با #آرمان تو ماشین نشسته بودیم...دیروز خیلی سخت دعوامون شد...سر یه چیز مسخره...سر اینکه چرا دیروز بعد از کلاسم نرفتم ببینمش... از عمد که نبود...باید برمیگشتم خونه
دستشو زیر چونش گذاشت؛
+خسته شدم #نهال، از همه چی خسته شدم
_از منم خسته شدی؟! نگام کرد
_اگه دلیل این حال بدت منم، باشه میرم
حرفی نزد انتظار داشتم بگه نه ولی هیچی نگفت؛
دستمو بردم سمت دستگیره در، که دیدم قفل مرکزی زد؛
دستمو بردم که قفل در سمت خودمو باز کنم...
که یهو...
https://eitaa.com/joinchat/3771990131Cf28d8b1c57
#فول_عاشقانه👆