4_5985582430772269696.mp3
11.12M
📻 بشنوید |نکته
🎤 #دکتر_محمد_فراهانی
🕌 مجمع یاس کبود
🗓 یکشنبه ۱۴۰۲/۰۵/۲۹
✅ #آموزش_مداحی
توسل قبل از دعا با استفاده از لحن و اشعار و شرح اشعار با حرکات بدن
بی تاب و بی صبر و قرارم در فراقت
.............
شعری را انتخاب کنید که روی قلب خود شما اثرگذار باشه.
............
انتخاب شعر بر اساس جلسه و کشش جلسه و مستمعین
..........
انتخاب شعر بر اساس زمان تحویل مجلس به مداح
.......
نوحه هایی بخوانید که عاطفی باشد
.........
#حلقه_ارتباطی
تمام سوز دل من ز ناله های شماست
ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم
کاش میشد کمی از نیزه بیایی بقلم
بخدا بوسه از این فاصله سخت است پدر
.
🩸 #حضرت_رقیه بنت الحسین سلامالله علیهما 🩸
🥀 چون اسراء را به سمت شام میبردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب میدادند و بقیه آب را بر روی زمین میریختند و به اسراء نمیدادند.
🥀 دختر خردسال حسین علیهالسلام که فاطمه نام داشت خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد.
🥀 وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها، لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند.
🥀 در مسیر، ناگهان زینب کبری سلاماللّهعلیها دید که آن نازدانه از قافله جا مانده است.
🥀 فَبَکتْ و نادَت: لذا صدای گریه آن بانو بلند شد و فریاد برآورد: یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی
🥀 ای قوم! شما را به خدا قسم میدهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است.
🥀 همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت: من میروم و هر گونه باشد آن دخترک را میآورم.
🥀 راوی گوید: من همراه #زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه میکرد و گاه مینشست؛ گاه میدوید و بر روی زمین میافتاد و فریاد میکشید: یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه...
🥀 گاه دیگر نمیتوانست راه برود و بر روی ریگهای گرم بیابان میغلطید و پاهایش را با دست میگرفت.
🥀 دیدم که تکهای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگها، به کف پای خود پیچید.
🥀 در همین حال بود که #زجر به او رسید و با #تازیانهاش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید: برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم!
🥀 بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر میداد.
🥀 در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد.
🥀 چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت.
📕 بحرالمصائب، چاپ طوبای محبت، جلد ۷ صفحه ۲۹۹
.
.
#روضه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
یزید بن معاویه لعنةالله علیه فرمان داد تا خاندان پیامبر و سلاله نبوت و رسالت و دختران علی و زهرا علیهمالسلام را در خرابهای ساکن نمودند، که از گرما و سرما آنان را حفظ نمیکرد.
🥀 سقفی نداشت تا از #حرارت خورشید بر سر آن ها سایه بیندازد. و خورشید در گرمای ظهر به آن ها میتابید تا جایی که صورت و #پوست آنها از شدت حرارت #آفتاب پوسته پوسته شده بود.
🥀 اما فاطمهی رُقیّه سلامالله علیها...
🥀 حضرت #ام_کلثوم سلامالله علیها در مصیبت این #طفل از بقیه زنان خانواده بیشتر بیتابی مینمود و بیشتر میگریست.
و مدتی که در شام حضور داشتند آرام نمی شد.
🥀 عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری سلامالله علیها به ایشان فرمودند: ای خواهرم! این بیتابی و گریه به خاطر چیست؟! همانا همه ما با رفتن این #طفل مصیبت زده شدهایم و تنها تو مصیبت ندیده ای!
🥀 #حضرت #ام_کلثوم سلامالله علیها عرضه داشت: ای خواهر! روزی هنگام عصر در کنار این #طفل در آستانه #خرابه ایستاده بودم، هنگامی که کودکان شامی از مکاتب خود به سمت خانه و به سوی خانوادههایشان باز میگشتند.
🥀 بعضی از این کودکان ایستادند و کمی به ما نگاه کردند و سپس رفتند. این طفل به من گفت: ای عمه؛ این بچهها به کجا می روند؟!
به او گفتم: به سمت خانهها و خانوادههایشان میروند.
🥀 گفت: ای عمه! برای ما مگر غیر از این #خرابه منزل و پناهگاهی نیست؟!
🥀 و من ای خواهر؛ هر گاه این سخن را یاد میکنم، اشکهایم جاری میشود و دیگر آرام نمیگیرم...
📕 مقتلالحسین علیهالسلام، بحرالعلوم صفحه ۲۹۶
.
.
#حضرت_رقیه سلامالله علیها
🥀 لشکر کوفه، اسرای آلالله را از جاده سلطانی و شاهراه معمولی عبور نمیدادند، بلکه از بیراهه میرفتند و از یمین و یسار طریق، سیر مینمودند. و در یک روز از چند قریه و بلد عبور میکردند و از ترس، منزل نمیکردند و یا از راه کناره میرفتند و راه را دور میکردند. و با سرعت تمام در این مسیر حرکت میکردند.
🥀 روایت شده است که: حضرت رقیه سلامالله علیها در بین راه از رنج شتر سواری (بدون اقطاب) به تنگ آمده بود، به خواهرش سکینه میگفت:
🥀 «أیا اختَ، قد ذابت من السیر مهجتی»، «خواهرم، جگرم آب شد از بسکه شتر مرا حرکت داده است» از این ساربان بیرحم درخواست کن تا ساعتی شتر را نگه دارد و یا آهسته راه ببرد که ما مردیم. و از ساربان بپرس کی به منزل می رسیم؟!
🥀 در نقلی دیگر آمده است که حضرت سکینه سلامالله علیها به عمۀ خود عرض کردند:
🥀 این ساربان چرا ساعتی شتر را نگاه نمیدارد تا خستگی بگیریم. کلمۀ لا اله الا الله و استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) بگو و این ساربان را بترسان. شاید ما را کمتر اذیت کند.
🥀 به راستی چقدر سخت است بیراهها را طی کردن، آن هم با سرعت تمام و طولانی شدن سفر؛ آن هم برای بانوان حرمی که خدای عفت و عصمتاند و آن هم برای داغدیدگانی که مبتلا به مصیبت ما اعظمها و ما افجعها شدهاند.
🥀 چه گذشت بر حضرت رقیه سلامالله علیها؟! و بدتر از آن همسفر شدن با قاتلین پدر بزرگوارشان حسین علیهالسلام و قاتلین برادرش علیاکبر علیهالسلام و عمویش عباس علیهالسلام و...
🥀 و با آن ضرب تازیانهها و غلاف شمشیرها و آن هم برای دختر سه ساله... واحیرتا از این مصیبت عظیم...
📚ریاضالقدس، جلد ۲، صفحه ۲۸۷
.
.
#حضرت_رقیه سلامالله علیها 🔻
مرحوم عمادالدین طبری، از علمای شیعه سده هفتم هجری در کتاب کامل بهایی مینویسد:
🥀 «درکتاب الحاويه فی مذمّات معاویة [قاسم بن محمد بن احمد مأمونی، اهل خلاف - متوفای ۴۴۸]» آمده است كه:
🥀 زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى، حال مردان كه در #كربلا شهيد شده بودند، بر پسران و دختران ايشان پوشيده مىداشتند و هر كودكى را وعدهها مىدادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است؛ و باز مىآيد. تا ايشان را به خانه #يزيد آوردند.
🥀 دختركى بود چهار ساله؛ شبى از خواب بيدار شد و گفت: «پدر من كجاست؟! که اين ساعت او را به خواب ديدم»
🥀 زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. #یزيد خفته بود؛ از خواب بيدار شد و حال را تفحص كرد؛ خبر بردند كه حال چنين است. آن لعين گفت كه بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند.
🥀 ملاعين سر بياوردند و در كنار آن دختر چهارساله نهادند؛ پرسيد: اين چيست؟! ملاعين گفتند: سر پدر تو است.
پس آن دختر فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد.»
📕 كامل بهايى، صفحه۵۲۳
.
.
#حضرت_رقیه
سر را در طشت نهادند و به خرابه آوردند، و در حالي كه پرده بر روي آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند. چون متوجّه سر پدر شد، «فَانْكَبَّتْ عَليهِ تقَبَّلُهُ و تَبْكي و تَضربُ علي رَأسُها و وَجْهِها حَتّي امْتَلأَ فَمُها بِالدَّم»
«خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود مي زد تا اينكه دهانش پر از خون شد».
و در «منتخب» آمده كه مي فرمود:
«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَاالَّذي خَضبكَ بِدِمائكَ»
«پدر جان، كي صورت منوّرت را غرق خون ساخته؟»
«يا أبتاهُ، منْ ذَا الَّذي قَطع و ريدَيْكَ!»
«، چه كسي رگهاي گردنت را بريده است؟»
«يا أبتاه، منْ ذا الَّذي أيْتمني علي صغر سِنّي»
«، كدام ظالم مرا در كودكي يتيم كرده است؟»
«يا أبتاهُ، منْ لِلْيَتيمة حتّي تَكْبُر»
«كي متكفّل يتيمه ات مي شود تا بزرگ شود؟»
«يا أبتاهُ، منْ للنّساءِ الحاسرات»
«پدر جان، چه كسي به فرياد اين زنان سر برهنه مي رسد؟»
«يا أبتاهُ، منْ للْأَرامِلِ المسْبيّاتِ»
«پدر جان، چه كسي دادرسي از اين زنان بيوه و اسير مي كند؟»
«يا أبتاهُ، منْ للْعيونِ الْباكياتِ»
«پدر جان، چه كسي نظر مرحمتي به سوي اين چشمهاي گريان (ما كند كه شب و روز در فراق تو گريه) مي كند؟»
«يا أبتاهُ، مَنْ لِلضّايعاتِ الْغريبات»
«پدرجان، كي متوجّه اين زنان بي صاحب، غريب خواهد شد؟»
«يا أبَتاهُ، مَنْ لَلشُّعورِ الْمَنْشورات»
«پدرجان، كي از براي اين موهاي پريشان خواهد بود؟»
«يا أبتاهُ، منْ بَعْدكَ واخَيْبَتاهُ»
«پدر جان، بعد از تو داد از نا اميدي!»
«يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ»
«پدر جان، بعد ا زتو داد از غريبي و بي كسي!»
«يا أبتاهُ، لَيْتني كُنت لَك الْفِداء»
«پدر جان، كاش من فداي تو مي شدم»
«يا أبتاهُ، لَيْتني كَنت قَبل هذا الْيَومِ عمياءَ»
«پدر جان، كاش من پيش از اين روز كور شده بودم، و تو را به اين حال نمي ديدم»
«يا أبتاهُ، لَيْتني وُسدتُ الثَّري و لا أري شَيبكَ مُخضَّباً بِالدّماء»
«پدر جان، كاش مرا در زير خاك پنهان كرده بودند و نمي ديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد»
آن معصومه نوحه میكرد و اشك ميريخت تا آن كه نَفَس او به شماره افتاد و گريه راه گلويش را گرفت، مثل مرغ پركنده، گاهي سر را به طرف راست مينهاد و ميبوسيد و بر سر ميزد، و زماني به چپ ميگذارد و میبوسيد...
پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد، زمان طويلي از سخن افتاد گريست «فَناديِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إليَّ إليَّ، هَلُمّي فَأنا لَك بِالانْتظار. فغُشيَ عليها غشْوةً لمْ تُفقْ بعدها، فحرَّ كوها فَإذا هيَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنيا...»
«آن رأس شريف دختر را صدا كرد كه به سوي من بيا، من منتظرت هستم، او غش كرد و ديگر به هوش نيامد، چون او را حركت دادند متوجّه شدند كه روح شريفش از بدن مفارقت كرده و به خدمت پدر شتافته است»
....
المنتخب فی جمع المراثی و الخطب طریحی، ص ۱۳۶-۱۳۷
… فقالت:
ما هذا الرّأس ؟
قالوا لها: رأسُ أبیک. فرفعته من الطّشت حاضنة له وهی تقول:
یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟
یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟
یا أبتاه ! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟
یا أبتاه ! مَن بقی بعدک نرجوه ؟
یا أبتاه ! مَن للیتیمة حتّى تکبر ؟
یا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟
یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟
یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟
یا أبتاه ! مَن للضائعات الغریبات ؟
یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟
یا أبتاه ! مَن بعدک ؟
واخیبتنا ! یا أبتاه ! مَن بعدک ؟
واغربتنا ! یا أبتاه ! لیتنی کنت الفدى ، یا أبتاه ! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا . یا أبتاه ! لیتنی وسدت الثّرى ولا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء.
ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها ، فلمّا حرّکوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا
… وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند گفت این سر کیست؟ گفتند: سر پدرت است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت:
پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟
چه کسی رگ های گردنت را برید؟
چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟
دختر یتیم تو به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟
پدر جان زنان بی پوشش چه کنند؟
زنان اسیر و سرگردان کجا بروند؟
چه کسی چشمان گریان را چاره ساز است؟
چه کسی یار و یاور غریبان بی پناه است؟
چه کسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟
بعد از تو چه کسی با ماست؟
وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم. سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد و گریست و وقتی او را حرکت دادند دریافتند که از دنیا رفته است.
.
.
🌀 فاتح شام
#منبرک
🔻 یکی از کارهای نیمه تمام امیرالمومنین فتح شام بود. در جنگ صفین، مالک اشتر تا یک قدمی خیمۀ معاویه رسید اما کار به سرانجام نرسید.
🔻 شام، جای بود که معاویه و جریان بنی امیه، بغض اهل بیت را تئوریز کرده بودند و در دل مردم شام قرار داده بودند.
🔻 شام محل اجتماع مبغضین و مخالفین امیرالمومنین بود. شام تبعیدگاه محبین اهل بیت ع بود.
🔻 بعد شما امروز می بینید که در شام ورق برگشته، سالها پیش اولین بار که در حرم حضرت زینب س پا گذاشتم جوانی سوری را در حرم دیدم که به دنبال من می آمد، از او پرسیدم شغلت چیست؟ کارتی را نشان داد و گفت من یکی از اساتید طلاب اهل سنت هستم اما هر روز به زیارت زینب کبری س به حومه شهر می آیم.
🔻 آیا این اتفاق ساده است؟ آیا این تغییر معجزه نیست؟ شهری یکپارچه دشمن اهل بیت ع الان به اینجا رسیده که دوستدار اهل بیت باشند؟
🔻 آنجا بود که من تازه این معجزه زینب کبری س را با چشم خودم دیدم که به یزید فرمود یزید به خدا سوگند تو نمی توانی ذکر ما اهل بیت ع را نابود کنی.
🔻 زینب کبری ع از شام ناتوانی یزید را در محو و نابودی ذکر اهل بیت ع کلید زد.
🔻 وسط دشمنان اهل بیت ع یک علم برافراشته شد به نام حضرت رقیه س، اگر امیرالمومنین نتوانست شام را فتح کند، دختر علی با بدن تازیانه خوردۀ رقیه شام را فتح کرد. در واقع فاتح شام رقیه هست.
🔻 فتح شام به این سادگی نبود، دشمن خوب طراحی کرده بود، اهل بیت ع را برد خرابه تا برای آیندگان مستندسازی کند که سند ذلت زینب و اهل بیت حسین ع خرابۀ شام هست. هر کسی آمد به شام بپرسد این خرابه کجاست؟ رقیه خرابه را حرم کرد، تمام معادلات دشمن را برهم زد.
🔻 برخی تردید می کنند درباره قبر مطهر حضرت رقیه س دنبال دلیل و نشانه برای این مزار می گردند.
🔻 کدام دلیل روشن تر از این که وسط پایتخت دشمن، علم حسین برافراشته شده است.
🔻 گاهی در آرزوهای ما هست که کاخ سفید را تبدیل به حسینیه کنیم. چقدر دور از ذهن هست. یعنی علم حسینی را وسط خیمه دشمن بزنی؟ این کار نشدنی را رقیه انجام داد.
🔻 چه معجزۀ بالاتر از این چه دلیلی بالاتر از این که در وسط شهر شام، شما فاتحانه بایستی و حرمی به نام دختر حسین ع بزنی او فاتح شام هست، و او نشان داد که زینب کبری س راست گفت که یزید تو نمی توانی ذکر ما اهل بیت را نابود کنی.
🔻 ای علم افراشته بر سر ایوان عشق، پرچمت تا ابد بالاست.
#حضرت_رقیه
.........
#پنجم_صفر
مقتل شهادت حضرت رقیه(س) در شام
در كامل بهائى(1) از حاویه(2) نقل كرده كه زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى حال مردانى كه در كربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مىداشتند، و هر كودكى را وعده مىدادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است بازمىآید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دختركى بود چهارساله، شبى از خواب بیدار شد گفت:
پدر من حسین علیه السّلام كجا است؟ این ساعت او را به خواب دیدم، سخت پریشان بود. زنان و كودكان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص كرد، خبر بردند كه حال چنین است. آن لعین در حال گفت كه: بروند و سر پدر را بیاورند و در كنار او نهند، پس آن سر مقدّس را بیاوردند و در كنار آن دختر چهارساله نهادند.پرسید این چیست؟
گفتند: سر پدر تو است.آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم كرد.نقل مبسوط تر دیگرو بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل كردهاند:(3)
آن سر مقدس را در زیر سرپوشى قرار داده در مقابل او نهادند.كودك پرسید: این چیست؟گفتند: سر پدرت حسین(علیه السلام) است.دختر امام حسین(علیهالسلام) سرپوش را برداشت و چون چشمش به سر مبارك پدر افتاد نالهاى از دل كشید و بیتاب شد و گفت: اى پدر! چه كسى تو را به خونت زنگین كرد؟!چه كسى رگهاى تو را برید؟! اى پدر! چه كسى مرا در كودكى یتیم كرد؟! اى پدر! بعد از تو به چه كسى دل ببندم؟! چه كسى یتیم تو را بزرگ خواهد كرد؟! اى پدر! انیس این زنان و اسیران كیست؟! اى كاش من فدایت شده بودم! اى كاش من نابینا شده بودم! اى كاش من در خاك آرمیده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمىدیدم!آنگاه لب كوچك خود را بر لبهاى پدر نهاد و گریه شدیدى كرد و از هوش رفت! هر چه تلاش كردند، به هوش نیامد، و این عزیز حسین(علیهالسلام) در شام به شهادت رسید. (4)
📚1. كامل بهائى، ج 2، ص 172.
2. الحاویه تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى از دانشوران اهل سنت است. نك: فوائد الرضویه، ص 112.
3. و نیز نك: منتخب طریحى، ج 1، ص 141؛ كامل بهائى، ج 2، ص 179؛ نفس المهموم، ص 45؛ الدمعة الساكبة، ج 5، ص 141.
4. نفس المهموم 456؛ الدمعة الساكبة 5/141.
اربعین، زندگی به سبک عصر ظهور.pdf
295.7K
✔️فیش منبر اربعین
📜عنوان: اربعین؛ زندگی به سبک عصر ظهور
اگرچه زیارت مقصد عالی تمام زائرین اربعین است. اما این مقصد عالی، یک مقدمۀ مهم و زیربنایی دارد و آن تمرین یک زندگی جمعی و فوق العاده عالی در متن پیاده روی زیارت اربعین است.
مهمترین شباهت زندگی در اربعین و عصر ظهور، در اوج بودن روابط انسانی و عاطفی، است به حدی که مردم حاضر میشوند با دل و جانشان از جیبشان بگذرند به خاطر محبت به امام همان چیزی که حضرت شرط دیدار خودشان را بیان کردند؛ یعنی اجتماع قلوب حول امام.
#اربعین
Kashani-14020523-KodamHussain03-07-Hkashani_Com.mp3
28.29M
📋 جلسه هفتم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟"
📆 یکشنبه بیست و سوم مردادماه ۱۴۰۲
#حامد_کاشانی
امام حسین اگه میخواست از دست یزید فرار کنه که بسمت مکه نمی رفت،درسته برای حفظ جانش از مدینه خارج شد اما بسمت کوفه رفت، آدم فراری، مخفی میشه، نه اینکه از اهل کوفه بیعت بگیره...
آدم فراری که برای اهل کوفه و بصره، اهدافش رو تبیین نمیکنه.. توی مکه سخنرانی و تبیین نمیکنه ، طلب بیعت نمیکنه ... آدم فراری میتونست تقیه کنه و بیعت ظاهری کنه ، اما امام قصد دیگری داشت... نتیجه ی شهادت امام حسین منجر به ساقط شدن یزید و بنی امیه شد. حضرت نخواست سکوت کنه. امام حسین محصولات سقیفه رو از بین برد.چون یزید نفاقش آشکار بود.یزید مثل معاویه که اکثرا ریاکارانه و مخفیانه دنبال زدن ریشه اسلام بود، عمل نمیکرد و رو بازی میکرد.
بنی امیه تا آخر کار هم به حسین و رویکرد حسینی مبارزه کرد.
میشه گفت توی کربلا منتظر بودن تا هرکس اومد ، بگیرن.
Kashani-14020529-HazrateZeynab(S)-03-Hkashani_Com-2.mp3
31.62M
📋 جلسه سوم "زینب کبری سلام علیها؛ تربیتیافتهی مکتب قرآن"
📆 یکشنبه بیست و نهم مردادماه ۱۴۰۲
#حامد_کاشانی