✅ ای کاش ما هم هنر جذب داشتیم...
خواهر شهید ابراهیم هادی میگفت:
🔺 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند،
عدهای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد،
🔻 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
❓ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
❤️طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
‼️ اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزد تر نکنیم!!
#خاطرات_شهدا
#گزیده_ی_خبرها👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1752760323C3dffc8e554
@gozideyekhabarha
دکتر چهل وپنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خونه.
عصر نشده، گفت: "بابا! من حوصلهم سر رفته."
گفتم: "چی کار کنم بابا؟"
گفت: "منو ببر سپاه، بچهها رو ببینم."
بردمش. تا ده شب خبری نشد ازش. ساعت ده تلفن کرد، گفت: "من اهوازم. بی زحمت داروها مو بدید یکی برام بیاره!"
#شهید_حسین_خرازی
#خاطرات_شهدا
#گزیده_ی_خبرها👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1752760323C3dffc8e554
@gozideyekhabarha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️خاطرهای زیبا از حضور عجیب حاج قاسم سلیمانی در مراسم عقد فرزند شهید مدافع حرم
#خاطرات_شهدا
#شهید_قاسم_سلیمانی
#گزیده_ی_خبرها👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1752760323C3dffc8e554
@gozideyekhabarha
🔰با لباسهای کـردی، کنـار جاده ایستـاده بودیـم.حاج احمـد مراقب اوضـاع جـاده بـود که یـک ماشیـن نزدیـک شـد با دست اشارهای کردیـم و جلو رفتیـم.
🔹نزدیـک که شدیم دیـدم دو نفر از افراد کومـله درون ماشیـن نشستهاند. آن دو نفـر هم به خیـال اینـکه ما از نیـروهای خودشـان هستیـم،نگه داشتنـد تا سوارشویـم. سوار که شدیـم با زبـان کـردی سلاموعلیـک کردیـم و ماشیـن راه افتـاد.از آنجایـی که زبـان کـردی بلد بـودم، شـروع بـه صحبـت کـردم. پرسیـدم :
🔺«چه خبـر از نیـروهایـی که تازه از سپـاه تهـران آمدهاند؟
کاری هستنـد یا نـه؟ میشـود به آنها ضربـه زد؟»
حرفهایـم تمام نشـده بـود که یـکی از آنها با نـاله گفت:
🔹«چه بگویـم؟ میان ایـنها که تـازه از تهـران آمدهاند یـک آدم پـدر مـا را در آورده. از موقعی که آمده اینجـا تمام کار و کاسبـی ما کسـاد شـده. ایـن آدم به تمام کمیـنهای ما ضد کمیـن میزنـد عملیـاتهایش هم خانمـان سـوزه، اسمش «احمد متوسلیـانِ»!
🔺نگاهـی به حاجاحمـد انداختم. ساکت نشسته بـود وهیـچ نمیگفت. به سرعت اسلحـه را بیـرون کشیـدم و پشت سـر یکیشان گرفتم. رو به یـکی از کـردها گفتم:«حـاج احمـد را ببینی میشنـاسی؟
🔹مرد گفت: « قیافهاش را ندیـدم. ولی میدانـم که خیلی جـدی است» با خنـده نـگاهی به حاج احمـد انداختـم، هنـوز بیتفـاوت بـود!گفتـم : « آن مـردی که کنـارت نشستـه احمد متوسلیـان است» کومله نگـاهی به حاج احمـد انـداخت. حاج احمد هم بـرای لحظهای سر برگردانـد و در چشمان مرد خیـره شـد. هنوز حاج احمد نـگاهش را برنداشتـه بـود که متوجه شدم رفیـق کوملهمان شلوارش را خیـس کرده !
🌷#خاطرات_شهدا
#گزیده_ی_خبرها👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1752760323C3dffc8e554
@gozideyekhabarha