_دختره ی گدا، تو با دلبریات امیرحیدر منو دزدیدی میدونم چیکارت کنم
بغضم گرفته بود چرا مادر شوهرم منو دوست نداشت از نبودن شوهرم سو استفاده کرد لگدی زد به پهلوم و با چندش گفت
_انگار صد ساله آرایشگاه نرفتی عین پسرا سیبیل داری
صدای داد مردونه ای سرجا خشکم کرد
_مامان اون زنه منه بچه ی من تو شکمشه من با همون سیبیلاش انتخابش کردم
مادرشوهرم جیغ کشید و با ناباوری گفت:_ چیییییی؟ بچه ات تو شکمشه؟
امیرحیدر با اخم غلیظی گفت:
_#محرمم_بوده_حلالم_بوده تعجب داره؟
https://eitaa.com/joinchat/1630666843C14d42703da