#یا_قمر_العشیره
او کیست که سر تا قدمش غرق تمناست؟!
شیریست که هر لحظه به پیکار مهیاست
از خیل شهیدان به خون خفته در این دشت
جا مانده و در سینه اش انگار که غوغاست
این مرد خطر کیست بپرسید بگویم
او ماه بنی هاشم و او حضرت سقاست
مشک و علم انداخته بر دوش و چه زیبا
دریای خروشان ادب عازم دریاست
آن تیغ که در هم شکند لشکر شب را
ابروی گره خورده ی این ماه دل آراست
فرزند علی بودن این شیر دلاور
از شیوه جنگآوری اش خوب هویداست
در معرکه سرهای زیادی به زمین ریخت
وقتی که ابوالفضل علمدار به پا خاست
دریا به خروش آمده از شوق وصالش
در آینه ی علقمه مهتاب چه زیباست
دریا همه خواهش که ببوسد لب ساقی
ساقی وفادار ولی گرم تماشاست
لبهای ترک خورده طفلان حسینش
در آب فرات آینه در آینه پیداست
آنروز امید همه ی چشم به راهان
مشک از جگر علقمه پر کرده و برخاست
برگشت ولی آه چه برگشتن تلخی!
برگشت، ولی در وسط معرکه تنهاست
برگشت...ولی بست بر او راه رسیدن
تیغی که فرود آمد و افتاد چپ و راست
آه این چه نبردی ست چه داغی ست چه دردی ست
هر دست علمدار به یک گوشه صحراست
#
بشکوه ترین حادثه ای اوج حماسه
افتاده ای اما علم عشق تو بالاست
#حسن_زرنقی
@h_zarnaghi