هدایت شده از 🌹قرار عاشقی(دعای فرج) 🌹
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز
ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🌷 #سرباز_شهید_شیرمحمد_اسدی
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۷/۰۱ - منطقه عملیاتی سومار
✍🏻 بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز:
✅ من به عنوان خدمتگزار در جبهههای نبرد،
اظهار می کنم که مبادا از اسلام دست برداشته و حامیان و شیفتگان مولایم حسین (ع) را حمایت نکنید.
✅ در درگاه ایزد منان وصیت می کنم که مگذارید دست خیانتکاران به این مرز و بوم دراز شود و پای آنان در حریم اسلام از گلیم شان، دراز تر گردد
🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#انتشار_حداکثری_اش_با_شما
مواظب باشیم ما را جهنمی نکند❗️
#تلنگر
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
💔🌷💔
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
💔🌷💔
#امام_زمان 💚
#هفته_دفاع_مقدس
#الهمعجللولیکالفرج 🤲
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
💌مفتخر به #حجاب
🌱رهبر انقلاب: خودنمائی و جلوهفروشی،
یک لحظه است و آثار سوء آن برای کشور،
برای جامعه، برای اخلاق، حتّی برای سیاست،
آثار مخرب و ماندگار است؛ در حالی که ملاحظه
عفاف، ملاحظهی حدود شرعی در رفتار و حرکات
بانوان، اگر چنانچه سختیای داشته باشد، سختی
کوتاهی است، اما آثارش، آثار عمیق و ماندگاری
است.
🌹خود خانمها خیلی باید مراقبت کنند مسئله
حجاب را، مسئلهی عفاف را؛ وظیفهی آنهاست،
افتخار آنهاست، شخصیت آنهاست.
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
🌷شهید مدافع حرم🌷
الهمعجللولیکالفرج 🤲
هدیه به روح شهید
🌷#محمدرضاسنجرانی🌷
ودیگرشهدای راه اسلام وقرآن،
امام شهدا، اموات واسیران خاک،
وتعجیل در فرج آقا #امام_زمان
صلوات 🌷
شهادت :۱۳۹۶/۰۷/۰۱💔
محل شهادت :دیرالزورسوریه💔
#هفته_دفاع_مقدس
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷آقا محمدرضا اهل مشهد بود...🕌
دیروز هم کلی میهمان از هم استانیهای خودش که در حادثه انفجار #معدن_طبس ازبین مارفتن داشت...💔
🌷امروز #طبس وکل ایران عزادار تعدادزیادی از عزیزان وهموطنان ماست.
💠هدیه به روح شهیدمدافع حرم محمدرضاسنجرانی وعزیزان از دست رفته حادثه طبس فاتحه وصلواتی هدیه میکنیم....💔🖤
#امام_زمان💚
الهمعجللولیکالفرج 🤲
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
#آیت_الکرسی
《بسم الله الرحمن الرحیم》
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ
فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ
أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
♡الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم♡
#امام_زمان
#الهمعجللولیکالفرج
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅اثرات دعا برای فرج و سلامتی امام زمان در زندگی؟!
🎙️استاد بندانی نیشابوری
✨اللهم عجل لولیک الفرج🤲
#امام_زمان
#مهدویت
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
کارگران معدن طبس، مصداق بارز این حدیث از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام هستن:
کسی که در پی به دست آوردن روزی حلال باشد، مانند مجاهد در راه خدا است
... بله؛ مجاهدت کردند و در این راه جان خودشون رو از دست دادند. گاهی به جای عبارت بابا نان داد، باید بگیم بابا جان داد...
تسلیت به خانوادههای این عزیزان 🖤
#هفته_دفاع_مقدس
#پست_ویژه
#طبس
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
می گفت :
مراقب امام زمان ِ
گوشه قلبتون باشید ،
نزارید یادش خاک بخوره !
هر شب یه خلوتی
با آقا داشته باشیم ؛
یه عرض ارادتی ،
یه درد و دلی (:
هیچ چیز ارزش ِ اینو نداره
که جای آقارو تو
قلبامون بگیره ،
که هر چی شیعه میکشه
از فراموشی ِ
وجود امام زمانشه !💔🚶🏻♀️
#تلنگر
#امام_زمان
#الهمعجللولیکالفرج
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
🌱برادران و خواهران من ❗️❗️
امام زمان(عج) غریب است...
نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.🙂
از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.🥹🦋
هر گناه ما مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن(عج)💔
💚 شهيد سجاد زبرجدی
#امام_زمان
#الهمعجللولیکالفرج
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
تقدیم به مادران شهدای #دفاع_مقدس🌷
➖️قسم به لحظه ی آتش،به آن سری که نداری
تمام من شده آن جسم پرپری، که نداری
➖️دوباره مادر و یک بغض بوسه برلب و اشکی
بگو که خم نشود روی پیکری که نداری
➖️فدای قد بلند صنوبر تو بگردم
فدای قد بلند صنوبری که ...نداری
➖️پلاک آمدی ای مرد،اشتباه نکردم?
فقط پلاک و دعا...چیز دیگری که نداری
➖️کجا نوشته ای آن لحظه های آخری ات را
کجاست سوخته ی برگ دفتری که.. نداری
➖️چقدر عطر خدا می تراود از دل این خاک
شده ست معبد من،خاک سنگری که ... نداری
✍️سیدهاعظمحسینی
#هفته_دفاع_مقدس
#امام_زمان
الهمعجللولیکالفرج
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
📚 تقدیر
قسمت هفتاد و شش
✍️شب یلدا رسید و امسال به خاطر نبود عمو محرم، مامان علاوه بر خاله رقی و رضوانه، خاله سیمین و کل بچه هاش رو هم دعوت کرد و با وجود اونا، خونهی بابا اینا از هر وقت دیگه ای شلوغ تر بود و من تمام شلوغی ها رو به خاطر اینکه حداقل تو جمع باهام حرف بزنه، تحمل می کردم ولی خوب اونم یکی دوبار بیشتر پیش نیومد و با زرنگی، طوری ازم فرار میکرد که کسی متوجهش نشه و تازه اونموقع بود که فهمیدم، اگر قبل از اون دعواها و قهرش، تو مهمونی ها کنارم بود، نه فقط برای فیلم بازی کردن، که خواست خودش هم بوده و من چقدر احمق بودم که نفهمیدم و قدر اون مهربونی هاش رو ندونستم.
بعد از یک ماه👇
فنجون های شسته شده رو چیدم توی کابینت و نگاهی به خونه انداختم. تمیز بود و نیازی به جارو نداشت.
با نفس عمیقی چشممو دور خونه گردوندم! یه واحد نقلی که حتی از خونهی اولم هم کوچیک تر بود، ولی خوب عوضش پول بیشتری تو بانک گذاشتم و سود بیشتری هم میگرفتم.
بعضی وقتا فکر میکنم که چرا ممنوع الخروجی اش رو فسخ کردم، ولی مگه میشه کسی رو زوری نگه داشت!؟
دلش با من و پیش من نبود.
بعد از رفتن پوپک، یک ماه به امید برگشتش، به هر سختی تو اون خونه زندگی کردم اما وقتی خبری ازش نشد و فهمیدم که برگشتی تو کار نیست، قبل از اینکه قراردادمون تموم بشه، خونه رو عوض کردم و برای اینکه مجبور نباشم، دروغ های بیشتری به خانواده بگم، تمام داستان رو براشون تعریف کردم. مامان از همون موقع باهام قهره ولی خوب بابا بعضی وقتا بهم پیام میده!
هیچکس خودش رو بابت دروغ های من مقصر ندونست و باز هم همهی تقصیرها افتاد گردن منی که از نظرشون از بچگی عجیب بودم.
حالا تو سالگرد عقدمون، تنها تر از همیشه، پارسال رو تو ذهنم مرور میکنم!
کاش میشد امسالم رو هم کنار پوپک تحویل میکردم اما خوب یه آرزوی الکیه، چون با توجه به اینکه هر روز اینستاگرامش رو چک میکنم، میدونم که هنوز تو ترکیه است و قصدی هم برای اومدن به ایران نداره.
از بابا شنیدم که رضوانه با همون خواستگارش نامزد کرده و بعد از عید قراره عقد کنن. مثل اینکه از همون روزهای اول افتتاح کافه، مشتری ثابتش بوده و اینطور که بابا از زبون خاله رقی میگفت، اصلا بابت علاقه ای که به رضوانه پیدا کرده بوده مشتری ثابتش شده بوده، از صمیم قلبم آرزو کردم خوشبخت شن.
ادامه دارد...
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات 🌷
📚 تقدیر
قسمت هفتاد و هفت
✍️به مسافت طولانی فاصلهی بینمون فکر کردم و تو فکرم تمامشو به خاطر داشتنش، طی کردم و با فکری که به ذهنم اومد خودمو کشیدم بالا و تکیه دادم به تاج تخت. یعنی میشد؟ حساب بانکیم رو چک کردم.
هرچند به نظر کار راحتی نمی اومد، به خصوص که فقط دو روز به سال جدید مونده بود، اما باید انجامش میدادم. یعنی دوست داشتم انجامش بدم و به خودم ثابت کنم میتونم و یک بار هم که شده، برای رسیدن به هدفی که دارم تلاش واقعی میکنم.
از فرودگاه که خارج شدم، تازه یه سوالی اومد تو ذهنم، حالا از کجا پیداش کنم؟ یادم بود که چند ماه پیش که قبل از اومدنش به ایران باهم حرف میزدیم یه چیزایی راجع به خیابون محل زندگیش و مشخصاتش گفته بود ولی خوب بازم که دقیق نمی دونستم.
به هتل رسیدم و بعد از تحویل اتاقم،دوش گرفتم،
موهامو که خشک کردم، بدون اینکه ثانیه ای رو از دست بدم، از هتل بیرون رفتم و در ادامهی ولخرجی هام، یه تاکسی برای رسیدن به میدان تکسیم گرفتم. پیاده هم میتونستم برم ولی خوب ساعت شیش و خورده ای صبح فردا، سال تحویل بود و وقت زیادی برای پیدا کردن پوپک نداشتم.
وقتی از تاکسی پیاده شدم، کلی گشتم تا تو همون زاویه ای وایسم که پوپک وایساده بود و با کبوتراش عکس انداخته بود. طبق گفته هاش، محل زندگیش هم تقریبا اون اطراف بود ولی خوب نه آدرس دقیقش رو داشتم و نه چیزی راجع به شغلش میدونستم.
کلافه دستی تو موهام کشیدم و ته دلم گفتم: «کاش هنوزم همینجا وایساده بود.ولی حتما الان سر کارشه! اگر سرکار نباشه هم که باز بیکار نیست بیاد وسط میدون وایسه!
دوباره دستی تو موهام بردم و با خودم فکر کردم، از اولش هم ترکیه اومدنم تو این گرونی و شلوغی دم عید، تصمیم احمقانه ای بود!
به هر حال چهار روز بیشتر برای پیدا کردنش وقت نداشتم، طبق بلیط ام.
سرم رو تکون دادم که افکار منفی ازم دور شه و خواستم تو همون نقطه ای که پوپک وایساده بود، یه عکس با کبوترا بندازم که چون از ترس دزدیده شدن گوشیم نتونستم به کسی اعتماد کنم که ازم عکس بندازه، یه سلفی خستهی مسخره گرفتم و دوباره چرخی تو محوطهی اطراف میدون جمهوری زدم و نگاهی به ساختمون های قدیمی و جدیدی که دور تا دورم رو احاطه کرده بود انداختم. ممکن بود پوپک تو یکی از اینا باشه؟ یهو حس کردم تو این جای غریبه دارم خفه میشم و انقدر بهم فشار اومد که بیخیال گشتن شدم و باز هم برای این مسافت تقریبا کوتاه، تاکسی گرفتم و برگشتم تو هتل.
ناهار سبکی تو رستوران هتل خوردم.
با حساب جدیدی که ساخته بودم و هنوز توسط پوپک بلاک نشده بود، وارد اینستاگرام شدم و تو قسمت سرچ، اسمشو زدم و بین پروفایل های دیگه پیداش کردم. عکس پروفایلش رو عوض کرده بود و همینطور که نگاهش میکردم و حتی جرات نداشتم وارد پیجش بشم و با دیدن بسته بودنش حس غریبگی بهم دست بده، انگشتمو کشیدم رو عکسش که یهو وارد پیجش شد و با تعجب، دیدم که پیجش دیگه بسته نیست. یعنی انقدر احمق بودم که حتی نمیخواستم امتحان کنم و ممکن بود، هیچوقت متوجه باز بودن پیجش نشم؟!
ادامه دارد...
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن در جمهوری اسلامی
💥 جلسه گرفته بودند زن ایرونی رو
بکوبن، اما کارشناس از رشد زنان در
جمهوری اسلامی چنان آماری داد که اونا
هنگ کردن، وبالجاجت وحسادت وخباثت
حرفای کارشناس رو قطع میکردن...
✍️درود بربانوان اصیل وبافرهنگ ایرانی
که با استعدادهای ناب وبینظیرخودشون
درسِ چگونه مادربودن ویک ایثارگر تمام
عیار را باحجاب کامل به تمام دنیا نشان
دادند وپرچم زنِ باوقارِ ایرانی رادرجهان
بالابردن...
#هفته_دفاع_مقدس
#امام_زمان
الهمعجللولیکالفرج🤲
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
🔥حدودا یازده ساله که این دوتا عنصر هروقت به دیدار رهبری میرن، با این قیافه های طلبکار ظاهرمیشن!
واقعا چرا این دوتا هروقت رهبرمعظم انقلاب رو میبینن آنچه که دل دارن توی صورتشون هویدا میشه ؟!🤔
#پست_ویژه #نفاق_ملی #جاسوس
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
سه نـور هستند
که اگر در کنار هــم باشند
زیبا ترین رنگ را به زندگی میبخشند .
*“ ایمــان ، اخـلاق ، جهاد ”*
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
قصد ما این است که نَمیریم تا توبه کنیم،
ولی توبه نمیکنیم تا اینکه میمیریم . .
'شرحنهجالبلاغه،جلد۲۰'
_امیرالمؤمنین_
#امام_علی
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
من جوانی بودم که سالها با رفتارم
دل امام زمانم رو به درد آوردم
و خیری برای خانوادهام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و ...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی
اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی
بینصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر
اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدهند
تا یه روز تو یکی از گروههای چت یه آقایی
پستهای مذهبی میذاشت، مطالبش برام
جالب بودند رفتم توی پی وی اون شخص
و مثل همیشه فضولیم گل کرد
و عکس پروفایلشو بزرگ کردم
عکس شهیدی دیدم که غرق در خون
بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش
افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود
که حدس زدم باید بچههای او باشند
و زیر آن عکس یه جملهای نوشته شده بود:
«میروم تا #حیاوغیرت جوان ما نرود»
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد، دلم شکست
باورم نمیشد دارم گریه میکنم اونم من
کسی که غرق در گناه و شهواته
منه بیحیا و بیغیرت
منه چشم چرون هوس باز
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای
مجازی و گناه و رفقای نابابم متنفر شدم
دلم به هیچ کاری نمیرفت
حتی موبایلم و دست نمیگرفتم
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم مسجد
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم
ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم
آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا
نیافتم حتی در شبکههای اجتماعی
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان
همه چیز به من یاد میداد
نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید و به من هدیه میداد، منو در
فعالیتهای بسیج و مراسمات شرکت میداد
توی محله معروف شدم
و احترام ویژهای کسب کردم
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت
معصومه برای خادمی معرفی شدم
نزدیکای اربعین امام حسین یکی از خادمین
که پیر بود بمن گفت: دلم میخواد برم کربلا
ولی نمیتونم، میشه شما به نیابت از من بری؟
خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم
زبونم قفل شده بود! من و کربلا؟
زیارت امام حسین؟ اشکم سرازیر شد
قبول کردم و باحال عجیبی رفتم
هنوز باورم نشده که اومدم کربلا
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم حوزه
علمیه که با مخالفتهای فامیل و دوستان
مواجه شدم اما پدرم با اینکه از دین
خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمیگرفت
قبول کرد
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس
گرفتم در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام
خدارو میکردم و حتی سراغ دوستان قدیمی
ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام رو
با خدا آشتی بدم
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن
گریه میکنن منم گریهام گرفت
تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!
گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم
تو رو میدیدیم با مرکبی از نور میبردن بهشت
و ما رو میبردن جهنم و هر چه به تو اصرار
میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی
و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت
بعد من
یه آقای نورانی آمد و بهت گفت: آقا سعید!
همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین
بهشت و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه سعید قبل
نیستی همه دوستت دارن تو الآن آبروی مایی
ولی ما برات مایه ننگیم
میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی
به ما هم یاد بدی
منم نماز و قرآن یادشون دادم
و بعد از آن خواب پدر و مادرم نمازخوان
و مقید به دین شدند
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم
یه روز توی خونشون عکس شهیدی دیدم که
خیلی برام آشنا بود گریهام گرفت
نتونستم جلوی خودم رو بگیرم
صدای گریههام بلند و بلندتر شد
این همون عکسی بود که تو پروفایل بود
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی
شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم
خودش و حتی مادرش هم گریه کردند
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم: نه
گفت: این پدرمه
منم مات و مبهوت دیوانه وار فقط گریه
میکردم مگه میشه؟
آره شهیدی که منو هدایت کرد آدمم کرد
آخر دخترشو به عقد من درآورد
چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای
مدافعان حرم اسم نوشتیم تابستون که شد
و حوزهها تعطیل شدند ما هم رفتیم
خانمم باردار بود و با گریه گفت:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن
نه خدماتی پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:
«میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند»
"شهیدبرزگر"
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
غیر قابل بخشش خاطره ای بسیار آموزنده از
#شهید_علی_وردی 🥲
#شهادت
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهسته در گوشت بیا چیزی بگویم
انگشترم انگشترت را دوست دارد💚>>
#امام_زمان
#الهمعجللولیکالفرج
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313