حرم بلند شد.
فضَجَّ النَّاسُ بِالبُکَاءِ / و همه ی مردم گریه کنان ضجّه می زدند.»
ثمَّ تَقَدَّمَ اِلَی بَابِ الفُسطَاطِ، وَ جَلَسَ اَمامَ الفُسطاط فَأَلقَی البُرنُسِ وَ اعتَم بِعِمَامَهٍ، فَقَالَ لِزَینَبَ علیهاالسلام/ سپس امام به در خیمه آمد و مقابل خیمه نشست. کلاه خود را از سر برداشت و عمامه ای بر سر گذاشت و به حضرت زینب علیها السلام فرمود:
«ناوِلینِی عَبدُاللهِ عَلِیًا وَلَدِی الصَّغِیرَ، حَتَّی أُوَدِّعهُ، هُوَ طِفلٌ أُمُهُ الرُّبَابُ بِنتُ اِمرَئِ القِیسِ/ فرزند کوچکم عبدالله که نامش علی است به من بدهید تا با او وداع کنم. مادر علی اصغر، رباب دختر اِمرِٶالقِیس بود.»
کودکش را آوردند. علی اصغر را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او و میفرمود:
«یا بُنَیَّ! وَیلٌ لِهَولُاءِ القَومِ! / ای پسر عزیزم! وای بر این مردم! آن زمان که جدّ تو محمد مصطفی دشمن آنان باشد.»
فَرَمَاهُ حَرمَلَهُ بنُ کَاهِلِ الأَسَدِی بَسَهمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحرِه،ِ فَذَبَحَهُ فِی حِجرِ الحُسَینِ علیه السلام مِنَ الأُذُنِ اِلیَ الأُذُنِ وَ مِنَ الوَریِدِ اِلیَ الوَریِدِ/ در این هنگام حرمله بن کاهل تیری به سوی کودک رها کرد و آن تیر به گلویش نشست و گلوی علی اصغر را گوش تا گوش و رگ تا رگ، در آغوش پدر پاره کرد.
فقالَ لِزَینَبُ/ در حالی که خون از گلوی کودکش جاری بود، به حضرت زینب علیها السلام فرمود:
«خُذِیهِ!/ این کودک را بگیر.»
دست های خود را زیر گلوی علی اصغر برد، وقتی دست ها پر از خون شد به آسمان پاشید.
ثمَّ قَالَ:/ و فرمود:
خدایا! تحمل این حادثه برایم آسان است چرا که تو می بینی و در پیشگاه تو بچه ی ناقه ی صالح از کودک من جلیل تر نیست.»
📚منبع:
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۴۶و۴۷
.
#شعرخوببههمهدیهدهیم
روضهخوان ( استغفرالله) از عذابَالنّار گفت
از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت
واژهها از روضهها گفتند جای روضهخوان
تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت
باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد
(هیزم از شرمِ نمکنشناسیاش هر بار گفت)
من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد
(در، به خون آغشته، زیرِ چکمهی کفار گفت)
گِل شدم با اشکهایش، تا مبادا صورتش ...
باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد...، (دیوار گفت)
کاشکی سرنیزهای بودم کنارِ ذوالفقار
تا سلاحِ قاتلانِ همسرش...، (مسمار گفت)
مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین
(یک جهود از روزگارِ حیدر کرار گفت)
کاش میکوبیدم آن را روی تابوت خودم
یا که بیمسمار، در میساختم...، (نجّار گفت)
آنطرف همسایهها گفتند کمتر گریه کن
مادر اما این طرف «اَلجار ثُمَّ الدّار» گفت...
#رضا_قاسمی ✍
#فاطمیه
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
.
•
روضۀ متنی #شام_غریبان #حضرت_زهرا سلام الله علیها و گریز به روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه
پرستویِ مهاجرم، چرا زلانه میروی؟
اگر ز لانه میروی، چرا شبانه میروی؟
قرارِ من،شَکیبِ من، مهاجرِ غریبِ من
فدای غربتت شوم،که مخفیانه میروی
حیاتِ جان، امیدِ دل، علی بُود ز تو خِجل
که با کبودیِ بدن، زتازیانه می روی
کبوترِ شکسته پر،مرا به همرهت ببر
چرا بدونِ جُفتِ خود، ز آشیانه می روی
چهار طفلِ خون جگر، زنند از غمت به سر
تو بر زیارتِ پدر، چه عاشقانه میروی
اَلا به رُخ نشانه ات،مگر شکسته شانه ات
که مویِ زینبین خود، نکرده شانه میروی
فتاده بر دلم شرر، که تو در این دلِ سَحَر
ز همسرت غریبتر، برون زخانه میروی
*بَدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها رو امیرالمؤمنین داره غسل میده،اسماء بِنتِ عُمَیس میگه من از چاه آب می آوردم،رو بَدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها آب می ریختم،علی بدنِ فاطمه رو غسل میداد،اسماء میگه رفتم دوباره از چاه آب بکشم،دیدن علی صدایِ فریادش بُلَند شده،برگشتم اومدم،دیدم سر به دیوار گذاشته،داره داد میزنه گریه میکنه،اومدم جلو...آقاجانم! مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید،همسایه ها صداتون رو نَشنَوَن؟ فرموده باشند:اسماء این روشنایی رو بیار جلو،بیا ببین پهلویِ زهرام شکسته...صورتِ فاطمه کبوده،بازوش رو شکستن...
امیرالمؤمنین دست از غسل دادن کشید،اما من یه غسّال دیگه هم میشناسم،موقع غسل دادن دست از غسل دادن کشید،کجا؟ زهرایِ سه ساله رو تویِ خرابه ی شام داشتن غسل میدادن، یه وقت دیدن،اون زَنِ غساله دست از غسل دادن کشید، گفت: من این بدن رو غسل نمیدم...چرا؟ بی بی جان! همین که لباس های این بچه رو دَر آوردم،خواستم بدنش رو غسل بدم،دیدم همه جایِ بدن این بچه سیاه و کبوده...می ترسم مرضی که این بچه داشته منم بگیرم،من این بدن رو غسل نمیدم...بی بی زینبِ کبری سلام الله علیها فرمود: آی زنِ غساله! بخدا از کربلا تا اینجا اینقدر این بچه رو زدن....ای حسین...*
نَم نَم داره بارون میآد
داره برام مهمون میآد
خرابه بویِ خون میآد
وای وای
داره از راهِ دور میآد
تو طبقی از نور میآد
از سَفَرِ تنور میآد
وای وای
*دیدن این تشت رو گذاشتن جلویِ این بچه،دست بُرد،سر رو از تشت برداشت،نگاه کرد دید خدا سَرِ بُریده ی بابا....سَرِ بُریده رو برداشت،شروع کرد با بابا حرف زدن...*
آروم آروم از طبق بیا كنارم
سر رو سَرِت بذارم
حرفِ نگفته دارم
وای وای
*چیه حَرفِ نگفته ات؟..*
چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم
اسم تو كه می بردم
فقط كتك می خوردم
وای وای
*بابا! هر وقت صدات زدم کتکم زدن،بابا! هر وقت صدات زدم،تو صورتم سیلی زدن...بابا! هر وقت گریه کردم بهم تازیانه زدن...بابا!..*
نبودی و اسیر شدم
بسته به یك زنجیر شدم
یه شبِ پیرِ پیر شدم
وای وای
یكی زد و همه ام زدند
لگدِ مُحكمم زدند
*حالا هر کجا صدایِ منو می شنوی صدات رو بلند کن...یاحسین...*
#شام_غریبان_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا گریز به حضرت رقیه
#روضه_شام_غریبان_حضرت_زهرا
صوت 👇
https://t.me/marssye/94460
.......................
#حضرت_رقیه
دخترت برا تو گریونه
کنج این خرابه مهمونه
وای من خدا دلم خونه، دلم خونه
یه روز خوش من ندیدم بابا جون
چه طعنه هایی شنیدم بابا جون
بابا بیا من بریدم
وای که چقد دلم بابا برات خونه
چشام یه کاسه خونه
برا تو روضه میخونه
وا ابتا غریب کربلا
روضه هام شده غریبونه
جای من شده یه ویرونه
وای من خدا دلم خونه، دلم خونه
رو قلب من غم نشسته بابا جون
کی دندونات و شکسته بابا جون
بابا شدم زار و خسته
وای که چقدر شبا گرسنه خوابیدم
سرت رو روی نی دیدم
با تازیانه لرزیدم
وا ابتاه غریب کربلا
زندگیم بی سر و سامونه
بغض من شبیه بارونه
وای من خدا دلم خونه، دلم خونه
یکی به من حرف بد زد بابا جون
یکی به پهلوم لگد زد بابا جون
نم نم داره بارون میاد
داره برام مهمون میاد
خرابه بوی نون میاد
وای وای
داره از راه دور میاد
تو طبقی از نور میاد
از سفر تنور میاد
وای وای
آروم آروم از طبق بیا كنارم
سر رو سرت بذارم
حرف نگفته دارم
چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم
اسم تو كه می بردم فقط كتك می خوردم
نبودی و اسیر شدیم
بسته به یك زنجیر شدیم
بابا یه روزه پیر شدیم
یكی زد و همه ام زدند
لگد محكمم زدند
وای وای،حسین....
حالا كه اومدی بمون
یه ذره لالایی بخون
حالا كه اومدی بمون
یه ذره لالایی بخون
میخوام بخوابم باباجون
وای وای
تا بینمون فاصله بود
سهمم فقط آبله بود
خندهای حرمله بود
وای وای
رباب و ببین اصلاً نمی خوره آب
هر روز نشسته بی تاب
تنها به زیر آفتاب
شبا دیگه یا بچه اش و خواب میبینه
یا خواب آب میبینه
داره عذاب میبینه
صوت👇میرداماد
https://mobyan.ir/Paik/MediaShowOne.aspx?MediaId=5380