eitaa logo
دلگویه‌ها‌‌هادیهاگوینده‌مجری‌‌نویسنده‌‌قصه‌گو‌شاعر،قزوین
283 دنبال‌کننده
103 عکس
90 ویدیو
11 فایل
هادی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
کبریت محمدی. هادی ها _1.mp3
زمان: حجم: 9.35M
کبریت یلدا با همه بلندی‌اش داشت تمام می‌شد.اما از ننه‌اشرف خبری نبود.خودش قول داده بود؛ بساط لبو و سفره یلدایی فراهم کند و بیاید طبقه بالا تا کنار بی‌بی‌عالیه یلدای خوشی را بگذرانند.اما نیامده بود. بی‌بی کم‌کم داشت نا امید می‌شد. پا شد برای خودش چای ریخت که ننه اشرف زنگ در را زد. از ذوق حواسش پرت شد، استکان چای را همان جا،زیر شیر باز سماور رها کرد و رفت‌، در را باز کرد.هنوز در را درست باز نکرده بود که ننه‌اشرف با هیکل درشتش در را محکم هُل داد.درمحکم به صورت و عینک بی‌بی خورد.بی‌بی دستش را روی صورت نحیفش گذاشت و صدایش بلند شد: «ننههه چه خبرته؟ چهارپاره استخوون که زدن نداره؟ » ننه همانطور که زیر لب غر می‌زد و از بچه‌های بی‌معرفتش شکایت می‌کرد ، هندوانه‌ی کوچکی که زیر بغل زده بود و پاکت تنقلات دستش را، سریع توی آشپزخانه برد.ولی پایش روی سرامیک‌های خیس سُر خورد و تعادلش را از دست داد و با آن دامن پر چین و چادر پر نقش ونگارش نقش زمین شد.هندوانه وسط آشپزخانه ترکید و به همه در و دیوار پاشید و پاکت تنقلات پخش و پلا شد.جیغ ننه‌اشرف ساختمان را برداشت و صدای سوختم سوختمش خانه را پر کرد.بی‌بی عالیه، دوید شیر سماور را بست و زیر بازوی ننه‌اشرف را گرفت و بلندش کرد.هنوز توی خیسی کف سرامیک‌های آشپزخانه و روی شکسته پاره‌های هندوانه‌ی یلدا ایستاده بودند که ناگهان برق قطع شد .ننه اشرف محکم زد پشت دستش و با تعجب پرسید: «یا امام حسین حالا چی‌کار کنیم». بی‌بی عالیه هم چندتا فحش آبداری که بلد بود و نبود نثار شرکت برق کرد. #✍️ : : https://eitaa.com/h_d1011