هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
🖇 داستان:
در حکایتی آمده که ملا نصرالدین خوابیده
و لحافی را دور خودش پیچیده بود.
در همان حین، سر و صدای بلندی از خانه همسایه به گوش می رسد.
همسر ملا به او می گوید: بلند شو برو کوچه ببین چه خبر شده!
آدم که از درد همسایه اش نباید بی خبر باشد.
ملا لحاف را روی دوشش انداخت و به کوچه رفت.
متوجه شد دزدی به خانه همسایه شان
آمده ولی نتوانسته چیزی بدزدد و فرار کرده است.
هوا بسیار سرد بود و ملا هم گوشه ای
تکیه داده بود.
دزد که همان نزدیکی ها پشت دیوار پنهان
شده بود، تا لحاف ملا را می بیند، سریع آن را می دزدد و پا به فرار می گذارد!!
ملا وقتی به خانه برمی گردد، همسرش
می پرسد: چه شد؟ علت آن همه هیاهو در خانه همسایه چه بود؟
ملا می گوید: هیچ! دعوا بر سر لحاف ملا بود!
یعنی دقیقا از جایی ضربه خوردم که هیچ ربطی به من نداشت!
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیام اختصاصی حجت الاسلام قرائتی به حسینیه معلی
🔹اسلام هم دین غم است و هم شادی.
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂
🍃🍂💜🍃🍂
🍂💙🍂
💝
💜خداوند متعال در قرآن میفرماید:
جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ نحل/125
با بهترين شيوه با آنان مجادله کن
#حکایت
بهلول به خاطر قبول نکردن قضاوت و عدم فتوا به قتل امام هفتم علیهالسلام خود را به دیوانگی زد، اما یکی از نمونههای بارز و محکم قوه عقلانی او رفتن به مجلس درس ابوحنیفه یکی از پیشوایان عامه است.
او از کنار مجلس درس ابوحنیفه عبور میکرد.
شنید که میگوید: جعفر بن محمد علیهالسلام سه مطلب به شاگردانش گفته که من آنها را نمیپسندم،
او میگوید: شیطان در آتش جهنم معذب است، شیطان با اینکه از آتش خلق شده چطور با آتش او را عذاب کنند؟
او میگوید: خدا دیده نمیشود با اینکه هر موجودی قابل رؤیت است.
او میگوید: انسان در افعالش، فاعل مختار است، حال آنکه خدا خالق است و بنده اختیاری ندارد.
بهلول کلوخی برداشت و به سر او زد، سرش شکست و نالهاش بلند شد.
شاگردانش دویدند بهلول را گرفتند و نزد خلیفه بردند
ابوحنیفه به خلیفه گفت: بهلول با کلوخ به سرم زده و سرم را شکسته است!!!!
بهلول گفت:دروغ میگوید.
اولا؛اومیگوید سرم شکست و درد میکند،خب اگر راست میگوید، درد را نشان دهد!!!😊
ثانیا؛مگر تو از خاک آفریده نشدهای چگونه کلوخ خاکی بر تو ضرر میرساند؟😜
ثالثا؛من چه گناهی کردم، مگر تو نمیگوئی همه کارها را خدا انجام میدهد و انسان اختیاری از خود ندارد؟
پس من اختیاری از خود نداشتم و باید به خدا شکایت کنی نه از من شکایت نمائی.
😁😁👌
ابوحنیفه که جواب اشکالات خود را یافت، از شکایت خود صرفنظر نمود و راه خود را پیش گرفت و رفت.🤪🤪
(با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در دنیای عمل)
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
🌸ولادت موفور السرور منجی عالم بشریت امام مهدی (عج)، بر همه عدالتخواهان و منتظران واقعی مبارک باد.
خورشیدِ امید، جلوهگر آمده است
میلاد امامِ منتَظَر آمده است
با اینکه هنوز مانده تا فروردین
امسال بهار زودتر آمده است
~~~~اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج~~~~
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂
🍃🍂💜🍃🍂
🍂💙🍂
💝
#قصه_وعبرت
✨قصهٔ واقعی مال یتیمی که در اردن اتفاق افتاد ......
مردی وفات کرد و زن جوان و فرزندش که شیر خواره بود را ترک گفت ...
عموی پسر شیرخواره آمد و به زن گفت که حاضر است برای بزرگ کردن برادر زاده کمک نماید و با پول بجامانده از برادرش کار کند تا آینده او فراهم شود ..
مادر قبول کرد و وکالت را به او سپرد .
عمو دارایی برادر زاده را گرفت و برای کار به آمریکا رفت ، به خواست خداوند کار خوبی نسیبش شد و با زنی آمریکایی ازدواج کرد و صاحب خانواده و فرزند شد ...
زنش نیز او را در چگونگی استثمار مال و دارایی اش یاری نمود و بنگاه معاملاتی فروش ماشین به راه انداختند ..
او هرگز از مالی که بدست می آورد چیزی برای زن و فرزند برادرش نمی فرستاد ..
آنها صاحب میلیاردها ثروت شدند .
اما بیوه زن جوان و فرزندش در فقر بسر می بردند ، خداوند آنها را با مال حلال هرچند کم کرامت داده بود و پسر با تربیت و تعلیم بر اساس دین پرورده شد و به سن جوانی رسید ..
عمو بعد از سالها به کشورش برگشت ....و زمینی بزرگ خرید و ویلایی عظیم بنا کرد در منطقه ای به نام ام اذنیه .
سپس شرکت تجاری بزرگ ماشین را راه انداخت که در اردن نظیر نداشت .
برادر زاده اش که اکنون جوانی شده بود نزد او رفت و مال پدرش را از او درخواست کرد ، اما عمو سرباز زد وگفت که چیزی از پدراو در نزدش نیست و او را از ویلایش بیرون کرد و تهدید کرد که دیگر پا به آنجا نگذارد .
جوان با دلی شکسته نزد مادرش برگشت وچیزی نسیبش نشد .
عمو ویلای خود را با انواع وسایل گرانبها آراسته نمود ..سپس از خانواده ی خود خواست که به اردن بیایند ..
روز موعود فرارسید و خانواده اش با هواپیما به اردن آمدند و او با ماشین به استقبالشان رفت ...
عمو خوشحال به فرودگاه رفت و آنها را سوار ماشین جدید وگرانبهایش نمود .
اما در راه بازگشت به ویلا خداوند دیگر فرصتی به او نداد و تصادف کرد و همگی جان باختند ...در آن حادثه دلخراش هیچ یک زنده نماند ..
واینگونه تقدیر خداوند صفحه عدالت را گشود و تنها وارث عمو همان برادرزاده تشخیص داده شد و مال به صاحب اصلی خود رسید مالی که سالها تصاحب شده بود و انسانی متکبر و قدرت طلب وسیله ای برای تامین آینده آن یتیم شد .
و بین خداوند ودعای مظلوم هیچ حجابی نیست ....
👈((و خداوند تو فراموشکار نیست ))
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂
🍃🍂💜🍃🍂
🍂💙🍂
💝
#بهلول
روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان.
بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت ...
🔸اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزمهایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزمها را قاپید و بسرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود.
🔸راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد.
بهلول خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست.
🔸بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد.
جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت.
بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست
خداوند متعال همیشه حاضر
و ناظر کارامون است
حواسمون باشه
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ﺳﻪ اﺻﻞ ﺯﻧﺪﮔﻲ
ﻭﻗﺘﻲ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ, ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ " ﻗﻮﻝ " ﻧﺪﻫﻴﺪ
ﻭﻗﺘﻲ ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻴﺪ, ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ "ﺟﻮاﺏ " ﻧﺪﻫﻴﺪ
ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﺭاﺣﺖ ﻫﺴﺘﻴﺪ, ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ "ﺗﺼﻤﻴﻢ "ﻧﮕﻴﺮﻳﺪ
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍃
چی الان خوشحالت میکنه
همون رو واست آرزو میکنم😊
🍃🌸🍃
💯 @sticker1000💯
🥀📚 @h_bohlol 📚
🌼📚 @h_bohlol2 📚
🍂🌼🍂
🍂🌼🍂🍂
🍃🍂🌼🍃🍂
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
🍃🌸🍃