https://eitaa.com/h_d1011
سلام و درود به کانال دل گویه ها تشریف بیاورید
اینجا جاییست برای پادکستها و دلنوشتههای من
پیشاپیش خوش آمدید
🌸🌸🌸🌸🙏🙏😊🌸🌸🌸🌸🌸
درد و رنج خود زندگی ماست
گاهی آنقدر در دردها غرق میشویم که یادمان میرود درد داریم
#✍️#هادیها
با ردیف "دلتنگ توام" ابیاتی تقدیم به ساحت مقدس امام زمان (عج)
ای نور خدا، ای مه تابان، دلتنگ توام
ای صاحب زمان، ای گل بستان، دلتنگ توام
در ظلمت این جهان، گم گشته دلم
ای راه نجات، ای همه ایمان، دلتنگ توام
هر صبح و شام، با یاد تو بیدار می شوم
ای منجی عالم، ای همه جانان، دلتنگ توام
در انتظار ظهورت، دیده به راه مانده ام
ای صاحب لوا، ای شه خوبان، دلتنگ توام
از هجر تو، دلم آتش گرفته
ای آرام جان، ای دل و درمان، دلتنگ توام
هر جمعه، دلم هوای دیدن تو دارد
ای مونس جان، ای پناه یاران، دلتنگ توام
امید دارم، روزی بیایی و جهان، گلستان شود
ای وعده حق، ای مهدی دوران، دلتنگ توام
#شاعر_✍️#فاطمه_هادیها
ان شاءالله که این ابیات مورد قبول درگاه حضرتش واقع شود. 🙏🌹
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صید صدا
اکرم سالاری
فاطمه هادیها
https://eitaa.com/h_d1011
دوستی بخواه که
به روزهایت تلاش
و به شبهایت
آرامش ببخشد...
#جبران_خلیل_جبران
https://eitaa.com/h_d1011
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون پراز آرامش
#حکایت ✏️
شخص ثروتمندی خواست بهلول را در بین جمعی به مسخره بگیرد.
به بهلول گفت: "هیچ شباهتی بین من و تو هست؟"
بهلول گفت:"البته که هست."
مرد ثروتمند گفت:" چه چیز ما به هم دیگر شبیه است؟"
بهلول جواب داد: "دو چیز ما شبیه یک دیگر است. یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است."
https://eitaa.com/h_d1011
کبریت محمدی. هادی ها _1.mp3
9.35M
کبریت
یلدا با همه بلندیاش داشت تمام میشد.اما از ننهاشرف خبری نبود.خودش قول داده بود؛ بساط لبو و سفره یلدایی فراهم کند و بیاید طبقه بالا تا کنار بیبیعالیه یلدای خوشی را بگذرانند.اما نیامده بود. بیبی کمکم داشت نا امید میشد. پا شد برای خودش چای ریخت که ننه اشرف زنگ در را زد. از ذوق حواسش پرت شد، استکان چای را همان جا،زیر شیر باز سماور رها کرد و رفت، در را باز کرد.هنوز در را درست باز نکرده بود که ننهاشرف با هیکل درشتش در را محکم هُل داد.درمحکم به صورت و عینک بیبی خورد.بیبی دستش را روی صورت نحیفش گذاشت و صدایش بلند شد:
«ننههه چه خبرته؟ چهارپاره استخوون که زدن نداره؟ »
ننه همانطور که زیر لب غر میزد و از بچههای بیمعرفتش شکایت میکرد ، هندوانهی کوچکی که زیر بغل زده بود و پاکت تنقلات دستش را، سریع توی آشپزخانه برد.ولی پایش روی سرامیکهای خیس سُر خورد و تعادلش را از دست داد و با آن دامن پر چین و چادر پر نقش ونگارش نقش زمین شد.هندوانه وسط آشپزخانه ترکید و به همه در و دیوار پاشید و پاکت تنقلات پخش و پلا شد.جیغ ننهاشرف ساختمان را برداشت و صدای سوختم سوختمش خانه را پر کرد.بیبی عالیه، دوید شیر سماور را بست و زیر بازوی ننهاشرف را گرفت و بلندش کرد.هنوز توی خیسی کف سرامیکهای آشپزخانه و روی شکسته پارههای هندوانهی یلدا ایستاده بودند که ناگهان برق قطع شد .ننه اشرف محکم زد پشت دستش و با تعجب پرسید:
«یا امام حسین حالا چیکار کنیم».
بیبی عالیه هم چندتا فحش آبداری که بلد بود و نبود نثار شرکت برق کرد.
#✍️ #نویسنده :#نگار_محمدی
#خوانش:#فاطمه_هادیها
https://eitaa.com/h_d1011